« سیاستگزاران دوره ی قاجاریه »
میرزا علی اصغرخان امین السلطان (اتابک اعظم) – بخش سوم
«امین السلطان و القاب و عناوین دوران قاجاریه»: «بگو لقب چه داری تا بگویم کیستی؟»
۲- پاژنام از فرادستی تا فرودستی (از مجدالسلطان تا ملاعلی عاجز و از مؤتمن الملک تا ملّا حیدرکور) :
(باعرض پوزش در بخش دوم پیش از مانند ابوبکر . . خلفای راشیدن است)
نگاشتیم که پاژنام ، یکی از شیوه های روای نامگذاری در ایران بوده است که از سرزمین «عبرانیان» (Hebaricsکلیمیان) به سرزمین ایران جا به جایی یافته است. برخی فرنام ها چون: سردار و سرلشکر و سپهدار و رئیس الوزرا (صدراعظم) ؛ «حجت الاسلام و المسلمین» (برای دینیاران شیعی)، «مُفتی اعظم» (برای دینیاران اهل سنت)؛ جناب، حضرت، مستطاب (شایسته و پسندیده) جزو پاژنام ها و فرنام های لشکری ، کشوری، کیشی و همبودین بوده؛ جنبه های همگانی داشته و برخی نیز چون «مصدق السلطنه» (محمد مصدق) و «وثوق الدوله» (حسن وثوق) جنبه ی ویژه ای و مردمی دارند. خواجه نظام الملک توسی – بزرگترین دیوانسالار پس از اسلام در کتاب «سیاست نامه» خود، یکی از رازهای هر کشوری را نگاهداشتن اندازه ی جایگاه هرکس می داند تا ارزش کسان بدان شناخته شود . . . به راستی پاژنام و فرنام همانند نام خانوادگی امروز بوده و بلکه چیزی نیز فراتر از آن ؛ با یک ساختار دستوری پارسی و تازی گاه فراگیر و گاه ویژه و برگزیده و گاه جنبه دیوانی و گاه جنبه ی ستودنی (description) به هر روی پاژنام برای بزرگان سویه ی دگردیس (وجه تمایز) و برتری بوده است. نظام الملک می گوید اگر پاژنام یک دینباور و یا دادرس (قاضی یا قاضی القضات) «معین الدین» باشد آیا رواست که پاژنام شاگرد آنان و یا کدخدایی که از کیش و دانش بهره ای نبرده؛ بلکه از خواندن و نبشتن هیچ نداند همان معین الدین باشد؟ پس چه ناهمسانی است میان دانا و نادان، دادرس و دینیار با شاگردشان در جایگاه؟
گاهی در چشم و هم چشمی ، برای خوار شمردن و کینِ با دشمن از پاژنام، بهره گرفته می شده است. برای نمونه ؛ شاهان صفوی در راستای خوارداشت سلاطین عثمانی ، پایوران (صاحب منصبان) خود را پاژنام «سلطان» (پادشاه) بخشش می کرده که پس ها میان توده ها رواگ یافته و در نام های آمیخته (مرکب composite) دو بُن پاره ای (دو عنصری) چون «فاطمه سلطان» و «سلطان حسین» و جز اینها به کار می رفته است و این کنش، سلاطین عثمانی را برانگیخت و آنان نیز برای بازنهش (جبران) و کین خواهی از پادشاهان صفوی به فرودستان خود پاژنام «پاشا» که همان کوته شده ی پادشاه است به کار می بردند و با این چینش (ترتیب) این پاژنام تا پیش از فروپاشی دودمان عثمانی هم چنان در آن سرزمین رواگ داشته است. خواجه نظام الملک، در کتاب «سیاست نامه» خود که در نیمه دوم سده ی پنجم نگاشته شده است می نویسد: امروز پاژنام به انگیزه رواگ (رواج) بی رویه، دیگر ارزش گذشته ی خود را ندارد، پس بایسته است که امیران و پادشاهان جلو پاژنامگذاری بی ریشه و بی پایه و مایه را بگیرند چرا که اگر کسانی بدون شایستگی بسنده، دارنده پاژنام شوند از اوج و جایگاه فرمانروایی کاسته شده، ناهمسانی کهتر و مهتر، سره از ناسره از میان خواهد رفت.
گاه میان نام و نامیده (اسم و مسمّی) ، فراخوری (مناسبتی) نگریسته می شده است. برای نمونه در پاژنام «نجم (اختر) الدوله» که منجم باشی (سرگروه اخترشناسان) دیوان بوده و یا «مُخبر (گزارشگر) الدوله» که کارش خبررسانی بوده است. اما بیشتر پاژنام ها چون «شغال الدوله» و «ببر السلطنه» بی پایه؛ و مایه انگیزه آلودگی و ریشخند است. خواجه نظام الملک گفته است که پاژنام امرای (فرماندهان) ترکان پسوند «الدوله» (دولت) چون «حسام (شمشیر) الدوله» ، «عین (چشم) الدوله» ، «شمس (خورشید) الدوله» و جز اینها داشته است. از سویی پاژنام خواجه گان نیز «عمید الملک» ، «ظهیر (پشتیبان) الملک» ، «قوام (پایدار) الملک» ، «نظام (سازمان) الملک» ، «کمال (بالاترین جایگاه) الملک» و جز اینها بوده است. اما اکنون این بازشناخت (تمیز) از میان برخاسته است. ترکان؛ پاژنام تاجیکان – تازیکان – (ناترک و ناتازی) بر خویشتن می نهند و تازیکان پاژنام ترکان بر خود گذارند و به بدی (عیب) نمی دانند. او در پرخاش رواگ پاژنام های گوناگون می نویسد که « امروزه کمتر کسی است که اگر کمتر از دو پاژنام برای او نویسند خشم گیرد و بیازارد» .خواجه بر این نکته پای می فشارد که باید جایگاه و پایه ی فرومایگان کم مایه (عوام) و بزرگان و ویژگان (خواص) کهتر و مهتر از یکدیگر بازشناخته شود.
پاژنام یکی دو سه دهه پس از خواجه نظام الملک چنان رواگ یافت که در جایگاه نام جای گرفت و همه لایه های تودگان این شیوه ی نامگذاری را به کار بستند. به باور خواجه نظام الملک، هر چه در گزینش پاژنام ها واژه ی بلندپروازانه بیشتری به کار گرفته شود به همان اندازه از توان راستین جاه کاسته شده و بازه ی بسشتری میان پاژنام و توان راستین پادشاهان پدیدار می شود. برای نمونه می توان به باره ها (موارد) زیر در چرخه ی ناصری نمارشی داشت:
الف – برخی از فرمانروایان استان ها که بیشترشان از بن پاره (عنصر) شاهزادگان درجه ی نخست بودند می توانستند برای کس مورد نگرش خود از شاه درخواست پاژنام کنند. برای نمونه مسعودمیرزا ظل السلطان (فرزند ناصرالدین شاه) استاندار فارس و سپس سپاهان با نوشتن نامه ای به پدرش با برشمردن پیشکاری ها و ویژگی های امام جمعه ی فارس از پدر تاجدار خود می خواهد تا به امام جمعه؛ پاژنام «خاقان العلمایی !» بخشش نماید چرا که امام جمعه یکی از نیایش گویان ویژه و بی ریای وجود مبارک است و «اشهد بالله بر نمک قبله ی عالم به جز اینکه همیشه در درون مزگت ها (مساجد) و بر سر منابر نیایش گویی وجود مبارک نماید کار دیگری ندارد. استدعا دارد وی را به پاژنام «خاقان العلمایی» پاژنام دارنده (ملقّب) بفرمایند». ناصرالدین شاه در پایان همان نامه نوشته است که: خاقان العلمایی (خاقان، هم تخلص فتحعلی شاه قاجار بوده و هم پاژنام پادشاهان چین و ترکستان و به معنای پادشاه و در چرخه ی قاجار، به برخی از درباریان نزدیک به شاه «مقرب الخاقان» یعنی نزدیک و ندیم خاقان، می گفته اند) شاه می گوید این پاژنام «قلمبه سلمبه» (سنگین و دشوار) ای است. به صدراعظم بگویید تا اگر شایسته بدانند پاژنام درخور و پسندیده ای پیدا و گزینش شود. از این پاسخ شاه به درخواست پسرش ظل السلطان برداشت روشن می شود که دیگر برای پاژنام و فرنام نیز ارزش و ارگی بجای نمانده وگرنه شاه گزیرش در این باره را به صدراعظم خود نمی سپرد و در این باره به صدراعظم خود واگذار نمی کرد و خود با آئین ویژه ای آن را بخشش می کرد.
ب – حاجی سیدرضا، روضه خوان قمی، چکامه ای در ستایش کاخ دوشان تپه با این نخستین بیت (مطلع) می سراید: «یک بهشت برین به دوران به کجا؟ تپّه ای که دوشان است بالای تپّه ی آن عمارت ها منزل شه نمایان است . . .» و تا آنجا پیش می رود که خوب است یک پاژنام نیز به ما بخشیده شود که لقب نزد شه فراوان است . . . و سلطان صاحبقران نیز به پاس سرایش این سروده ی کرامند ! جناب روضه خوان قمی را به پاژنام ستایشی (وصفی) «فخرالشعرا» بالنده می سازد !
پ – مردی با پرداخت یکصد تومان برای همسر خود پاژنام «طراوت الدوله» دریافت می کند در حالی آن بانو، هیچ بهره ای از شادابی (طراوت) نداشته به گونه ای که انگیزه خنده شاه را فراهم ساخته است ! که گویی نام زنگی بر کافور نهند و کچل را زلفعلی خان نامند.
ت – ترخ دریافت پاژنام زنان، برازنده ی (متناسب) با گونه ی پاژنام؛ گوناگون بوده است. برای نمونه، «مجدالدوله» با پرداخت یکصد اشرفی به قبله ی عالم، پاژنام «ملکه !!» را برای همسر خود دریافت کرده است ! به راستی چنین کنشی شایسته جایگاه ظل اللهی (سایه خدایی) و قبله ی عالمی است ؟ آیا جای دریغ و درد ندارد که بندگان همایونی تا این اندازه بینش نداشته اند که نباید به پاژنامی (ملکه) که در خور همسر یک پادشاه و مادر جانشین اوست چوب «فروش ویژه» (حراج) زد ؟! آیا این کنش، این گونه نبوده که گستاخی کسان تا بدانجا برسد که روزی با پرداخت زر، خود پاژنام پادشاه خریداری شود و بر روی سبیل میمون و چخماقی همایونی نقاره (گونه ای طبل کوچک دوتایی که با دو چوب باریک نواخته می شود) زنند؟ گفته اند روزی ناصرالدین شاه همزمان با «صَح» گذاشتن بر فرمان پادشاهی (دستینه و گواهی را «صح» می گویند) گفته است که «به پاژنام نیز ری…..ه شد !!» بی درنگ همدم و هم گپ شاه (حاج محمدعلی خان) پس از شنیدن گفته شاه می گوید که به «تمثال» (تندیس، پیکر و فرتور) همایونی نیز همچنین شده است !!
ث – روزی ناصرالدین شاه به گونه ریشخند ب «انیس الدوله» سوگلی (همسر برگزیده) خود می گوید که کسی عریضه (نامه ای که کسی به کس بالاتر از خود می نویسد) نگاشته و از من جایگاه «میرآخوری» (سرپرستی کارکنان و تیمارکنندگان اسطبل که اسبان را تیمار و پیشکاری می کنند) را خواسته !! انیس الدوله در پاسخ می گوید با این روندی که شما کشش فراوان به پول پیدا کرده اید چنانچه کسی پول بدهد و مرا نیز بخواهد؛ خواهی داد !
ج – خود ناصرالدین شاه به نخستین نگار و دردانه (سوگلی) خود (خدیجه خانم تجریشی) که نزد مهدعلیا – مادر ناصرالدین شاه – در رسته ی رامشگران بوده و شاه مهری ویژه به او داشته وچامه هایی در موردش می سروده پاژنام «فروغ (روشنایی) السلطنه» داده است. (بانوان پرده سرای ناصرالدین شاه به نوشتاری هشتاد و یک فرنام داشته اند که دربرگیرنده ی بیست و سه تا ….. «الدوله» ، سی و یک تا …. «السلطنه» ، هیجده تا «الملوک» و نُه تا نیز نام های دیگر بوده است) فروغ السلطنه دُخت باغبان و نجّاری به نام محمدعلی از دهوندان روستای تجریش بوده است. فروغ السلطنه به انگیزه چشمان بزرگش از سوی ناصرالدین شاه «جیران» (به زبان ترکی غزال) نامیده می شده است. برادرش پس از بستن پیوند زناشویی جیران با ناصرالدین شاه در زمره ی پیشخدمتان تنها (خلوت) و سپس به پیشخدمتی ویژه ی قبله ی عالم در می آید. فروغ السلطنه از ناصرالدین شاه دارنده ی فرزندی می شود به نام «محمد قاسم میرزا» و جانشین شاه.
اکنون جای این پرسش است که آیا گزیدن پاژنام «فروغ السلطنه» برای دختر یک باغبان و نجار و زنی رامشگر و جیران چشم و آهو رفتار که همه ی خواسته هایش از سوی شاه برآورده می شده زیاده است؟ (آن چشم همچو آهو و آن قد همچو سرو – آن ابروی کمان و دو زلفی تابدار . . .)
چ – دختری «زیقوله» نام را به زور به عقد ناصرالدین شاه در می آورند و آن دختر به زمان ده دقیقه در خدمت شاه بوده است و در همین بازه، زیقوله از شاه بادار شده، دختری می زاید. شاه از تندی شگفتی می گوید جز توان نمایی پروردگار نمی توان پنداشت که به زور زیقوله را به من بدهند و او را درست ندیده از من باردار شود و بزاید . باید اسم او را «قدرت السلطنه» بگذارند. خاله و دوستان شاه این فرمایش شاه را دست می گیرند. امام جمعه تهران اسم دختر را فاطمه و پاژنام او را قدرت السلطنه می گذارد. این چند گزاره دید ما را نسبت به پاژنام روشن می کند. گفتنی است که پس ها، کار رسوایی دهش پاژنام ها تا بدان پایه می رسد که «کریم شیره ای» دله ی دربار ناصری پاژنام ها را به لودگی می گیرد!
۳ – پاژنام بانوان در چرخه ی قجری :
برخی از مردان به اندازه ای ستیهنده و پی ورز (متعصب) بوده اند تا جایی که نام همسر و دخترشان را بر زبان، روان نمی ساخته اند. اگر پسری داشته؛ مادر را به نام پسر بزرگتر آوا در می داده اند. برای نمونه به جای گفتن زلیخا او را به نام مثلاً «مادر حسین» بانگ می زده اند. آقاخان نوری (صدراعظم پس از امیرکبیر) همسر خود را «دختر عمو» می گفته است. برخی همسران خود را «مادربچه ها» و یا «منزل !» که بله امروز «منزل» ما بیرون رفته اند! (حتی در همین چرخه ی خودمان «والده ی آقا مصطفی !» و یا زننده تر «بُز!» )
به همین انگیزه در خانواده های ایرانی بانوان همسرداری بوده اند که جز نزدیکانشان هیچ کس نام آنان را نمی دانسته و این در حالی بوده که اگر بانویی پاژنام می گرفت دیگر این پاژنام نهان (محرمانه) نبوده است. البته پاژنام بانوان آن گستردگی پاژنام های مردان را نداشته و گونه روان (رایج) آن به واژه ی «ملوک» پایان می پذیرفته است. برخی بانوان پاژنام های ویژه خود را داشته اند. مانند «امین اقدس» ، «مهدعلیا» و یا «حضرت علیا» (علیا = بلندتر) . ایرانیان در آغاز به همسران و خواهران شاه و کم کم به پایین تر ها «سلطان» می گفتند که سرانجام به «فاطمه سلطان» و «رقیه سلطان» فرو افتاد. به همسران دولتمردان درجه ی نخست و دوم درباری خانم و «خانم بیگم» و «خانم باجی» و در پایین ترین جایگاه «ضعیفه» (زن ناتوان) می گفته اند. فرنام بی بی به معنای سرکار خانم بسیار رواگ داشته است.
گفتنی است که نام بردن از بانوان قجری با چندان زشتی و بی ادبی برخورد نمی شده چنانکه ظل السلطان در کتاب خود به نام های همشیره اش چون «فخر الملوک» (سربلندی شاهان) ، «گَلین خانم» (گلین به زبان ترکی به معنای عروس، چون گلین باجی و گلین آغا) ، «افسرالدوله» (افسر به معنای تاج و کلاه شاهی) ، «عصمت الدوله» (عصمت = پارسایی و پاکدامنی) . «ندیم السلطنه» (ندیم = همدم، همنشین و دمساز) یاد کرده است. برخی از بانوان درباری آهسته آهسته دارنده ی پاژنام های ویژه ای شدند که از سوی قبله ی عالم به آنان بخشیده شد و چنانکه گفته شد از سوی همسرانشان خریداری می گردید. از زمره ی پاژنام هایی که در این چرخه برای بانوان رواگ یافت پاژنام با پسوند سلطان بود که از آغاز برای کسان برجسته ی درباری و سپس برای سایر بانوان به کار می رفت. از زمره ی پاژنام هایی که در چرخه ی ناصری برای بانوان رواگ یافت آنهایی بودند که با پسوند خانم، سلطنه و دوله پایان می پذیرفت و کم کم در پیوستگ با بانوان چرخه ی قاجاریه بخشیده و یا خرید وفروش می شد که البته پسوند «خانم» نسبت به دیگر پسوندها از فراوانی بیشتری برخوردار بود. چنانکه نگاشته شد در این دوره، برخی از پاژنام ها تنها به یک کس ویژه داده می شد از زمره آنها می توان پاژنام «ملک جهان خانم» مادر ناصرالدین شاه و همسر محمد شاه نمارشی داشت.
۴ – برتری یک پاژنام بر دیگری:
در چرخه ی قاجار، افزون بر پاژنام های خود ویژه (اختصاصی) که به کسان کرامند و شناسه بخشیده می شد، شاهزادگان؛ درباریان، سیاستمداران بلند جایگاه دیوانی ملقّب به پاژنام هایی با پسوند «السلطنه» ، «الدوله» ، «المُلک» ، «الممالک» و . . . بودند. این پسوندها از نگرش کرامندی و ارزش در پایه های گوناگونی جای داشتند. در میان «زیاد شده ها» (مضاف ها) نام هایی چون «آصف» ، «مشیر» (رایزن) ، «مجد» (بزرگی) ، «ظهیر» (پشتیبان) ، «اعتماد» (تکیه) ، «امین» (درستکار) ، «شجاع» (شیردل) و «حشمت» (بزرگی) ارزش بیشتری داشته اما چگونگی آمیختن مضاف با مضاف الیه در کرامندی پاژنام کارا بوده است. برای نمونه پاژنام نصرالله خان نائینی از مصباح (چراغ) الملک به مشیر الملک و سرانجام به مشیرالدوله بالا رفت که خود نشان دهنده ی برتری مشیر بر مصباح و الدوله بر الملک بوده است.
فرنام «نُواب» (جانشینان) و «جناب» نیز به آیین (مرسوم) بوده است. فرنام های والا برای شاهزادگان و جناب ، ویژه وزیران بود که پاژنامی ستودنی و هواداران زیادی داشت و به گونه ای که شماری برای دریافت آن ارمغانی به شاه پیشکش می دادند. پاژنام های جناب و «نواب» با واژه هایی چون اشرف، اعظم، ارفع و مستطاب به کار می رفت. اما گاهی واژه اشرف به تنهایی برای برخی از بزرگان پاژنام به شمار می رفت.«پرنس» نیز مانند دو فرنام «جناب» و «آلتس» (از پاژنام های عثمانی) ویژه دولتمردان درجه نخست بود و برخی آن را پاژنام می دانستند.
پاژنام دیگری نیز که از پیشه ها و جایگاه ها جدا می شد مورد بهره برداری قرار می گرفتند. مانند مستوفی الممالک (برای رئیس آمارگیران) ، معیّر الممالک (برای رئیس خزانه داری) ، منشی الممالک (صاحب دیوان) ، ملک الشعرا و ملک المتکلمین و . . . . گاهی به انگیزه ادامه و چیرگی کسی یا تباری بر یک جایگاه برای کس یا خانواده حکم پاژنام را یافته و در میان آنها ریگداشتی (موروثی) می شد. شمار این پاژنام ها تا چرخه ی ناصری کم بود اما از این چرخه به پس، رو به فزونی گذاشته و تا پایان صدارت میرزا یوسف خان مستوفی الممالک نزدیک به یکصد تا دویست کس دارای پاژنام شدند.
«سیاستگزاران دوره قاجاریه»
میرزا علی اصغر خان امین السلطان (اتابک اعظم) بخش چهارم
«امین السلطان و پاژ نام ها و فرنام ها در چرخه ی قاجاریه»:
«بگو لقب چه داری تا بگویم کیستی؟»
۵- بررسی ریشه ای تر و گزاره های بیشتر درباره ی پاژنام و فرجام:
امروزه شنیدن و یا دیدن پاژنام های پر “فر” و شکوه گذشته به ویژه در چرخه ای از قاجاریه که از راستینه ها بسیار دور بوده و چنانکه نگاشته شد، گاه بی کم و کاست به وارون معنای آن به کار
می رفت، از دید هر خواننده ای بازیچه می آید و این در حالی است که راستینه گزاره این است که پاژنام بخشیدن و پاژنام گرفتن در آن روزگار یکی از راه های به دست آوردن توان و درآمد بوده، آنهم در آمدی بدون رنجه و دردسر برای شاه و توان ناروا برای کسانی که به پاژنام دست می یافتند. در میان سردسته ی درویشان و یا جسته و گریخته کسان دیگر نیز به پیروان خود و کسان دیگر پاژنام پیشکش می کردند، که البته شمارشان اندک بوده است. پاژنام در زندگی یکّای (فردی) همبودین ایرانیان کار کرد و رهیافت بنیادین داشته است. دوستداری پاژنام از میان دیوانیان و دولتیان فراتر رفت و همه
لایه های همبودگاه(جامعه) دوستار و خواهان داشتن پاژنام شدند.این شور و خواستاری به بخشی از گروه های کیشی، بازاری و کوچگری (عشایری) نیز رخنه پیدا کرده بود و در درون سامانه های دولتی (چه کشوری و چه لشکری) آیین هایی برای درخواست و دریافت پاژنام و چگونگ وابسته به دگرش آن وجود داشت. هرچند که از روزگار بیهودگی و پوچی (لغو) پاژنام ها تا تاریخ نگارش این نوشتار (سال ۱۳۹۸ خورشیدی) بیش از نود سال سپری شده و توده های نا آموخته (ignoble) از دردسر داشتن و شناختن پاژنام ها آسوده شده اند ولی کهن نگاران (مورخان) و تاریخ دانان و تاریخ خوانان همه ی چرخه ها به ویژه وابسته به روزگار قجری از گستره ی پاژنام داشتن برکنار نمانده اند. کمابیش همه ی کسانی که در تاریخ روزگار قجری نام و نشانی داشته و دارند می بایست به پاژنام شناخته شوند و این کار چندان آسانی نیست . برای نمونه «احمد قوام» (قوام السلطنه) چهره نام آشنای ساستار (سیاست) روزگار خودمان را می باید با پاژنام های “دبیر حضور” و یا “قوام حضور” شناخت و برای دست یافتن به چگونگ روزگار جوانی و برنایی او در کتاب ها و بن مایه های قجری به ناچار باید زیر کلید واژه ی “دبیر حضور” به جستجو پرداخت و نه زیر کلید واژه (keyword) “احمد قوام” و یا “قوام السلطنه” (برای آشنایی بیشتر به پاژنام ها می توان به تهران نامه به کوشش داریوش شهبازی بازگشت – مراجعه- نمود)
در چرخه قاجاریه آغا محمد خان قاجار بر پایه ی دنباله روی از صفویان پاژنام “اعتماد الدوله” را به صدراعظم خود (حاجی ابراهیم خان کلانتر شیرازی) پیشکش کرد. “باباخان” قاجار که هنگام تاجگزاری، فتحعلی خان را که نام نیای خویش بود برای خود برگزید و سپس پاژنام دار(ملقّب) به پاژنام های
“قاآن افخم” (شاهنشاه گرانمایه تر) “خاقان اعظم”،”نواب همایون”،”مالک الرقّاب” (دارنده گردن ها ، مهتر و سرور و مجازاً اختیاردار مردم) “شاه شاهان”،”ابوالخواقین” (پدر خاقان ها) ، “بدر السلاطّین” (ماه شب چهارده شاهان)، “شمس الملوک” (خورشید شاهان)، سلطان میرزا اُغلان (پسر)، نواب اقدس والا، خدیو صاحبقران (صاحب القرآن = خوش شانس) را برای خود برگزیده بود. شاهی با آن همه زنبارگی و نا آگاهی سیاسی که در زمان او بخشی از خاک میهن ما در جنگی نابرابر با روسیه تزاری از دست رفت. “مستوفی الممالک”، “منشی الممالک”،”معیّر الممالک” دهش پاژنام های ستودنی (توصیفی) را نیز آغاز نمود و در زمان او نزدیک پنجاه تا شصت تایی از بافت پاژنام های آمیخته (مرکب) که افزوده (مضاف) آن یکی از نام های ستودنی (توصیفی) و برگیر (مضاف الیه) آن “الدوله” ، “السلطه” ، “الملک”،” الملوک” بوده است به بزرگان (رجال) و به ویژه به همسران ، پسران و دختران خود داد.
در زمان محمدشاه، بخشش پاژنام رواگ بیشتری یافت و پاژنام پیش کش شده به پدران؛ پس از مرگ، به پسرانشان می رسید. در چرخه ی ناصری پاژنام با پسوند “سلطان” بار ویژه ای داشت، چراکه این پاژنام در “ویژه ساز” (انحصار) سه کَس بود: ۱- “ظل السلطان” فرزند بزرگ شاه ، ۲- میرزا علی اصغر خان امین السلطان کَس شماره دوم کشور در چرخه ی ناصری، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه،
۳- عزیز السلطان (ملیجک) شاه .
اما این پاژنام کم کم از سکه افتاد چونکه گسترش بیشتری یافت و پاژنام “مشیر الدوله” ارزش بیشتری پیدا کرد. (مشیر الدّوله های شش گانه در تاریخ ایران ، نوشته همین نگارنده) رشد فزاینده بخشش پاژنام در پایانه های پادشاهی ناصر الدین شاه یعنی هنگام صدارت امین السلطان شمار پاژنام و پلشتی آن به نوشتاری که خواهد آمد از خرک در می رود به گونه ای که هرکسی از پیشه و رسته؛ از هر افزوده و برگیری (مضاف و مضاف الیه) که پاژنام می خواست – چه با فراخور و چه بی فراخور مورد برنهادن و پذیرش امین السلطان قرار می گرفت- و شاه نیز بر نهاده های صدراعظم خود را با “صّح” خود توان آسای (قوت قانونی) می بخشید به گونه ای که در چرخه مظفر الدین شاه کمتر کسی بود که دستش به جایی می رسیده و پاژنامی نداشته باشد. از همین جا بود که پذیرش هزاران درخواست
پاژنام های گوناگون، پیشه و هنر پاژنام سازی رواگ گرفت. برای نمونه از ماده “نصر” (یاری) و بردن از این باب به آن باب از این صیغه به آن صیغه واژه های نصرت (پیروزی)، نصیر (یاور)، ناصر(یاریگر)، منصور(یاری شده)، انتصار (یاری رساندن)، منتصر(چیره)، مستنصر(یاری خواهنده) با افزوده و برگیرهای “السلطنه” ،”الدوله”،”الملک السلطان”، “الممالک”،”الملوک” از ضرب کردن هشت مضاف بالا در چهل مضاف الیه این چنینی سیصد و بیست پاژنام پدیدار می شود که از پزشک کم مایه سر کوی و برزن؛ آخوند مکتبی و شاگرد پامنبری، مقری(خواننده)ی قرآن سرگور، سید نیزه باز، حاجیه عمه جان ها و خاله سلطان ها گرفته تا وزیران و دولتمردان و شاهزادگان ؛ یعنی همه جور کسان می توانستند با این آمیخته ها برای خود پاژنامی پیدا و دلخوش آن باشند. ناصر الدین شاه برای پاژنام، فرمانی برونداد کرده، پنجاه تا صددانه پنجهزاری برای “صّح” همایونی پیشکش می نمودند ولی هرج و مرج و بلبشو (بِهل و بشو) زمان مظفرالدین شاه پرسمان و جستار برونداد (صدور) فرمان را از بین برد به گونه ای که به یک نوشته تنها و بدون “صحّ” نیز پاژنام داده می شد. منشی و “کاغذخوان حضور” روزی ده بیست تا از این نوشته ها برونداد می نمود و چنانچه گهگاهی لفت و لیسی نیز در کار بود خود نوش جان می نمود و فرجام پاژنام به جایی رسید که برای داشتن پاژنام نیازی به برونداد دست نوشته مظفرالدین شاه نیز نبود و هرکس افزوده و برگیری می خواست تا نام خود را دگرش دهد و مهری به آن “سجع” می کرد و هرچه که می خواست شدنی بود و از آغاز، خویشان و نزدیکان و سپس دوستان و آشنایان وی را به همان پاژنام خوانده و زبانزد می گشت.
براستی چرا چنین و چنان بوده است؟ اساساً پادشاهی در ایران از چفت و بست قانون و هنجارهای وارسی، رها و یکی از خودسرانه (dictatorial) ترین پادشاهی در گیتی به شمار می رفته است.
بی گمان در یک چنین فرماندهی بی هنجار و قانونی؛ بهنجار بوده است که زمینه و گویه دادن و گرفتن پاژنام و فرنام بدون آیین ها و آیین نامه های ویژه و بدون نگرش به شایستگی کسان انجام می گرفته است. پیشه ها . پایگاه ها نیز در چرخه ی قاجاریه بویژه از چرخه ی پادشاهی محمد شاه به پس به
“هم افزایی” (مزایده) و “فروش ویژه” (حراج) گذاشته می شد و هرکس با زمینه سازی پیش درآمدهای مورد نیاز و پرداخت مبالغی به فرنام پیش کش به نخست وزیر (صدر اعظم) و یا دگر درباریان به پیشه مورد درخواست دست می یافت. البته چنین کسان برای نگهداشت پیشه و یا فرمانروایی خود ناگزیر بودند تا پیوسته آیین پیش کش دادن را نگهدارند وگرنه از آن برجستگی که در “هم افزایی” بهره مند شده بودند بی بهره می گشتند. امّا بی رویه شدن پیش کش پاژنام ها و فرنام ها در چرخه ی ناصری به دست توانمند ذات ملوکانه و اقدس شهریاری ناصرالدین شاه مهین ترین انگیزه آلایش پاژنام ها و
فرنام ها می شود. ناصر الدین شاه پیاپی با دست نوشته خود فرمان های استواری برونداد می کرده که پاژنام ها، نشان ها و دیگر برجستگ های دولتی از بین رفته است مگر اینکه براستی، دارنده ای بایسته آن پاژنام باشد. گفتنی است که فرتور این فرمان شاه در روزنامه های دولتی چاپ و پخش می شد، اما گوش شنوایی نبوده و پس از گذشت چند روز پسران شاه، بازدارندگی فرمان پدر را شکسته و با دادن برجستگ ها به هر بی سرو پایی، جایگاه آن را خوار و کوچک می کردند، وزیران و پایه های اندرون سرای (ارکان خلوت) نیز از شاهزادگان باز نمی ماندند و با پافشاری آنها پاژنام ها و برجستگ ها داده می شد و شاه از فرمان خود که در روزنامه ها چاپ و به سوی ها (اطراف) فرستاده شده بود نیز آزرم نداشته و با بی شرمساری می گفت که پافشاری توده ها نمی گذارد که یک فرمان اجرا و یک هنجار نیز استوار بماند!
براستی که سرجنبانان بومی و برزنی نیز به خرید پاژنام و جایگاه و تیول دست می یازیدند و هرکس که سرش به تنش می ارزید خواستار و داومند یک پاژنام بود ولی چنانکه پیشتر نیز نوشتار شد زنده یاد امیرکبیر پاژنام های پر هیاهو و ساختگی را که چامه سرایان و تاریخ نگاران در درازنای صدها سال پرورانده بودند پوچ و بیهودگی آنها را آگاهانید و به یک پاژنام “جناب” در همه ی موارد بسنده کرد اما پس از شهادت او پاژنام ها نیز چون دیگر کارهای فرمانروایی و همبودین دچار آفت نابسامانی شد و بخشش برجستگ ها و پاژنام های دولتی، ارگ و ارزش خود را از دست داد و برآیند اینکه : پاژنام ها و فرنام ها بنابرخواست کَس و بدون هرگونه هنجاری به کسان داده می شد که بسیاری از این
پاژنام ها فراتر از شایستگی پاژنامداران بوده است. همه پاژنام ها برای دارندگانشان
برجستگ آور و بسیاری از پاژنام ها و فرنام ها و پیشه ها ریگداشتی (موروثی) بوده اند که بی گمان شخص شاه در بی ارزشی پاژنام ها کارا بوده است.
۶- دیدگاه کسان در زمینه ی بخشش پاژنام های پلشتین:
الف- مسعود میرزا پسر ناصرالدین شاه که خود پاژنام “ظل السلطان” را یدک می کشید. در زمینه ی پاژنام ها نگاشته است که دیگر لشکر و سپاهی در کار نبوده و از میان رفته؛ مالیات نیز نمی رسد پس به ناچار از راه های پلشت و چرکین، پایه های پول پیدا کردن را گذاشته و به پاژنام و جایگاه فروشی پرداخته اند و دیگر کسی از این سی کرور (Koror برابر پانصد هزار) آفریده ایرانی باز نمانده که
فلان الدوله ، بهمان السلطنه و بیصار الملک نبوده باشد و چون از دولت و سلطنت و مُلک چیزی برجای نماند بیست هژبر (شیر) الملک؛ پنجاه مؤید (استوار دارنده) السلطنه، و شصت ظهیر (پشتیبان) الملک و پس از فزونی این پاژنام ها روی به سپاه و ارتش آورده شد.
امین (درستکار) نظام، قوام(استواری) نظام، قوام لشکر و امین لشکر … و چون چنبره نظام تنگ شد آنگاه به دولت و وزارت پرداخته و در پایان که کفگیربه ته دیگ خورد ، هیچ توتون فروشی ، خوار بار فروشی، زغال و هیزم فروش (علاّف) و پنبه زنی (ندّاف و حلاج) نبوده است که دارنده ی پاژنام نباشد.
“گویند لقب منع شد از جانب شاه، “وطواط” شنید و گفت سبحان الله ”
” آیا لقبی هست که دیگر ندهند؟ لاحول و لا قوۀ الا بالله!”
گاس (شاید) هزار امیر تومان (سرلشکر) امیر نویان (بالاترین درجه ارتشی در چرخه ی قجری) سردار مکرم (بزرگ داشته شده) سردار معظم (سترک و کلان) سردار اسعد (نیک تر) سردار کل و جز اینها و دیگر میرپنج (فرمانده نظامی که نزدیک به ۵۰۰۰ سرباز و یا سه هنگ – فوج- را فرماندهی می کرده)، سرتیپ اول و سرتیپ دوم به اندازه ای زیاد و کم ارزش شد به گونه ای که مهتر یا (نگهبان اسب ها) و استرچی ها چنانچه سرتیپ میرپنج صدای شان بکنند برای آنها بدترین شرمندگی است.
ب- عبدالله مستوفی از تبار مستوفیان قجری و نویسنده ی کتاب “شرح زندگانی من”
می گوید کار این بیماری واگیردار به آنجایی رسید که همه ی مردم کشور از دانا و نادان به آن دچار بوده و برای دگرش نام خود به پاژنام خودکشان می کرده اند.
پ- علّامه محمد قزوینی در نامه ای به سید حسن تقی زاده در مورد “قائم مقام المُلک”
می نگارد که به دیدگاهم نسبتی شگفت آور و ناشناخته و خنده دار می آید که جدای از خنده داری معنی لفظ و آمیختگی دراز ثلاثی آن در نهایت درجه انگیزه خنده و ریشخند پنداشتم که گاس مانند شغال الدوله و ببر السلطنه دارنده ی این پاژنام نیز یکی از خنده دارهای تهران باشد اما از فراز ، چنین چیزی برداشت و دریافت نمی شود، بلکه از کسان جدّی به نگرش می آید.
ت- “فوریه” پزشک ویژه ناصر الدین شاه که چندین سال با پادشاه از نزدیک در پیوستگ بوده بهترین فرتور را از مسئله ی پیشکش می نمایاند؛ آنجاکه می نویسد:
“هیچ زمان دیده نشده است که کسی دادخواستی (عرض حالی) پیشکش شاه کند مگر آنکه با آن
کیسه ی کوچک ابریشمی یا ترمه ای پر، یا نیم پر از پول همراه باشد. همین پایانه ها امین السلطان شش کیسه ی پر، پیش کش کرد و چهار روز پیش سرتیپ عباس قلی خان شاگرد پیشین مهندس نظام پاریس که اکنون آجودان (adjudant افسری که گماشته ی اجرای دستورهای فرماندهان بلند جایگاه خود می باشد) وزیر جنگ است از همین گونه کیسه ها با نبشته ای سر به مهر پیش شاه گذاشت بامداد امروز مشیرالدوله نیز کیسه ی بزرگی که تاکنون من ندیده بودم به پیشگاه شاهانه آورد. تمام این کیسه ها پر از پول و زر است و پیشکش آنها در راستای گرفتن پستی است. در رشته چگونگ (سلسله مراتب) همبودین ایران هیچ کاری بدون پیشکش به فرجام نمی رسد و چون این پیشکشی همچون پستی است که پیش کش کننده خواهان آنست، ارزش آن به نیکی روشن می شود. چیزی که مورد شگفتی دکتر پولاک بوده زبردستی شاه در این بوده که او بدون دست زدن به کیسه ها ، با یک نگاه ، سبکی و سنگینی آنها را در می یافته به گونه ای که نیاز به شمردن پول درون کیسه ها نبوده و این خود نشانه ی هوشمندی قبله ی عالم بوده است.”
۷- رج بندی فرنام ها و پاژنام ها :
فرنام ها، هماره با نام کوچک کسان همراه بوده است و براستی جزو چبود(نام و نشان) به شمار می آمده است. این فرنام ها چندگونه بوده اند.
الف- فرنام های : “سید”،”میر”،”شریف” پیش از نام سادات و فرنام “میرزا” پس از نام شاهزادگان در چرخه ی صفویه و قاجاریه که از پیش نام های موروثی هستند.
ب- فرنام های همگانی جایگاه های برجسته همبودین در سده های پسین ، فرنام”خان” در دنباله ی اهل شمشیر، فرنام”شیخ”، “آخوند”،”ملّا” در آغاز نام اهل علم، فرنام های همگانی برای پاس (احترام) همچون “آقا”،”خانم”
پ- فرنام ها برای دیدارکنندگان جاهای ورجاوند “حاجی” برای دیدارکنندگان از کعبه “کربلایی” برای دیدارکنندگان بارگاه امام حسین(ع) و “مشهدی” برای دیدارکنندگان بارگاه امام هشتم(ع)
ت- پاژنام های پیشه ای مانند: دبیر (منشی)، مستوفی (نویسنده و گنجینه دار کل)
ث- پاژنام های بیانی و ستودنی برای زنان پرده سرای چون حاجیه خانم و یا ام الملوک البته برخی از افزوده ها نیز میان مردان و زنان میانوند (مشترک) بوده که برای دگردیس با برگیرهای گوناگونی مانند “نصرت الملوک و شمس الملوک برای زنان و نصرت الدوله و شمس العلما برای مردان همراه بوده است.”
ج- پاژنام های بیانگر سرپرستی مانند: سلطان، صدر، عمید(سرور) و تقیب (سالار)
چ- پاژنام های بیانگر یاری و پشت گرمی مانند: اعتضاد (یاری کردن) ، اعتصام (دوری از گناه)، ظهیر (یاریگر)، قوام(پایدار)
ح- پاژنام های بیانگر پیروزی و خوش بودن مانند: اقبال ، سعد، ظفر و نصر
خ- پاژنام هایی که بیانگر درستی و راستی است مانند: امین ، صدیق و مؤتمن
د- پاژنام هایی که بیانگر نور و روشنایی است مانند: شعاع و شهاب
ذ- پاژنام هایی بیانگر “فر” و شکوه مانند مجد و حشمت
گفتنی است که دگردیس (تمایز) میان “پاژنام” و “فرنام” دشواری های بسیاری را بر سر راه شناخت این دو واژه به وجود می آورده به گونه ای که برخی پاژنام ها را فرنام و برخی فرنام ها را پاژنام
می پنداشته اند. واژه ی صدراعظم ، هم به فرنام پاژنام و هم “خطاب” به کار رفته است . آیا “جناب آقایی” مستوفی الممالک را باید پاژنام پنداشت یا فرنام و خطاب؟
به پایان بخش این بخش این گزاره افزوده می شود که پاژنام در چرخه ی فتحعلی شاه چرخه ی شکوفا بودن، در چرخه ی ناصرالدین شاه چرخه ی آماسیدن (تورم) و چرخه ی پوسیدن پاژنام نیز بر دوش مظفرالدین شاه و احمد شاه گذاشته شده است.
در چرخه ی مظفرالدین شاه ، به جای اینکه پول به گنجینه کشور واریز شود یکراست به جیب درباریان می رفت چراکه شاه بیمار و کودک سرشت یک ماشین دستینه بوده است.
ادامه دارد
………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………
«سیاستگزاران دوره قاجاریه»
میرزا علی اصغر خان امین السلطان (اتابک اعظم)- بخش پنجم
«بگو لقب چه داری تا بگویم کیستی؟»
۸– آمیختگی پاژنام ها و جایگاه ها با تباهی اقتصادی و سیاسی:
اساساً در یک سامانه ی تک سالاری ، پیدایش هرگونه نابودی بسامانی اداری پدیده ی چندان
شگفت آور و دور از چشمداشتی نمی باشد. انگیزه بنیادین فروپاشی و واپاشی دولت ها نیز بیشتر برخاسته از رخنه و رهیافت چنین پیامدی است و آنچه که بیشتر از کالبد سازگان اداری، ایران را در درازنای تاریخ ؛ گاه بیمار و ناتوان می ساخته، پوسیدگی اداری برخاسته از تبارگرایی، پاره ستانی (باج و رشوه گیری) ، نبود فرجاد(وجدان) کاری و نیک اندیشی، چرب زبانی و چاپلوسی و یا « هم افزای» (مزایده) جایگاه و پایگاه، پایه ها و پاژنام ها بوده است و از همه کرامند تر و بنیاد برباد ده تر چگونگ خرید و فروش فرمانروایی استان ها و شهرستان ها بوده که بیشترین ناکار آمدی را در سازمان اداری کشور بازی کرده که در پایان، جستار بیشتری به آن ویژگی خواهد یافت. اما از نگرش تاریخی نمی توان پنهان کرد که کوشش هایی از سوی برخی دولتمردان دلسوز و میهن دوست چون قائم مقام فراهانی و امیرکبیر برای زدودن کژی ها، دشواری ها و کاستی ها کردار شد. اما چون در یک سازمان تک سالاری (اتوکراسی) همه چیز باید در پیشکاری فراهم سازی سودهای گروه فرمانروایی باشد؛ همه ی این
کنش ها بی بر ماند. از آغاز با سرنوشت کسی چون امیرکبیر که برای بازسازی چگونگ پریشان و نابسامان دارایی و تا اندازه ای همسنگی (Balance) میان درآمد و هزینه استوار کرد و از همان آغاز به کاهش و یا زدایش حقوق ماهانه (Salary) شاه و شاهزادگان و درباریان، ستایشگران، چاپلوسان، بی بران و … دست یازید ولی شوربختانه این همسنگی بهم خورد و در بر پاشنه ی دیگری چرخید و کشتی بان را چون آقاخان نوری و امین السلطان سیاستی دگر آمد ، از همان آغاز روشن بوده که راه امیرکبیر به «نا کجا آباد» و به باغ «فین کاشان» می انجامد. به گفته ی مهدی قلی خان مخبر السلطنه هدایت:«در کشورهای سراسر پیشرفته (Civil) کس را برای کار می جویند اما در ایران هنوز کار را برای کس می خواهند!» پس از شهادت امیرکبیر ، انگیزه های بزرگ کاهش درآمد دولت در
برگیرنده ی : آیین های پر «فّر» و شکوه دربار، ماهانه دیوانیان و سپاهیان ، خوشگذرانی، هزینه همسران و تن کامگی شاه، دزدی های مالی، لشکرکشی های انبوه، آماس (تورم) پول، گزندهای سرشتین، رهسپاری های درونی و بیرونی با گرفتن وام های کلان از کشورهای فرامرزی و ناتوانی در پرداخت آنها و دادن برجستگ ها به آن کشورها در برابر؛ ناصرالدین شاه در اندیشه دیدن شهرهای فرهنگ و تماشای لولیان شوخ و شنگ آبی چشم چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغمارا ! مظفرالدین شاه نیز به دستاویز آب درمانی در چشمه گرمایی های کانی چون چشمه ویشی پاریس و از آن سوی، تهی بودن گنجینه فرمانروایی از دارایی برخاسته از بریز و بپاش های ناروا، چالش ایستایی اقتصادی (recessionary) که خود بیشتر زاییده بی رویکردی دولتمردان به کشاورزی، فیار (صنعت) (Industry) و بازرگانی کشور بود. به گونه ای که گنجینه دولت را دچار کاستی درازین کرده بود. از این روی می بایست برپایه نیاز، درآمدهای نوینی دست و پا می شد که شنیدن برخی از آنها، مانند به هم افزایی گذاشتن فرمانروایی استان ها و شهرستان ها ، فروش جایگاه و پاژنام ها به
گونه ای که نوشتار شد، ناز شست ها، خلعتی (جامه ای که بزرگی به کسی بخشد)، به خانه ی این و آن رفتن و پا اندازی (پیشکش و هدیه ای که در پیش پای کسی بگذارند) پیش کش گرفتن تاوان دیر پردازی به شیوه سنتی و مورد پذیرش. بدون آنکه نگرشی به پیامدهای ناگوار این گزینه ها شده باشد. زیرا گذشته از آنکه کسان از راه و روش هایی چون زورگیری، باجگیری و پاره ستانی یا رشوه «به خون و خواسته مهتران شدم قاصد- ربا و رشوه پذیرفتم از صبی (کودک) و یتیم – سوزنی» دارنده ی پاژنام و جایگاه می شدند؛ خود نیز از راه بدست آوری پاژنام و جایگاه های اندوزشی (اکتسابی) از توده ها ، تلکه نموده و جایگاه هایی را که خود، شایش و شایستگی آن را نداشتند «به چنگ آور» می کردند و این روش تا سالیان دراز دنباله داشت چنانچه نگاهی به چگونگی دارایی و چالش اقتصادی چرخه ی ناصری انداخته شود چنین درمی یابیم که بروز چنین کارکردهایی از سوی سامانه ی خودکامه ی قجری چندان پرت از چشمداشت نیز نبوده است و بی گمان انگیزه اقتصادی و دست یابی به
آرمان ها و آرزوهای مادی انگیزه بزرگ و آغازین برگرفتن چنین گزیرشی از سوی ناصرالدین شاه و جانشین مظفرالدین شاه بوده است. در چنین سامه های (شرایط) سرشتین بود که شاه و دولتمردان چاره اندیشی کردند تا راه نوینی برای تاوان پردازی نیازهای مالی خود پیدا نمایند: فروش جایگاه ها پست های دیوانی و املاک خالصه، توانگیر (مصادره)دارایی توانگران و جز اینها از زمره راهکارهایی بودند که به اندیشه رهبران دولت چون امین السلطان رسید. شاه در پایان سال ۱۳۰۹ هـ .ق با گنجینه تهی؛ گرایش به دگرش و گزیرش فرمانروایان نوین برای فراهم آوری پول داشت در، دربار ناصرالدین شاه این رویه که کاستن بودجه را با دگردیس فرمانروایان و بخشش پاژنام، جایگاه و درجه های سپاهی انجام می داد ادامه داشت. در چرخه ی ناصری و مظفّری همه ی گماردک ها (مأموریت ها) مانند فرمانروایی فرمانروا، پیشه، داوری، پشوایی و پیشه های کسان آیین مند سازمانی و جز اینها به فروش
می رسیده است. که وزیران و راستینیان (امنا) همه پاره ستان (رشوه خوار) بوده و به گفته ی «چارلی جیمز ویلس» : تاکنون پیش نیامده است که کسی از آنان را در جایگاه بازجویی و بازخواست بنشانند و چنانچه به گوش شاه نیز برسید بر فور سستی ورزی ها با پرداخت مبلغی ماست مالی می شد.
به هر روی به شیوه ها و دستاویزهای گوناگون از دارندگان جایگاه ها زورگیری و باجستانی می شده است که خود انگیزه ای برای انجام کارهای بیدادگرانه و سخت دلانه ی پایوران بوده است و با این همه تباهی ها، بخش کرامندی از درآمدهای گنجینه شاهانه از مبالغی که در راستای واگذاری پست های کرامند به کسان، به گنجینه واریز می شده است فراهم می گشته. این کنش های نابهنجار در چرخه ی شاهان قجری – به ویژه در چرخه ی ناصری و مظفری، دگرگون به یک بهنجار؛ بلکه به برداشتی یک ریشه ی قانونی بوده است. به گمان؛ این سرشتین و بهنجار است آنگاه که سنجه و مایه بنیادی برای فرمانروا شدن و یا دریافت پاژنام و فرنام، «هم افزای» و پیشکش به کارگزاران ناشایسته باشد و نه شایسته سالاری و بسندگ(لیاقت و کفایت). روشن است که در چنین رخدادهایی چه پیامدهای دردناکی روی آور کشور می گردد! به کوته سخن در راستای برون رفت از بن بست و ورشکستگی اقتصادی و تاوان بخشی از بدهی ها و در این بایسته ها خرید و فروش پاژنام ها و گرفتن نشان و آویزه (حمایل) ویژه به بهای گزاف آب و تاب زیادی پیدا کرد و در این میان، میانجی های نام و نشان ها، آویزها و
پاژنام ها نیز به نوایی رسیده و آنان را از این نمد کلاهی بهره می گشته است. این روند تا چرخه ی مشروطه خواهی نیز دنباله داشت و به گونه ای که برخی از مردم سالارها (دموکرات ها) خواهان جایگاه نتوانستند این دگرش نام ها را رها کنند. اما با جنبش مشروطه خواهی تا اندازه ای از تندی شیب و گسترش پاژنام ها کاسته شد چراکه روشنفکران کوشیدند تا، بی ارزشی و بسا مسخرگی پاژنام ها را نشان دهند و رسانه های نو اندیش با ببر السلطنه و پلنگ الدوله خواندن دولتمردان ببر کاغذی، به خوار داشت و ریشخند پاژنام های رواگ پرداخته تا از ارزش همبودگاهی دارندگان آن بکاهند. این تلاش ها زمینه را برای پایان دادن به دهش پاژنام ها از سوی ایرانیان آماده ساخت .
۹– پایان چرخه ی پاژنام ها:
آماس و پوسیدن پاژنام ها در پایانه های چرخه ی قاجار و انگیزش توده ها نسبت به آن و فروپاشی این دودمان از یک سو آگاهی توده ها از پوچی و پلشتی پاژنام های شرم آور خریداری شده چون
«آقا لی لی»، «احمد جوجه»، «احمد گریه»، «پلنگ توش خان»، «خرده خانم» و «مشتری باجی» و جز اینها و از سوی دیگر مجلس شورای ملی ایران در سال ۱۳۰۴ خورشیدی و در زمان نخست وزیری سردار سپه قانون از شمار افکندن (لغو) پاژنام ها و پایگاه ویژه سپاهیان و پاژنام های کشوری را برنهاده (تصویب) کرد. اما این برنهاده روشن نکرده بود که کسان، چگونه باید مورد رویارویی (خطاب) قرار بگیرند و یا اینکه کسان چه نامی را برای خود گزینش کنند. این بود که برنهاده (مصوبه) چندان جدی گرفته نشد و پاژنام ها کمابیش دیرش(دوام) آوردند. اما سرانجام در ۹/۵/۱۳۱۴ گروه وزیران
آئین نامه ی آیین های آئین مند پاژنام ها و فرنام ها را فرگفت «ابلاغ» کرد. برپایه ی این آئین نامه ها بنا شد تا همگان با فرنام ساده «آقا» و «خانم» فرنام (خطاب) شوند و چنانچه نماینده سیاسی (سفیر)، وزیر و رئیس هستند، فرنام جناب برابر نامشان آورده شود و بهره مندی از فرنام هایی چون «خان»،«میرزا»،«بیگ»،«امیر» همگی برچیده شوند. پس از چند هفته ی دیگر ، دولت بر نهاده ی دیگری را پخش کرد که کسان ناگزیرند برپایه ی قانون زادنگار(ثبت احوال) برای خود نام خانوادگی گزینش کنند و از به کارگیری پاژنام ها و یا نام پدر به فرنام نام خانوادگی بپرهیزند. بدین چینش، همگان به اندیشه افتادند تا یک نام خانوادگی برای خودشان دست و پا کنند برای نمونه رضاشاه نام خانوادگی «پهلوی» را برای خود برگزید. برخی مانند گذشته به نام شهر با «ی» نسبت و یا
پیشه شان تن در دادند و برخی نیز همان پاژنام گذشته را استادانه با ستردن و زدودن «الدوله» و «السلطنه» برگزیدند. برای نمونه احمد قوام السلطنه و محمد مصدق السلطنه به احمد قوام و محمد مصدق دگرش یافت. برخی نیز دم دستی ترین واژه ها را برای نام خانوادگی خود برگزیدند و یا اینکه کارگزاران اداره ی زادنگار ، فرنامی را که خود گزینش کرده بودند به فرنام نام خانوادگی خواهنده ی شناسنامه (سجل) برمی گزیدند. برای نمونه پدربزرگ جهان پهلوان غلامرضا تختی حبوبات (دانگی ها) فروشی به نام حاج قلی بوده و چون در فروشگاه خود بر روی تخت بلندی می نشسته به «حاجی تختی» زبانزد بوده است. یکی از پسرانش به نام «رجب» (پدر غلامرضا) نام خانوادگی (شهرت) تختی را برای خود برمی گزیدند که با ایستادن فرزند برومندش برروی ستاوند و تختگاه (سکوی) پهلوانی گیتا، نامی بلند آوازه «اَبَر خویش آفرین» پیدا می کند و یا پدر نگارنده ی این رج ها برپایه ی کتاب «جواهر الکلام فی شرایع ، الاسلام» نوشته ی شیخ محمد حسن نجفی اصفهانی تبار و از فقهای بنام و سرآمد شیعی زبانزد به «صاحب جواهر» نام خانوادگی «جواهری» را برای خود برمی گزیند. به هر روی چه کسی فرزند «ملّا علی عاجز»باشد و چه از بازماندگان «مجد الاشراف» ها و «مؤتمن الملک» ها برمی گردیم به همان قانون مجلس شورای ملی و بخشنامه آئین نامه دولت آن چرخه که امروزه هرکس برای خود نام خانوادگی دارد. (پایان)
—————————————————————————————————————————————————————————-
«سیاست گزاران دوره قاجاریه»
میرزا علی اصغرخان امین السلطان (اتابک اعظم) – بخش ششم
پایان بخش نوشتار پاژنام ها و فرنام ها و معنای برخی از آنها..
الف- امیر نظام: امیر نظام به معنای فرمانده نیروها و سپاه بوده است. به فرمانده ده هزار نفری
“امیر تومان” و به فرمانده یکصد هزار نفری “امیر نویان” گفته می شده که خود برترین جایگاه سپاهی چرخه ی قاجاریه و براستی همسنگ ارتشبد امروزی بوده است. این دو واژه از واژه های مغولی است. میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا حسنعلی خان گروسی از کسانی هستند که پاژنام امیر نظام داشته اند.
ب- فرمانفرما: فرمانفرما همسنگ استاندار امروزی بوده از زمره:
۱- “حسین علی میرزا” استاندار فارس که پس از درگذشت فتحعلی شاه ، به یاری برادر خود “حسن علی میرزا” شعاع السلطنه فرمانروای کرمان شورش کرد که البته همه ی این
شورش ها را قائم مقام فراهانی فرونشاند و زمینه ی پادشاهی را برای محمدشاه فراهم نمود.
۲- حسام السلطنه فرمانفرما؛ پسر فتحعلی شاه و استاندار کرمانشاه
۳- عبدالحسین میرزا فرمانفرما، استاندار کرمان ، بلوچستان و نخست وزیر احمدشاه
۴- عبدالحمید میرزا فرمانفرما استاندار کرمان که باغ شاهزاده (ماهان) به دستور وی ساخته شده است.
۵و۶- عبدالمجید میرزا فرمانفرما و فیروز میرزا فرمانفرما برادر کوچکتر محمدشاه و پسر عباس میرزا، پاژنام فرمانفرما مانند دیگر پاژنام ها نخستین بار در چرخه ی فتحعلی شاه رواگ یافته است.
پ- خان: واژه ی خان (گونه کهن خاقان) واژه ی ترکی و مغولی به معنای رئیس تیره که به سران و سرکردگان تیره ای ترک و مغول گفته می شود و سپس ها در ایران نیز کاربرد پیدا می کند. این فرنام به برخی از دارندگان و خدایگان (مالکین) بزرگ و سالاران که جایگاه ویژه ای داشته اند گفته می شده است.
ت- نایب السلطنه: پاژنام نایب السلطنه (شاهیار) در چرخه ی قاجار درباره های زیر به کار رفته است:
۱- نخستین شاهزاده ای که در چرخه ی قجری دارای پاژنام “نایب السلطنه” بوده است. عباس میرزا پسر فتحعلی شاه و استاندار آذربایجان در شهر تبریز (دار السلطنه) بوده است.
۲- نایب السلطنه کسی بوده است که در نبود شاه و یا اگر شاهزاده کم سن و سال بوده، سکان کشتی کشور را به دست می گرفته است همچنانکه عضد الملک رئیس ایل (تبار) قاجار پس از برکناری محمدعلی شاه و جانشینی احمدشاه ۱۲ ساله در سال ۱۲۸۸ خورشیدی نایب السلطنه می شود که پس از درگذشت او در سن نود سالگی مجلس دوم مشروطه به گزینش ناصرالملک به فرنام نایب السلطنه رأی می دهد. گفتنی است که در پایانه های چرخه ی پهلوی؛ محمدرضا شاه جایگاهی همانند نایب السلطنه را برای همسر خود (فرح دیبا) در نگرش می گیرد تا اگر فرزندشان (رضا پهلوی) که تا آن زمان به سن آسای (قانونی) نرسیده بود به پادشاهی برسد و دشواری در کشورداری پیش نیاید. گاهی نایب السلطنه به فرمانروای تهران نیز گفته می شده است. مانند کامران میرزا نایب السلطنه و برادر مظفرالدین میرزا که چون مادرش از تبار قجران نبوده به جانشینی ناصرالدین شاه نمی رسد. عباس میرزا ملک آرا برادر ناتنی ناصرالدین شاه نیز از سوی پدرش محمدشاه پاژنام “نایب السلطنه” داشته است.
ث- مستوفی الممالک: در چرخه ی قاجار، “مستوفی” به کسی گفته می شده که حساب درآمدها و هزینه های دولت را بررسی و سرپرستی گردآوری مالیات ها را به گردن داشته است. برای نمونه در زمان صدراعظمی میرزا آقاسی؛ میرزا حسن آشتیانی پاژنام مستوفی الممالک وزارت دربار و دارایی را به گردن داشته است.
در پایان؛ شناساندن چند پاژنام برای پایستگی در تاریخ:
آبدار باشی – آبدارچی- آجودان باشی- آجودان حضور- آشپزباشی- آشغال الدوله!- آصف اعظم-
آصف الدوله- آصف دیوان- آغاباجی- آغارباشی- ابوالملوک- اتابک اعظم- اجلال السلطنه- اجلال الملک- احترام الدوله- احترام السلطنه- احتساب آقاسی- احتساب الملک- احتساب الممالک- احتشام الدوله- احتشام السلطنه- احتشام الملک- احتشام الوزاره- احتشام حضور- احیاء السلطنه- احیاء الملک-
اخترا الدوله- ادیب الدوله- ادیب السلطان- ادیب السلطنه- ادیب العلما- ادیب الملک- ادیب الممالک- ادیب خلوت- ارشاد الدوله- ارشد السلطنه- ارفع الدوله- ارفع السلطان- ارفع السلطنه- ارفع الملک-
اژدر الممالک- استظهار الدوله- اسد السلطان- اسد الدوله- اسلحه باشی- اشرف السلطنه-
اعتبار السلطنه- اعتصام الدوله- اعتصام الملک- اعتصام الممالک- اعتضاد الاطّبا-اعتضاد السلطان- اعتضاد الدوله- اعتضاد السلطنه- اعتضاد حضور- اعتضاد خاقان- اعتضاد خلوت- اعتضاد دیوان-
اعتضاد لشکر- اعتضاد نظام- اعتلاء الدوله- اعتلاء السلطنه- اعتلاء الملک- اعتماد الاسلام-
اعتماد التولیه- اعتماد الحرم- اعتماد الدوله- اعتماد السلطنه- اعتماد الملک- اعتماد وزاره- اعتماد حرم- اعتماد حضرت- اعتماد حضور- اعتماد نظام- اعتماد همایون- اعدل الدوله- اعزاز السلطنه-
اعزاز السلطان- اعزاز الملک- اعزاز الممالک- اعظام الدوله- اعظام السلطنه- اعظام الممالک-
اعظم السلطنه- اعلم الدوله- اعلم السلطان- اعلم الملک- افتخار الدوله- افتخار السلطنه- افتخار العلما- افتخار الملک- افخم الدوله- افسر السلطنه- افسر الدوله- افضل الملک- اقبال الدوله- اقبال السلطنه- اقبال الملک- اقتدار السلطنه- اقتدار نظام- اقدس الدوله- اقدس السلطنه- اکرم الدوله- ام الکائنات- امجد الدوله- امجد السلطان- امجد الوزاره- امیر اعظم- امیر اعلم- امیر افخم- امیر اکرم- امیر الامرا- امیر الشعرا- امیر الکتاب- امیر بهادر- امیر پنجه- امیر توپخانه- امیر تومان- امیرخان سردار- امیر دیوان- امیر عشایر- امیرکبیر- امیر لشکر- امیر معظم- امیر مفخم- امیر منظم- امیر نظام- امیر نویان-
امین الاطبا- امین التجار- امین الحرم- امین الدوله- امین السلطان- امین الشریعه- امین الصّحه-
امین الصره- امین الضرب- امین الملک- امین حضرت- امین خلوت- امین دفتر- امین شوری-
امین لشکر- امین مالیه- امین نظام- امین همایون- انتخاب الملک- انتصار السلطنه- انتظام الدوله- انتظام السلطنه- انور الدوله- انیس الدوله- ایچ آقاسی- ایشیک آقاسی- باصر السلطنه- باصر حضور- بدیع الملک- برهان الدوله- بشیر الملک- بصیر السلطنه- بصیر دیوان- بنان السلطنه- بهاء الدوله-
بهاء السلطنه- پاسبان باشی- پرنس- پیشخدمت باشی- تاج الدوله- تاج السلطنه- تاج الملوک-
تمجید السلطنه- توپچی باشی- ﺛﻘﺔ الدوله- ﺛﻘﺘﺔ الملک- جلاء الدوله- جلال الدوله- جلال الملک-
جلال الممالک- چاپار باشی- چاپارچی باشی – چپرچی باشی- چاوش باشی – حاجب الدوله-
حجار باشی- حسام السلطنه- حسام الشعرا- حسام الملک- حشمت الدوله- حشمت السلطنه-
حکیم الملک- حکیم الممالک- حکیم باشی- خازن الدوله- خانم باشی- خبیر الملک- خواجه باشی- خوانسالار- خوشنویس باشی- دباغ باشی- دبیر السلطنه- ذکاء الملک- رئیس الحکما-
رئیس المجاهدین– رستم الحکما- رشید السلطان- رفیع الدوله- رکن الدوله- رکن السلطنه-
زعیم الدوله- زیندار باشی- ساعد الدوله- ساعد الملک- سالار اسعد- سالار السلطان- سالار السلطنه- سالار الملک- سالار دیوان- سالار عسکر- سالار عشایر- سالار لشکر- سالار مفرد- سالار ملی-
سالار نصرت- سپهدار اعظم- سپهسالار- سپهسالار اعظم- سدید السلطنه- سراج الملک- سردار اسعد- سردار اکرم- سردار بهادر- سردار سپه- سردار سطوت- سردار فیروز- سردار معتمد- سردار معظم- سردار ملی- سردار منصور- سرور السلطنه- سطوت السلطنه- سعد الدوله- سعد الملک- سعد السلطنه- سعید السلطنه- سلطان العلما- سهام الدوله- سهم الملک- سیف الدوله- سیف السلطان- سیف الملوک- شبل السلطنه- شعاع الدوله- شجاع السلطنه- شعاع الملک- شجاع لشکر- شرف الدوله- شریف السلطنه- شعاع السلطنه-شغال الملک- شقته الملک- شکوه الدوله- شکر السلطنه- شمس السلطنه-
شمس الشعرا- شمس العلما- شوکت الملک- شهاب الملک – شیخ العراقین- شیخ الملوک-
صاحب اختیار- صاحب جمع- صاحب دیوان- صادق الملک- صارم الدوله- صارم الملک- صحاف باشی- صدرالاشراف- صدر الافاضل- صدر الذاکرین- صدر الصدور- صدر العلما- صدر الملک- صدر الواعظین- صدق الملک- صدیق اکرم- صدیق الدوله- صدیق الممالک- صدیق حضرت – صفا الملک- صفا علیشاه– صفی علیشاه- صمصام السلطنه- صنیع الملک- صنیع حضرت- صولت الدوله- ضرغام السلطنه-
ضیاء الدوله- ضیاء الملک- ضیاء لشکر- ضیغم الدوله- ظفر الدوله- ظفر السلطنه- ظل السلطان-
ظهیر الاسلام- ظهیر الدوله- ظهیر السلطان- ظهیر الممالک- عادل شاه- عبدل بهاء- عدل الملک-
عز السلطان- عزت الدوله- عزیز السلطان- عزیز الملوک- عصمت الدوله- عضد السلطنه- عضد الملک- علاء الدوله- علاء السلطنه- علاء الملک- عماد الاطباء- عماد الحکما- عماد الدوله- عماد الملک-
عماد الوزاره- عمید الحکما- عمید السلطنه- عمید الملک- عندلیب الدوله- عندلیب السلطنه-
عون الملک- عین الدوله- عین السلطنه- عین الملک- عین الممالک- غازی بیگ- غضنفر السلطنه- فاتح الملک- فتح السلطان- فتح السلطنه- فتح الدوله- فتوح السلطنه- فخر الاطّبا- فخر الدوله-
فخر الملک- فخر الملوک- فراش خلوت- فرمانفرما- فرصت الدوله- فروغ الملک- فروغ السلطنه-
فصیح الملک- فطن الملک- فیلسوف الدوله- قائم مقام- قائم مقام الملک- قرﺓ العین- قمر الدوله-
قمر السلطنه- قوام الایاله- قوام الدوله- قوام السلطنه- قوام الملک- قوچی باشی- قوللر آقاسی-
کاتب السلطان- کاشف السلطنه- کدخدا باشی- کشیکچی باشی- کمال السلطنه- کمال الملک- کوکب السلطنه- لسان الدوله- لسان الملک- لله باشی- لواء الدوله- مباشر الممالک- مترجم السلطنه- مجتهد الشعرا- مجد الملک- مجلل السلطان- مجیب السفرا- مجیر الدوله- مجیر السلطنه-
محترم الدوله- محتشم السلطنه- محتشم السلطان- محتشم نظام- مخبر الدوله- مخبر السلطان-
مخبر السلطنه- مختار الدوله- مختار السلطنه- مدبر السلطنه- مدبر السفرا- مدیر السلطنه-
مرآت السلطنه- مرآت الممالک- مستشار التولیه- مستشار الدوله- مستشار الوزاره- مستشار لشکر- مستعان الملک- مستوفی الممالک- مستوفی نظام- مسرور السلطنه- مسعود الدوله- مسیح الملک- مشار السلطنه- مشاور الملک- مشاور السلطان- مشکوه الدوله- مشکوه الممالک- مشیر اعظم-
مشیر الاحیاء- مشیر الحکما- مشیر الدوله- مشیر السادات- مشیر السلطنه- مشیر الملک- مشیر حضور- مشیر دفتر- مشیر لشکر- مصباح السلطنه- مصباح الملک- مصدق الدوله- مصدق السلطنه-
مظفر الملک- معاضد السلطنه- معاون الدوله- معتصم السلطنه- معتضد السلطنه- معتضد دیوان-
معتمد الاطبا- معتمد الایاله- معتمد الملک- معتمد الدوله- معتمد السلطنه- معتمد الملک-
معتمد الوزاره- معتمد خاقان- معتمد دیوان- معدل الملک- معز الدوله- معز السلطان- معز الملک- معظم السلطان- معمار باشی- معیر الممالک- معین الدوله- معین الرعایا- معین السلطان- معین الغربا- معین الرعایا- معین الملک- معین الوزاره- معین حضرت- مفاخر الملک- مفتاح الملک- مکرم السلطنه- ملا باشی- ملک الاطبا- ملک التجار- ملک الشعرا- ملک المتکلمین- ملک الملوک- ممتاز الدوله-
ممتاز السلطنه- ممتحن الدوله- منجم باشی- منشی الممالک- منشی باشی- منظم السلطنه-
منیر الدوله- منیر السلطنه- مؤتمن الملک- مؤدب السلطنه- موقر السلطنه- مؤید الدوله- مؤید السلطنه- مهذب السلطنه- مهندس الملک- مهندس الممالک- مهندس باشی- مهندس حضور- میرپنج-
میر پنجه- میزان آقاسی- ناصر السلطنه- ناصر الملک- ناصر دیوان- ناظم الاسلام- ناظم الدوله-
ناظم العلوم- ناظم میزان- نایب الایاله- نایب السلطنه- نایب الولایه- نبیل الدوله- نجم الدوله-
نجیم الملک- ندیم باشی- نسقچی باشی- نقیب الممالک – نیر الدوله- نیّر السلطنه- نیر الملک-
وثوق الدوله- وثوق حضرت- وثوق نظام- وحید الاولیا- وحید الدوله- وحید الملک- وزیر نظام-
وقار السلطنه- وقایع نگار- وکیل السلطنه- وکیل الملک- همایون سلطان- همدم السلطنه-
همدم الملوک- یمین الدوله- یمین السلطنه- یمین الممالک- یمین نظام- یوز باشی.
بی گمان شمار پاژنام های – پوچ و خنده آور بسیار است و در گذشته جسته و گریخته نمارش هایی به آنها داشته ایم. اما در برابر به پاژنام های برخی شهرها نمارش می شود.
تهران: دارالسلطنه و دارالخلافه. اردبیل: دارالدوله- استرآباد: دارالمسلمین. بغداد: دارالاسلام و دارالخلافه. خوی: دارالصفا. تبریز: دارالسلطنه. ری: دارالملک. شیراز: دارالعلم. یزد: دارالعباده…
چکیده پاژنام ها و فرنام ها برپایه ی خواست و کامش خود پادشاه و بدون هرگونه هنجاری به کسان و یا پایوران داده می شده است. پاژنام ها از گونه گونی بیشتری نسبت به فرنام برخوردار بوده و بسیاری از آنها فراتر از شایستگی دارندگان آنها بوده است. برخی از فرمانروایان استان ها می توانسته اند برای مورد نگرش خود از شاه درخواست پاژنام کنند. همه ی پاژنام ها برای دارندگان آنها برجستگ آور
بوده اند. بسیاری از پاژنام ها، فرنام ها و پیشه ها ریگداشتی (موروثی) بوده اند.
زمان ناصر الدین شاه؛ چرخه ی بی ارزشی شدن پاژنام ها و فرنام های دولتی بوده و شخص شاه کرامندترین انگیزه ی این زمینه به شمار می رفته ، عباس میرزا و امیرکبیر تنها کسانی بوده اند که در چرخه ی قجری به نشان و پاژنام سروسامان داده اند .
«پایان»