به بهانه ی چاپ و نشر کتاب « نگاهی به بندر ریگ » (تاریخ و فرهنگ)
نوشته ی عبدالحمید قیصری پژوهشگر نستوه دیار ما.
( گذار از «هفت خوان» تألیف، چاپ و نشر کتاب )
اگر انسان می خواست درنگ کند تا کاری را آن قدر زیبنده فرجام دهد تا هیچ کس نتواند خرده ای بر آن بگیرد، هرگز کاری انجام نمی گرفت (کاردینال نیومن –شیمی فیزیکدان) ؛ یعنی کار بدون خرده گیری وجود ندارد و این املای گفته نشده است که کژی و لغزش نداشته؛ «تراز» آن ۲۰ است ! بالای گود زورخانه پهلوانان ایستادن و هوار «لِنگش کن» را سر دادن هزینه ای در بر ندارد! چه «سنگ مفت ؛ کلاغ نیز مجّان !» اما «پای در کوره ی حدادان نه، تا بدانی که چه در سر داری» و «آنکه روز فتنه می زد دست و پا در خون خود ؛ فرق دارد با تماشگر کزآنجا می گذشت !» بنا را بر این می گذاریم که فردی با انگیزه فرهنگی و فرهیختگی سوژه ای برای نگارش کتابی می گزیند، نگارش ان را به پایان می رساند. اگر این نگارنده می دانست که نوشتن فلان کلمه در برگیرنده لغزش است بدون تردید به این لغزش دست نمی یازید. برای اینکه یک نوشتار از قوه به فعل (کارواژه) درآید باید دست کم از خم و چم هفت خوان رستم زابلی و یا هفت شهر عشق عطار نیشابوری بگذرد تازه اگر ناشر به دستاویزهای گوناگون از جمله گران شدن کاغذ و مقوّا، ایستایی و کسادی بازار نشر؛ نگارنده را از طلا گشتن پشیمان نساخته و دَمه برگشتن به سوی مس اولیه را در روان وی ندمد! امّا « دست از مس وجود چو مردان ره بشوی – تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی »
پیش از ورود به خوان ها (آماده سازی کتاب، انجام مراحل اداری، شابک، فیپا، اردشا و اجرای قانون ظروف مرتبطه، یعنی داد و ستد های ناشی از اصلاح یا اصلاحات گمانه ای کتاب، لیتوگرافی، چاپ برگه های داخلی، طراحی (زمینه) پوشینه (جلد)، صحافی، هزینه های جانبی و …..) افزودنی است که نویسندگی، شغل نیست، بلکه چشایی، توانش و درونداد است و از این بابت مانند شاعری است. اگر فردی قریحه شاعری نداشته باشد، هر اندازه نیز در دانش عروض و قافیه و آرایه های ادبی از خود مایه بگذارد سودی نخواهد داشت گویی خشت بر دریا زدن است و آب در غربال بیختن و مشعله داری در کوی نابینایان !
از سویی دیگر بسیاری از نویسندگان فرادست را می شناسیم که در زندگی برای نمونه نیز یک بیت شعر از خود به یادگار نگذاشته اند. اساتید توانمندی در سر کلاس درس وجود دارند که به نیکی تدریس می کنند و کلاس درسشان زبانزد است اما شاید نتوانند در یک نشست همگانی و در پشت میکروفن کلامی بیان کنند و به جای «پنیر و انگور» نگویند «انیر و پنگور! ». نویسندگی راه رسیدن به «آلاف و الوف» (هزارها و هزارگان) نیز نمی باشد. چه در همبود (جامعه) آتشی مزاج و شتابزده و مادّی گرای امروزی ما ، برای رسیدن به چنین آماج و آهنگی راه های آسان دیگری نیز وجود دارد – اندکی پلک های چشم را بر هم نهادن بسنده است. «عبدالحمید قیصری» سامان ما نیز می توانسته برای رسیدن به مال و نواهای خیره کننده راهی را برگزیند که برخی از همگنان برگزیند اما وی از همان آغاز جوانی گام در راه کتاب و کتابخانه نهاده و در نگارش تاریخ شفاهی زادگاه خویش دلباختگی ها از خود نشان داده و گام های استواری برداشته است که نگارنده به اندک از بسیار تلاش های دوگانه وی آگاه است اما به خود پروانه ورود به موارد را نمی دهد. لیک نیک می دانم که او در برابر سنگ اندازی های گونه گون از پای ننشست تا درخت خود را به بار نشاند. (پای در ره نه؛ مزن دَم؛ لب بدوز ! – عطار) و «قدر زر ، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری»
از پیچش در کوچه هفت پیچ و نوای جان ساز نای هفت بند تنها برای پرهیز از «اطناب ممل و ایجاز مخل» به گام اول بسنده می کنیم که گام نخست آماده سازی کتاب (برگردانی، نگارش و یا گردآوری) شامل تایپ برگه های بنیادین، پیش آغاز (مقدمه) برازنده با نویسه (متن) و فهرست بندی – که هر دو در ترغیب انگیزش خواننده به خواندن کتاب، کارا می باشند – ویراستاری کتاب است که از سویه فنی و درونمایه ادبی صورت می گیرد. این کرامند باید به کاردان خود یعنی ویراستار سپرده شود. ویا اینکه به تنی چند از آشنایان نگارنده که دستی از نزدیک بر آتش داشته، آشنایی به کتاب و کتاب خوانی دارند سپرده شود تا اینکه نوشته را خوانش و لغزش های گمانه ای را از میان بردارند. تازه این خود سرآغاز سردرگمی ویراستار در نگهداشتن آیین نگارش است چرا که یک پارچگی دیدگاهی وجود ندارد. برای نمونه پذیرفته اند که «کتاب ها» به گونه «نیم باز» نگاشته شود و این در حالی است که در مورد واژه ای مانند «شیمی دان» یک پارچگی دیدگاهی وجود ندارد که باید به گونه «نیم باز» نوشته شود و یا به گونه ی «شیمیدان؟»
نمونه دیگری که هنوز روشن نیست این است که آیا پس از واژگانی مانند «بنابراین» و «لذا» نقطه باشد یا نقطه سرکج (نقطه ویرگول) . «حجگذار» درست است ، یا «حجگزار» – که البته نگارش دوم – «قانونگذار» درست است یا «قانونگزار» که البته نگارش اول – یا خلط کردن «گزیر» و «گریز» . جایی که باید گزیر به کار رود گریز به کار می برند. برای نمونه به جای «از این کار گزیری نیست» می گویند « از این کار گریزی نیست !» که گریز اسم مصدر گریختن (فرار کردن) است. « عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز – استاده ام چو شمع ؛ مترسان ز آتشم – حافظ » و «چو ثابت نباشد به جنگ و ستیز – از آن به نباشد که گیری گریز – اسدی» و سعدی هر دو واژه را یکجا به کار برده (چو جنگ آوری با کسی در ستیز – که از وی گزیرت بود یا گریز) که اولی به پنداره چاره است و دومی به پنداره فرار.
به کار بردن وازه پارسی «گاه» و ترکیب آن با تنوین قید ساز عربی و گفتن «گاهاً» (گاهن)و یا باز نشناختن «بنام» و «به نام» از هم. در جای درست خود، به کار نبردن واژه «آنکه» و «آن که» است. « به شکر آنکه شکفتی به کام دل ای گل … » و « آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم » و بسیاری از این دست که انگیزه می شود تا نویسندگان و یا برگردانندگان، گاه تایپ کردن کتاب دچار سردرگمی شوند و ساعت ها و چه بسا روزها گاه خود را مصروف پیدا کردن پاسخ این پرسش های چالش برانگیز کنند.
شوربختانه کتاب دستور خط فرهنگستان نیز در بسیاری از موارد کمکی نمی کند. به ویژه هماهنگ نبودن همه همکاران در پیروی از یک سبک نگارش و وجود کتاب های گونه گون که در این زمینه وجود دارد که که در مواردی با یکدیگر هماهنگ نیستند پس از ویراستاری نوبت به صفحه آرایی و حروف چینی (تایپ) می رسد که به تناسب کتاب و قطع آن (سلطانی، رحلی، وزیری، رقعی، جیبی و پالتوی جیبی) گزینش می شود. تیزنگری و ریزبینی نداشتن گزینش قطع کتاب و زمینه پوشینه (جلد) می توانند در آینده دشواری هایی را به همراه خود داشته باشند. به راستی انتخاب زمینه پوشینه کتاب است که می تواند در جایگاه و ایستار (موقعیت) کتاب نگاره کارایی داشته باشد. ( کتابی با زمینه پوشینه گیرا اما درونمایه ناتوان پرفروش تر از کتابی با درونمایه نیرومند اما پوشینه ناگیرا ست.) در پایان «چک پرینت» به نویسنده و یا ویراستار داده می شود تا لغزش های وجود داشته را از میان ببرد.
اکنون بنابراین می گذاریم که کتاب از شش خوان دیگر با پیروزی گذر کرده و آماده پخش است. چند جلدی نیز از سوی نگارنده دستینه (امضاء) شده و پیش کش یاران می شود. و اکنون وانتی از بسته بندی های کتاب است که باید به دست کتابفروش برزن و یا شهرهای دیگر برسد که «شب آبستن تا چه زاید سحر» و دیگران را «چه قبول افتد و چه در نظر آید !»
پس از خستگی های نفس گیر که بیانش بر روی کاغذ روان و آسان می نماید نوبت به گپ و گفت ها و چیستی و چگونگی نقد کتاب فرا می رسد که خود نیاز به نوشتار جداگانه ای دارد . اما کتاب بدون نقد پهنه ی نشر را دچار خاموشی و ایستایی می کند در حالی که کارکرد نقد نگاهدارنده پویایی و شور در بازار نشر است. نقد؛ جدا کردن سره از ناسره است که جنبه سازندگی دارد.
شیراز فروردین ماه ۱۳۹۶ – حسین جواهری – مدرس بازنشسته شیمی