( گران سنگی بانوان ما ؛ در گذشته ی دور )
« کز گران سنگی گنجور سپهر آمد کوه وز سبکساری بازیچه باد آمد خس ! »
و « اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی ؛ دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی، ستوده گردی – قابوسنامه »
این نوشتار را به روان پاک خاله ام (ملّا مریم حق نجات) و مادر نستوهم (بانو فاطمه جواهری) تقدیم می دارم که ابد مدّت وامدار مهربانی و ایثارگری آنان هستم «شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم. ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود !» « یا ایها الناس. انا خلقناکم من ذکرا و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ؛ انّ اکرمکم عند الله اتقاکم. ان الله علیمم خبیر – سوره حجرات ، آیه ۱۳ »
الف – بدون تردید ، بانوان با دانستن علم معاش و اعمال سیاست صرفه جویی در قلمرو حکومت خود (خانواده) می توانند به نحو شایسته و دلپذیری به چگونگی میهن خود بهبود بخشیده و از آنجا در آبادانی و سربلندی مام میهن خویش، انباز و شریک باشند. پس باید الفبای سیاست اقتصادی Economic Politic در سپر آسایش خانواده آموخته شود. از سوئی دیگر غالباً سوء تدبیر سرای و نابسامانی و ناهنجاری دودمان سبب می شود که رویان (جنین) اندیشه های سترگ و توانش والای خدادادی در نطفه خفه شود . گفته شده است که راز و رمز پیروزی «کلادستون» (صدراعظم معروف انگلستان) بر هماورد سیاسی خود (دیزرابلی) پیامد هماهنگی کارهای اندرونی وی بوده است. آیا می شود نگار بانوان را در هماهنگی کارهای کاشانه، ندیده انگاشت؟ ( به نقل از پیش گفتار کتاب «پاکیزگی خانه و خانواده» – نوشته نگارنده ی این نوشتار – انتشارات رسولی – تهران – سال ۱۳۴۶ )
ب – زن به عنوان نماد موجودی زیبا، شکننده، آرام بخش، با تقدس دختری، همسری، خواهری، مادری در گذرگاه فرگشت (تکامل) همبود (جامعه) است که تا به ارزش خود پی نبرد و یا همبود، از دهش و بخشش خداوندگاری وی ناکام باشد، فروپاش انکارناپذیر همبود را در پی خواهد داشت. زن ، زیر مجموعه ی مرد، شناسه نمی شود، بلکه در کنار او شناسه و تعریف می شود. زن شکننده تر از مرد است اما همیشه ناتوان تر از او نیست، دل نازکتر است اما کهتر نیست. نه مرد به خودی خود بر زن برتری دارد و نه زن بر مرد ! اگر زن ، موظف و ملزم است تا به حرف « شوی »خود گوش فرا دهد این بدان معنی نیست که بنده و برده ی مرد است ؛ ابداً این گونه نیست که مرد پندارد او ارباب و مالک الرّقاب زن است.
همین زن می تواند درخواست کند تا برابر شوکت و جایگاه تباری وی برایش خدمتکار گرفته شود. چرا که وی کوچکترین خویشکاری (وظیفه) برای کار در خانه ندارد. اما این پندار، تن پروری نیست. سببش این است که تا مرد بداند به همان میزان که خود ارزش دارد، زن نیز دارای ارج و جایگاه ویژه خویش است. جایگاه والای زن در اسلام تا آن میزان است که در کتاب آسمانی مان سومین سوره مفصّل « النساء » به نام وی نامیده شده و ۱۰ سوره دیگر نیز مربوط به مسائل حقوقی و جایگاه زن بوده و او را به عنوان عضو کارای جامعه (همبود) شناخته است.
پ – «جواهر لعل نهرو» – نخست وزیر پیشروتر هند و نگارنده کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» زمانی که در زندان بوده است در کتاب «نامه های پدری به دخترش» خطاب به دخت ۱۰ ساله خود (ایندیرا) می نویسد (با نقل مضمون) : دخترم، می دانی چرا قنداق تفنگ را از چوب درختان کهنسال جنگلی می سازند؟ و خود پاسخی در خور می دهد. چرا که درختان جنگلی در، درازنای روزگار سیلی سیل ها و پرتاب و سرنگونی سنگ های گران پیشامد ها را بر پیکره خود لمس کرده و در برابر دشواری های طبیعی ، تکانه ناپذیر، پایدار و ایستا شده اند. به راستی این نکته ، بسیار در خور بایستگی است. گواه بارز این بیان، بانوان گرانسنگ پهنه خلیج فارس ما است که می توان تلاش های آنان را در زندگی دهه های گذشته به آسانی به نگاره کشید و در جایگاه و پایگاه همسنجی با زنان و دوشیزگان امروز برآمد که صد البته یک چنین همسنجی مورد نگرش این جستار نیست.
ت – اصولاً در سامان ما، از دیرباز بین مرد و زن تقسیم کار و خویشکاری بدون پژولش (تداخل) وجود داشته است. زنان و دوشیزگان با آغاز بلوغ شرعی، اصولاً در ساعات کاری بازار حتی از مسیر آن عبور نمی کرده اند تا چه رسد به اینکه خرید و فروش و یا بده بستان هایی با ارباب مشاغل و صاحبان «حِرَف» داشته باشند ؛ بلکه در یک کلام، خرید نیازهای روزمره سرای ، در گستره ی مردان بوده و بیشتری از نیازهای روزمره داخلی منزل به صورت اندوخته بوده است. در این زمینه و برای نمونه نگرشی داریم به سروده ای از ملک الشعرای بهار ( چو زن راه بازار گیرد بزن ! وگرنه تو خانه نشینی چو زن ! ) از نگاهی دیگر، اگر از خوانین و کدخدایان ( به سبب توان مالی و جایگاه درباری ) و شمار بسیار اندک روحانیون محلی ( به سبب ارج مینوی و پاس مردمی ) سامان، چشم پوشی کنیم و یا برده کنیزک فلان بازرگان را که زاییده بهره کشی از انسان ها بوده است نادیده بگیریم زمینه و گویه ای به نام خدمتکار زن و مرد برای خانواده های هر چند دولتمند، به شکل پایا وجود نداشته است. بر همین اساس، بانوان همه کارهای وابسته به اندرونی را خود بر عهده داشته و از پس انجام آن بر می آمده اند. آنچه در زیر از نگرش تان می گذرد نه تنها کسر شوکت نیست؛ بلکه از دید افراد فرهیخته و دانا از ارزش گرانبهایی برخوردار است. اما ممکن است نوکیسه ای را به چشش خود، خوش نیاید که به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک.
ث – تأمین آب آشامیدنی خانواده : ( آب، کم جو تشنگی آور به دست – تا بجوشد آبت از بالا و پست ) هر چند برای نمونه یکی دو تا آبکش (سقا) محلی (برزنی) آب نوشیدنی انگشت شماری از خانواده ها را فراهم می ساخته اند ( طبع گدا اگر در تموز، آب زندگی، به دستت دهد، جور سقا نیرزد ) اما در مجموع ، خود کدبانوان عهده دار تأمین آب آشامیدنی از چاه های واقع در چند کیلومتری محل بوده اند. این کار با دشواری و ترابری مشک و یا «درام» پر از آب بر دوش (کول، گُرده) زنان بسیار دشوار بوده است. به وجهی که یک بانوی خانه دار، پگاه باید دست به کار می شد و پیاده به جایگاه اندک چاه های آب می رفت. مشک « چه باشی مشک سقایان گهت دق و ، گه استسقا (باران و آب خواستن) نگار افشان هر خوان و زکات اِستان هر خانی» و dram (ظرفی فلزی و استوانه ای شکل برای نگهداری و ترابری آبگونه ها) خود را در نوبت قرار می داده و در صورت موفقیت و بودن آب مورد نیاز و بالا آوردن ان به وسیله «دلو» (دول)، آب را با وسیله ای به گویش لری بختیاری «owvar» ( تافته و یا بافته ای از موی بز که به دشواری بافته و یا «با» داده می شود ) تا منزل (سرا) ترابری و در خمره خالی می کرده است. (کاهل به آب نمی رفت وقتی هم که می رفت، خمره می برد!!)
اگر افراد انگشت شماری ، خود دارای چارپا بودند، مرد خانواده گریزی زده و از نقاطی دوردست، آب شیرین و گواراتری می آورده است. البته منازل آرام آرام دارای آب انبار شدند و به همت دولت، لوله کشی آب انجام گرفت. و در پایان « مُروک» ( به پشه های ریزی گفته می شود که در ته چاه آبی می افتادند ) و «آب مُروک» همان آب پر پشه بود که با پالایه (صافی) قابل زدایش و پاکسازی از پشه می شد و از این آب استفاده هایی ویژه می شد ( زدودن نمک و شوری شسته شده در آب دریا )
ج – تأمین نان «خومونی» (تیری، تنوری، بَلبَل، گِرده، …….. و رشته) : هدف از نگارش این بخش ، اموزش تهیه نان و باز کردن دکان نانوایی نیست؛ بلکه بیان فرازی دیگر از گرانسنگی، سخت کوشی و ورزیدگی بانوان «سامان» خودمان است. برای آشنایی کسانی که به برخی از گویش ها در این زمینه آشنایی ندارند به مواردی چند اشاره می شود :
۱-« جوغن » (Jovan ) : در اصل همان هاون سنگی ، چوبی و یا اهنی با دسته ( اصولاً چوبی ) است که برای کوبش جامدات (مثلاً گندم) کاربرد دارد. بانوان پس از کوبش گندم، آن را «بوجاری» (پاک کردن غلات از سنگریزه و خار و خاشاک به وسیله غربال) می کردند.
۲- «آسک» (دست آس) : (شب نخوابیدم و دست آس کشیدم تا صبح) : آسیای دستی کوچکی که دارای دو سنگ پهن مدوّر ؛ یکی ایستا و دیگری پویا با حرکت دورانی و یک دسته چوبی پیوسته به سنگ بالایی که بانوان با استفاده از کارمایه بدنی خود آن سنگ بالایی را به گردش در آورده و گندم را تبدیل به آرد می کرده اند ( به دست همت تو آسمان هست ، چو دستاسی به دست آسیایی )
و در حاشیه : « آسیا سنگ زیرین متحرک نیست ؛ لاجرم تحمل بار گران همی کند » و « درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای ؛ نه جور ارّه کشیدی و نی جفای تبر ! »
۳- « آرد بیز » یا « آربیز » ( اسم، صفت ) (الک) : وسیله ای برای بیختن و الک کردن. برای نمونه، سبوس (soveh ) آرد با این ابزار جدا می شود (آرد بیز به قلیان می گوید که تو، دو سوراخ داری ! – کنایه از ندیدن نقاط ضعف خود و بزرگنمایی ضعف دیگران ! )
۴- «جُفنِه» : در گویش دزفولی ، آوند بزرگ چوبی برای تهیه خمیر نان به کمک آب، آرد و نمک و خمیرک یا خمیر مایه ( خمیر ویژه برای «ورز» آمدن و رسیدن خمیر … ) ( آب جای جفنه کسی زدن ، کنایه از پرخوری از سفره دیگران )
۵- «خونچک» ، «خنچک» ، «خُن» و یا به گویش بومی (خون) : تخته ای هموار و گرد با پایه که برای پهن کردن چونه های خمیر کاربرد دارد. در گذشته های دیر (زیتر) گونه گچی (چاری) آن نیز کاربرد داشته که بسیار سنگین و ترابری آن دشخوار ( با مردم سهل خوی دشخوار مگوی – با آنکه در صلح زند، جنگ مجوی)
۶- « پَر سُم » : آرد بیخته الک شده ای که به میزان مناسب روی «خون» می ریزند. (آرد خود بیخته و الک خود آویخته )
۷- «تگین» : سفره ای گلیم بافت (پشمی) که زیر «خُنچک» (خُن) گسترده می کنند و پرسم را روی آن می ریزند.
۸- «تنور» (تنیر) و «تابه» (Toveh) : که امروزه تبدیل به Oven فرنگی شده اند. اولی وسیله ای گلین، کار گذاشته شده در زمین آشپزخانه (تنیردون) برای پختن نانی مرغوب (نان تنوری) وساختن آن توسط بانوان دومی برای نان معمولی تیری. (تنور شکم دمبدم تافتن ، مصیبت بود روز نایافتن )
۹- «تویزه» : ظرفی بزرگ و گرد از جنس برگ (پیش) نخل خرما برای نگهداری نان که گاهی به عنوان سینی خوراکی از آن استفاده می شود.
۱۰ – سوخت تنور و تابه (تووه) و چاله خوراک پزی : اصولاً تأمین و ذخیره سوخت برای زمستان و سایر فصول به وسیله زنان و دختران انجام می گرفته است. انتقال هیزم ( خیزم، هیمه، خیمه ) شامل «گدک» ، «سهجو» ، «خارشتر» ، «سلنج» یعنی سوخت نباتی که از شعاع ۳ – ۵ کیلومتری محل به وسیله سیلاب (owbordak) آورده می شده است و نیز سوخت حیوانی شامل سرگین گاو ( …. ؟ ) و پشکل گوسفند استفاده می شده است. (جایی که پشک و مشک بود به یک قیمت ، عطار گو ببند دکان را ) سپس چراغ «پریموس» برای جوش آوردن آب ، پختن غذا و تهیه آب گرم گرمابه در پاتیل مسی وکارهایی از این گونه و چراغ های دیگر که در پایان اجاق گاز و فرگاز رایج شد.
آوردن هیزم و خارچیله توسط شخصی به نام «کاخنجر» از یک روستای مجاور ماجرای جالبی دارد که گفته خواهد شد.
جمع بندی : تهیه نان، «رشته» برای رشته تپک یا رشته اووی، «بَلبَل» و «گرده» (با مهارت ویژه) توسط شخص بانوان شامل بوجاری، تهیه آرد، خمیر نان، پهن کردن و پختن آن انجام می گرفته است. گاه ممکن بود از سوی آشنایان، به طور تفننی و سرگرمی در زمینه تهیه نان شیرینی «پادرازک» برای عید، «قراب پیچ» و «بلالیت» و جز اینها همیاری لازم می شده است. فراهم کردن ناهار، شام و صبحانه و …. نیز جای خود دارد.
چ – نظافت منزل و مسائل بهداشتی : بانوان سامان ما به شدت پای بند به مبانی و مبادی دینی ، مناسک مذهبی و اخلاقی، ستر و عفاف (پوشش و پاکدامنی) زبانزد بوده اند. پس از ادای فریضه نماز بامدادی ، سرا (حیاط) غیر مفروش را جارو کرده، خاکروبه ها (سَمات) را در ظرف ( به گویش بختیاری darf ) سماتی (دلّه) ریخته بازمانده زباله ها را به مکان ویژه ای به نام تلکدان یا تلنگون ( جای انباشت و تلنبار خرت و پرت ها ) جابجا می کرده اند که بعداً این جابجایی به وسیله پاکبانان و پیش گیران شریف شهرداری انجام می گرفت.
ح – شستشوی پوشاک و آوندها (ظروف) : بیشتر سراهای سامان ما دارای چاه آب با «زه» (تراوش آب از درز چیزی) پایین و روی هم رفته دارای آب شور و یا آب تلخ بوده است. سراهایی بوده است که بر اساس تمکن مالی دارنده آنها دارای حوض بوده که به مرور، رو به افزونی گذاشته است. آبی که به میزان زیاد در بر گیرنده یون های کلسیم و یا منیزیم باشد «آب سخت» (Hard Water ) نامیده می شود که نباید با «آب سنگین» ( Heavy Water) یعنی «دوتریوم اکسید» ( O ) اشتباه شود. در آب سخت، صابون به خوبی کف نمی کند و سبزی نیز به نیکی پخته نمی شود. به هر روی ، شستشوی آوندها و پوشاک از راه قرار دادن آنها در سینی و یا تشت بزرگ مسی و انتقال آنها به دریا و یا «برکه» (گروکنا) انجام می گرفته است. شستن آوندها و زدودن چربی آنها به وسیله خاکستر (بلتش) که دارای مواد قلیایی (چربی زدا) هستند انجام می گرفته.
زدودن چربی لباس عموماً به وسیله سنگ و وسیله ای چوبی ( دکو ) بوده است.
( تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک زنند جامه ی ناپاک گازران بر سنگ )
اگر کدبانویی به چوبک (ریشه گیاه اشنان) دسترسی داشته، شستشوی پوشاک نیز به وسیله آن انجام می گرفته است. چوبک نیز دارای مواد قلیایی (پتاس سوزان) است که سبب واکنش با چربی و چرک و در نتیجه زدایش آنها می شود. البته بعداً صابون هایی با قالب بلند مکعبی شکل خارجی معروف به صابون خروسی و سپس پودرهای رختشویی، ماشین رخت شویی و ظرف شویی جای گزین آن سخت کاری ها شد.
خ – سایر خدمات مستقیم بانوان : برای جلوگیری از گنج زیاد مطالب به گونه ی فهرست وار :
۱-در زمینه پرورش کودک : تهیه «بوف» یعنی دشکچه ای با برگ سپستان، درست کردن داروی زایمان برای زائو، تهیه دارویی (دوایی) که در بر گیرنده چند داروی علفی برای گوارش غذای کودک و به خواب رفتن او (کوکو) و به کارگیری «لوله» (ننو) و «مختک» یعنی نوعی گاهواره برای خواباندن و خوابیدن بچه، پرستاری و دایگی و در یک کلام توجه به تندرستی و رشد بچه و آموزش و پرورش او در درازنای زندگی که دامن مادر نخست آموزگار کودک است. ( طفل دانشور کجا زاییده نادان مادری ؟! ) و در عین حال برخی معلم اخلاق و قرآن و معلم (کتّاب) بودن !
۲- کارهای فرهنگی ، هنری و صنایع غذایی : خیاطی و دوختن لباس های بومی و سرنما و گرانبها، قلاب دوزی روی پارچه ، نقره بافی و زردوزی (نقده دوزی) و «یل» دوزی و ارخُلِق دوزی و وصله پینه لباس ها …. پشم ریسی با «دیک» و یا دوک ( با دوک خویش پیرزنی گفت وقت کار – کاوخ ز پنبه ریشتنم موی شد سپید ) برای بافتن انواع عباهای بالنده و بی همتا در منطقه و به لحاظ ارزی سود آور، تهیه ماهی نمک سود به نام (ماهی کوزه یا کیزه یا سورو به ویژه در فصل هیلو) ذخیره و نگاهداری پیاز در تابستان در لابلای خار شتر، تمیز کردن و نگهداری خرما برای فصل پاییز و زمستان و دپو (نگهداشت) در «تاپو» (ظرف بزرگ سفالی و یا گچی) که به شوخی گفته می شود : «تاپو گچی نه در داره نه دربچی و یا تاپو پشت و رو ندارد.» (کنایه از افراد بی مرام و فرصت طلب) نگهداری گوشت برای مدت کوتاهی در ملّاله، پختن غذای ناهار به وسیله آتش باقی مانده از پختن نان در خُل (خُل = آتش و خاکستر) ، دوشیدن شیر گاو و گوسفند و تبدیل به فرآورده های شیری و نگاهداری ماکیان و بسیاری از کارهای دیگر خرد و کلان …….. از جمله تهیه انواع ادویه جات، عرقیات، لیمو عمانی، تهیه لپه نخود کوبش یا با آسک (تروندن) و همه فن حریف بودن.
د – « کاخنجر بسم ال… نون گرم ! » : زمانی که بار هیزمی (خیمه ، هیمه) کاخنجر به وسیله فردی خریده و به منزل هدایت می شده، گاهی ، هم زمان بوده با نان پختن کدبانوی خانه و در نتیجه از نظر ادب و خلق و خوی میهمان دوستی، قرص نانی (کلیچه) نیز به کاخنجر پیشکش می شده. کاخنجر به همروستاییان خود می گفته : زنگل (زنان) پاکشون دوستدار مونن ! کاخنجر چرا ؟ پاسخ : چون نون گرمه تعارفم می کنن ! به راستی بسیاری کاخنجر قرن بیست و یکم و مجنون سراپا جنون عصر اتم هستند !
در پایان هر چند ممکن است به سبب دوری زمان و مکان ، این نوشتار دارای نارسایی هایی باشد امید است خوانندگان به عیب ننگرند، بلکه به دیده خطاپوش بنگرند. اما آنچه نمی توان بیان نکرد، سپاس از استاد اسماعیل افشاری و ایمان برکت است که جبران کاستی نوشتار کرده اند.
شیراز – اسفندماه ۱۳۹۵ – مدرس بازنشسته شیمی – حسین جواهری