«سیاستگزاران دوره ی قاجاریه»
میرزا نصراله خان پیرنیا (مشیرالدوله)پنجم
الف- تبار(پیش نوشتار)- بجز عشق، بجز مهر؛ دگر بذر نکار:
پیرنیا؛ نام خانوادگی بازماندگان پسری یکی از خداشناسان (عارفان mystic) سترک نایین به نام حاجی پیر عبدالوهاب نایینی است. نام بازماندگان دختری این خداشناس، “پیرزاده” می باشد و به نوشتاری که خواهد آمد به تبار “مصلایی” نیز زبانزد بوده اند. زنده یاد پیر عبدالوهاب در پایانه های چرخه ی صفویه زاده می شود و پس از یک زندگی نزدیک به صدسال، در سال ۱۲۲۲ هـ.ق، همزمان با آغاز پادشاهی فتحعلی شاه قاجار به دیدار دلدار خود رهسپار می شود. میرزا عبدالوهاب فرزند حاج عبد القیوم بن حاج ادهم خان؛ از سران زنجیره پشمینه پوشان (صوفیان) و درویشان نوربخشیه بوده است. گذشتگان او همه در مایه ی خداشناسی و درویشی بوده اند.
پیر عبدالوهاب در راه وارستگی تا جایگاه بلندی پیش می رود و همزمان به راهنمایی مردم می پردازد. جایگاه خداشناسی او، انگیزه کنش بسیاری از خداشناسان، از زمره حاج محمدحسن یزدی است که خود پیرو او می شود و سپس دختر پیر عبدالوهاب را به همسری بر می گزیند. حاج محمدحسن پس از درگذشت پیر عبدالوهاب، راهش را همچنان دنبال می کند و تا پایان زندگی خود در نایین ماندگار می شود. بنابر آنچه زبانزد است محمد میرزا قاجار در یک رهسپاری از تهران به کرمان از شهر نایین گذر می کند. او در پی شنیدن نیکو خویی حاج محمدحسن یزدی خواهان دیدار او می گردد. حاج محمدحسن، پادشاهی محمد میرزا را در آینده پیش بینی می کند. عباس میرزا که فرزند ولیعهد فتحعلی شاه بوده در یک پیکار نابرابر با روسیه تزاری در شمال باختری ایران کشته می شود.
فتحعلی شاه که عباس میرزا را بسیار دوست می داشته نوه خود، محمد میرزا را به جانشینی نوین خود بر می گزیند و فتحعلی شاه به سال ۱۲۰۵ هـ.ق در می گذرد و محمد میرزا قاجار نیز بر تخت شاهی می نشیند و به پاس سپاسگزاری از او، دستور ساخت بقعه و ساختمان “مصلی” نایین را بر مزار حاج پیر عبدالوهاب می دهد. حاج محمد حسن نیز هنگام درگذشت در همین بقعه به خاک سپرده می شود که از این روی، به پیرنیاها خاندان مصلایی ها نیز گفته می شود. افزون بر اینها به کسان دیگری چون سید نور بخشی، عبد المولای پیرزاده، معاضد السلطنه پیرنیا و دکتر حسین پیرنیا در نایین به خاک سپرده شده اند. فرزندان و بازماندگان پیر عبدالوهاب در ایران به جایگاه های فرمانروایی بزرگی رسیده و نیز خویشکاری های فرهنگی شایانی به این مرز و بوم نموده اند.
ب– میرزا نصراله نائینی از نوادگان پیر نائینی یعنی خداشناسان زنجیره نور بخشیه سده ی سیزده هجری و روشن تر گفته شود که میرزا نصراله پسر آقا محمد، پسر آقا ابوطالب پسر محمد، پسر پیر نائین که در سال ۱۲۱۹ خ در نائین زاده می شود. میرزا نصراله پس از درگذشت پدر با سرمایه ای که از پشتکار، هوش، جایگاه شناسی سرچشمه می گرفت و به انگیزه دانشی که به فراخور داشته در چرخه ی جوانی و همزمان با پادشاهی ناصرالدین شاه که در پی به دست آوری پیشه ای از نائین رهسپار تهران شد. او در این زمینه و در راستای آنچه که در پی آن بود کامیاب نمی شود. گفته شده است که در قهوه خانه باغ ایلخانی کار می کند ولی چونکه خط خوشی داشته با نوشته نگاری (نگارش) برای بی سوادان بلکه دعافروشی، گذران زندگی می کرده است. سپس در اداره آصف الدوله با ماهی دو تا سه تومان حقوق، منشی گری می کند. تا اینکه میرزا ابراهیم خان به کارگزاری آذربایجان و سپس نایب الوزاره گماشته می شود و میرزا نصراله را همراه خود به تبریز می برد و چون مورد باور ابراهیم خان بوده رسماً به سمت منشی گری کارگزاری به خویشکاری دولتی در می آید و در تبریز از پشتیبانی یک کاتوزی برخوردار شده، داماد او و یا اینکه میرزا تقی خان؛ آجودان کارگزار شده و دارای سه فرزند می شود. ابراهیم خان در تبریز در می گذرد و خانواده اش به تهران جابجا می شوند. میرزا نصراله نیز به پیروی از آنها سال ۱۲۷۹ هـ.ق به تهران می آید و در وزارت لشکر (دارایی ارتش) یک سمت مالی پیدا می کند. میرزا نصراله در تهران پیوستگ خود را با خانواده ی میرزا ابراهیم خان
نایب الوزاره نگه می دارد. از سویی چون میرزا سعید مؤتمن الملک وزیر امور خارجه ناصری بر پایه دوستی پیشین، بیشتر زمان ها برای خوش و بش از فرزندان میرزا ابراهیم خان به سرای آنها می آمده و میرزا نصراله را در آنجا می دیده و از این رهگذر مورد نگرش وزیر امور خارجه قرار می گیرد. بدین چینش میرزا نصراله نائینی وارد سامانه وزارت امور خارجه می شود و از آغاز به کار گماری در وزارت خارجه سمت ثبات (نما نویس؛ کارمندی که نامه ها را در دفتر اندیکاتور ثبت می کند) داشته اما به انگیزه زیرکی و کاردانی از گامه نمانویسی به درجه منشی گری سوم برکشی و پیشرفت پیدا می کند. سپس منشی نخست شده و شایستگی افزودن پاژنام “خان” به نام خود را می یابد وکم کم پله های نردبان پیشرفت را می پیماید. از آغاز سال ۱۲۹۹ هـ.ق جانشین دوم وزارت خارجه، گرداننده اداره نگارش های روس شده و در سال ۱۳۰۳ هـ.ق در زمان وزارت خارجه یحیی خان(مشیرالدوله سوم)به پاژنام مصباح الملکی پاژنامیده می شود و پس از زمانی امین السلطان که به میرزا نصراله خان دلبستگی بسیار داشته در سال ۱۳۰۸ هـ.ق برای او از مظفرالدین شاه پاژنام مشیرالملکی می گیرد. در سال ۱۳۱۰ به جانشینی نخست وزارت خارجه گمارده شد و تا پایان سال ۱۳۱۳ هـ.ق در همین جایگاه بازمانده می ماند . در سال ۱۳۱۴ هـ.ق بنا به پیشنهاد عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر جنگ وقت، مشیرالملک به سمت وزیر لشکر (فرنشین اداره دارایی ارتش) برگزیده می شود. در سال ۱۳۱۷ هـ.ق که شیخ محسن خان مشیر الدوله وزیر امور خارجه در پی درمان بیماری رهسپار اروپا می شود در نبود وی میرزا نصراله خان جانشین او می شود و چون جناب وزیر در می گذرد خود نصراله خان رسماً به وزارت خارجه گمارده شده و پاژنام مشیرالدولگی را دریافت می کند. مشیرالدوله از زمره ی کسانی بوده که همیشه برای رسیدن به جایگاه های والا و پیمودن پله های پیشرفت می کوشیده و به نوشتاری که خواهد آمد به جایگاه رئیس الوزرایی (نخست وزیری) می رسد. اگرچه آرامگاه نیای برتر مشیرالدوله پیرنیا زیارتگاه اهل دل بوده و خانواده اش بین مردم شهر جایگاه ویژه ای داشته اما در تنگدستی روزگار می گذرانید. دعاهایی را که یکی از خواهرانش با خط نسخ می نوشته، به تهران
می آورده و به در خانه های بزرگان می برده، پیش کش می کرده تا به فراخور دارنده سرای پولی بگیرد و از همین راه به خانه دولتمردان راه پیدا کند تا اینکه سر از وزارت و رئیس الوزرایی در
می آورد و اینکه او از منشی گری وزارت امور خارجه تا نخستین نخست وزیری چرخه جنبش مشروطه مظفرالدین شاهی (۱۲۸۵ خ) چه راهی را پشت سر گذارده، خود داستان دراز دامنی است اما به گفته ی زنده یاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی این پیشرفت را وامدار سه سرمایه بزرگ بوده: پشتکار یزدی ها، زرنگی اصفهانی ها و بسندگ (قناعت) و بردباری مردم “خور” و “بیابانک” ؛ زیرا که نایین جایی است بین این سه سامان.
شنیدنی است که گاهی مشیرالدوله برای اینکه اگر روزی کارهای پنهانش هویدا شود و آنرا به شمار خیانت نیاورند بلکه؛ به پای گیجی او بگذارند از شگرد “تجاهل العارف” و یا به نوشته “مهدی بامداد” در کتاب “شرح حال رجال ایران. ج –چهارم. ص ۳۵۶-۳۵۷” از شیوه “تخرَ خُر” بهره می گرفته است. تخرَ خُر کار آمدترین روش برای پنهان کردن هر رخداد و کنشی است که از کسی سر بزند؛ به سادگی و خریت او گذاشته شود. برای نمونه آنگاه که در برابر امین السلطان می نشست تا فرمان ها را به مُهر صدارت برساند کیسه ترمه جای مُهر خودش را به رنگ و همانند کیسه مُهر امین السلطان درست کرده بود. امین السلطان برای مهرکردن دستورها، کیسه مهرش را پیش روی میرزا نصراله خان می انداخت. او پس از مهر کردن فرمان ها، به خواسته، کیسه مهر اتابک را در جیب خود می گذاشت و به سرای خویش می رفت. اگر اتابک اعظم نیاز به مهر خود کرده بود پیشخدمت او کیسه مهر جا به جایی را به خانه میرزا نصراله خان برده و مهر امین السلطان را می گرفت و می آورد. با آن سفید مهرها و گرفتن مبالغی گزاف، هر ناشایسته ای رتبه ی سپاهی گرفت و هر یهودی در ایران و آمریکا کنسول ایران شد. نمونه دیگر اینکه اسب های درشکه او سیاه و درشکه چی های او شناخته شده بودند. لکن گاهی سوار بر درشکه یکی از وزیران که اسب هایش سفید بودند می شد و چندگاهی که به راه می افتاد به درشکه چی می گفت ببخشید انگار این درشکه از آنم نیست من اشتباه کردم و پنداشتم که درشکه از آن خودم است! و یا باره های دیگر این چنینی! از محمد ساعد مراغه ای نخست وزیر چرخه ی پهلوی نیز از این تخر خرها زیاد گرفته شده است.
پ- صدارت اعظمی مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه:
در همین روزها بود که جنبش مشروطه ایران به گام پایانی خود می رسید و در زمان صدارت
عین الدوله کوچ کاتوزیان به قم، میرزا نصراله خان مشیرالدوله کارکرد میانجیگری را بین کاتوزیان بازی می کرد او در سال ۱۳۲۴هـ.ق در گرماگرم جنبش مشروطه خواهی ایران همراهی دل چسب خود را با مشروطه خواهان نشان می دهد. مظفرالدین شاه در پی خروش او دادخواست های مردم؛ عین الدوله را از صدراعظمی برکنار میرزا نصراله خان مشیرالدوله را به صدراعظمی بر می گزیند. مشروطه خواهان مشیرالدوله را مردی روشن اندیشه و آزادیخواه می دانستند و از این گزینش بسی خرسند شده و آنرا گامی در راستای پیشرفت مشروطه می دانستند. آنچه آنان باور داشتند بجا بوده است . نخستین کنش میرزا نصراله خان پیرنیا آزادی زندانیان سیاسی و پس از چند روز گرفتن فرمان مشروطیت از مظفرالدین شاه در تاریخ ۱۴/۵/۱۲۸۵ خورشیدی برابر ۱۴ جمادی الثانی سال ۱۳۲۴؛ از کاتوزیان بست نشسته در قم درخواست برگشت به تهران و نخستین گزینش های مجلس شورای ملی بوده است. او در شعبان ۱۳۲۴ نخستین نشست دولت مشروطه را در باغ گلستان برگزار می کند و در همان سال تاج پادشاهی را بر سر محمد علی میرزا نهاد. پیرنیا مجلس شورای ملی را گشایش و دولت قانونی خود را به گزارش زیر به مجلس چرخه ی نخست مشروطیت به فرنشینی میرزا حسن خان محتشم السلطنه (حسن اسفندیاری) چنین گزارش می کند: ۱- وزیر دادگستری: میرزا احمدخان مشیر السلطنه.۲- وزیر دارایی: میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک همدانی.۳- وزیر امور خارجه: میرزا محمدعلی خان علاء السلطنه.۴- وزیر کشور: میرزا سلطان علی خان وزیر اعظم. ۵- وزیر علوم: میرزا محمودخان علاء الملک. ۶- وزیر بازرگانی: ابوالحسن فخر الملک. ۷- وزیر لشکر: دبیرالدوله. ۸- وزیر راه ها و کانسارها: میرزا نظام کاشی مهندس الملک.
البته دو ایراد بر کابینه مشیر الدوله پیرنیا گرفته شده است یکی جستار پاسخگویی وزیران در برابر شاه که با جوابگویی آنان در برابر توان مقّننه Legislative ناسازگاری داشت، دیگری شناساندن دبیرالدوله به فرنام وزیر لشکر بود چرا که نمایندگان می دانستند که وزیر جنگ راستین کامران میرزاست و صدراعظم بجای شناساندن او به مجلس دیگری را به فرنام وزیر جنگ شناسانده است. مشیرالدوله نیک دریافته بود که بیشینه نمایندگان با انبازی کامران میرزا در کار دولت ناسازند. بماند که خود شاه نیز از همان آغاز نگرش خوبی به مشیرالدوله نداشته است و آن بدگویی پیرامونیان به شاه و این گونه رسانده بودند که همه گرفتاری های که اعلی حضرت بدان دچارند برخاسته از هواداری صدراعظم از ملت است که خود انگیزه برکناری مشیرالدوله از صدراعظمی گردید.
ت- فرارسیدن مرگ؛ شش ماه پس از کناره گیری:
از اینکه میرزا نصراله خان مشیرالدوله روی خوشی به پادشاهی محمدعلی شاه نشان نمی داده
می گویند که او را زهرآلود کرده اند. در نشست شنبه، پنجم شعبان ۱۳۲۵ میرزا ابوالحسن خان از فرنشین مجلس می خواهد تا پیگیری و پژوهش شود که آیا مشیرالدوله به حال سرشتن درگذشته و یا جز این بوده است به هر روی او در روز چهارم شعبان المعظم سال ۱۳۲۵ در سن ۶۷ سالگی در گذشته و در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شده است. به هر روی چنین بوده است سرنوشت مردی که یک مشروطه خواهد بود و فرمان مشروطیت ایران را از مظفرالدین شاه قاجار گرفت و نخستین فرمانروایی قانون را در ایران پایه گذاشت و سرانجام آخرین وزیر اعظمی بود که فرنام صدراعظم داشت و سپس فرنام رئیس الوزرایی به کار رفت. او در سال ۱۲۷۸ خورشیدی به فرمان مظفرالدین شاه آموزشگاه عالی سیاسی را به یاری پسرش میرزا حسن خان در راستای پرورش دیپلمات و گماردگان آگاه درباره های سیاسی برای وزارت امور خارجه را بر پا کرد و فرزندانی چون میرزا حسن خان مشیرالدوله نخست وزیر و میرزا حسین خان مؤتمن الملک فرنشین مجلس با مرده ریگ بسیار برای آنها از خود به جا می گذارد و در زمان بسیار کوتاهی از تهی دستی و ماهی چند تومان حقوق دارنده کرورها دارایی گردید و به امانت داری و درست کاری زبانزد و برجستگ نامه دارسی و واگذاری ۶۰ ساله نفت به دارسی دستینه و مهر او را در زیر خود داشته و به نوشته ی اسماعیل رائین از فرنشینان لژ بیداری ایرانیان بوده است. به هر روی نوشته ها و گفته ها بیش از اینهاست و در این کوته نوشته در نمی گنجد و به زمان دیگر سپرده می شود.