«سیاستگزاران دوره قاجاریه»

میرزا حسن خان وثوق (وثوق الدوله)پیوندگر پیمان نامه ۱۹۱۹٫م-بخش اول

“نقش تو در زمانه بماند چنانکه هست- تاریخ حکم آینه دارد هرآینه- وثوق الدوله”

الف- “پیش گفتار“: “چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا-سنایی”

شوربختانه؛ در یک صد و پنجاه سال واپسینه میهن ما، شماری صدراعظم، رئیس الوزرا و نخست وزیرانی چون امین السلطان و وثوق الدوله که از دست و دل بازی، هوشی و فرهوشی، سخنوری، چامه سرایی، تراوش چامه ای(رشحات قلمی) و کوشایی بسیاری برخوردار بوده اند. اما، از برابر، مردمی در پهنه ی چرخه نبوده تا در برابر تبه کاری ها و دشمن یاریهای آنان،پرچم برافراشته، چالشگر و بازخواست کننده آنها بوده و گوششان را کف دستشان گذارند و شاید قاآنی نیز براین باور بوده و درد دلی داشته که چنین سروده است: “می خوران را شه اگر خواهد بردار زند- گذر عارف و عامی همه بردار افتد. ور به دژخیم کند حکم که شأن گوش برند- همه گوش است که در کوچه و بازار افتد”

از سویی دیگر، میهن ما در درازنای این چرخه میان چنگال های دو هماورد نیرنگباز چنگ انداز (انگلیس و روس) چون گندم میان دو سنگ آسیا جای داشته اند. دولتمردانی چون آقاخان نوری و دیگران که خواهان جایگاه و دارایی بوده اند تنها راه خیزش، پیشرفت، بالاکشی خود را در بستگی و سرسپردگی به بیگانگان می دانسته اند. می گویند که میرزا ابراهیم معتمد السلطنه (پدر میرزا حسن خان وثوق الدوله) از واهشته (ارثینه) پدر خود (میرزا محمد قوام الدوله آشتیانی) تنها یک قران به او رسید که آنرا نیز پذیرفت اما زمانی که پسرش میرزا حسن خان بدرود زندگی گفت از راه بهره برداری های ناروا از زمره بستن پیمان نامه ۱۹۱۹٫م با انگلیس ها دارایی های بسیاری برای یگانه پسر (علی) و هفت دخترش به جای گذاشت (سیمای احمدشاه قاجار پس از گذشت نیم قرن- دکتر جواد شیخ الاسلام، استاد دانشگاه تهران)

ب-“زادروز و تبار“: میرزا حسن در فروردین ماه ۱۲۵۴ (برابر ۱۲۹۲هـ.ق) در تهران دیده به گیتا
می گشاید. مادرش؛ طاوس خانم، دخت محمد مجدالملک سینکی(و پدر حاج میرزا علی خان
امین الدوله و صدراعظم مظفرالدین شاه) که مستوفی (بازستان مالیات ها) دیوان اعلی بوده است. نیاکان پدری و مادری میرزا حسن وثوق در جایگاه مستوفی گری و وزارت لشکری بوده و خود او نیز چون نیاکانش از فرهوشی بالایی برخوردار بوده است و دایی او (امین السلطان) در شکوفایی درونداشت او بسی کارائی داشته است.

پ-“فراگیری“: میرزا حسن از هفت سالگی به فراگیری فارسی و بنابر رواگ زمان، پیش آغازی دانش های ادبی از “صرف و نحو” گرفته تا معانی بیان (کتاب مطول)، بدیع، عروض و قافیه را در آموزشگاه مروی نزد میرزا محمد ادیب گلپایگانی، فرزانش (حکمت) و یزدان شناسی (الهّیات) را نزد میرزا هاشم رشتی اشکوری آموخت و پیشگاه فرزانه یزدانی میرزا حسن جلوه را دریافت نمود و در همان حال از فراگیری منطق، ریاضیات، تاریخ و جغرافیا نیز ناآگاه نبوده است. هوش و دریافت گوهری و توانش سرشتین او انگیزه ای شد که در آغاز جوانی (هیجده سالگی) در رده استادان شگرد در آمد خود فرهوشی او را نشان می دهد. به گونه ای که او در سال ۱۳۱۳ خورشیدی زمانی که فرنشین فرهنگستان بوده است بسیاری از ادیبان با او در پیوستگ بوده اند. او در چامه “ناصر” تخلص می کرده است و دارای دیوانی با دست نوشته زیبای خود بوده است.(نگاشته علی وثوق):

“ناصر، تو دمی به خود نظر کن-و آنگاه کلام مختصر کن”

“ناصرا ! سنگدلی عادت دیرینه ی اوست- گر تو صاحب نظری، مشت مزن سندان را”

“ناصر” از کوی تو فرهاد صفت سر بکشد- گرچه از سنگ غمت کند شود تیشه ما”

و یا :”چون بد آید هرچه آید بد شود- یک بلا، ده گردد و ده، صد شود.”

“آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ- فلسفه، باطل شود منطق دروغ”

“شهری و دیاری که در آن هم قفسی نیست- گر لندن و پاریس بود، جز قفسی نیست”

وثوق الدوله در نگارش نیز دارای شیوه ویژه بوده است. نوشته هایش پر از نرمی ادبی و تیز نگری های زبان فارسی است. زبان های فرانسوی و انگلیسی را با تلاش خود و در رهسپاری های فرانسه و انگلیس به نیکی می دانسته است و از نگرش فرهنگی در زمان وزارت دارایی خود با همه تنگ ناهای مالی شمار زیادی آموزشگاه در تهران و شهرهای ایران برپا کرده است.

ت-“آغاز پیشکاری های دولتی“: میرزا حسن در تیرماه ۱۲۷۱ همراه پدرش نزد ناصرالدین شاه
می رود. دانسته ها و توانش های او در جوانی نگرش و رویکرد شاه را ربایش می کند و در پی آن به سمت بازستان مالیات (مستوفی) همراه پاژنام وثوق الملکی (و سپس در سال ۱۲۷۳ از سوی مظفرالدین شاه به وثوق الدولگی دگرش می یابد.) آذربایجان گمارده و به شمار مستوفیان در می آید و با پدرش که او نیز همین فرنام را داشت به همکاری پرداخت و با دوشیزه مریم دختر آصف الدوله پیمان همسری بست و از وی دارای یک پسر و هفت دختر شد.

ث-“وثوق الدوله و جایگاه نمایندگی و وزارت“:

وثوق الدوله پس از جنبش مشروطه بودش پیوسته ای در سیاست درونی داشت او از آغاز، با فرمانروایی خودکامگی (autocracy) ناهمسو و از آغاز، باور به برپایی فرمانروایی پارلمانی داشت و از سوی برادر خود (احمد قوام) که منشی ویژه مظفرالدین شاه بود و فرمان برپایی مشروطه به دست نوشت زیبای اوست آگاهی های بیشتری از روند جنبش به دست می آورد با این جنبش همراه شد. وثوق الدوله در نخستین چرخه ی نشستگاه (مجلس) از سوی رسته ی بازرگانان تهران، گزینش و به نشستگاه راه یافت و در نخستین گزینش ها به فرنام جانشین نخست فرنشین (نایب رئیس) نشستگاه نخست یعنی “صنیع الدوله” که خود نیز برگزیده بزرگان و نخبگان تهران بود گزینش می شود. و تا پایان چرخه ی یکم نشستگاه شورای ملّی این جایگاه را داشت. وی جدای از این جایگاه فرنشین کمیسیون بودجه و دارایی را نیز یدک
می کشید و در هماهنگی برنامه های بهسازی هنایش داشته است. در چرخه ی خودکامگی کوچک (استبداد صغیر) و بسته شدن نشستگاه نخست، او گوشه گیری برگزیده و بیشتر زمان های خود را به خواندن سپری ساخته و با مشروطه خواهان نیز پیوستگ داشته است. پس از گشایش تهران از سوی رزمندگان و برکناری محمدعلی شاه قاجار از توان یک نشستگاه با آمیزه سی نفره ای از بلندپایگان برای گردش چرخ کشور برپا می شود که وثوق الدوله نیز همبود آن بوده است. پس از برچیده شدن این نشستگاه، برای گرداندن چرخه ی کشور گروه ۲۰ نفره ای به نام گروه رهبران گذرا در ساختمان
شمس العماره کار خود را آغاز می کند که از زمره واکنش های این گروه برونداد فرمان جان ستاندادن آیت الله آقاشیخ فضل الله نوری بوده است. به کوته نوشته، شمار زیادی از ناسازگاران شیخ همزمان با گشایش تهران به “یپرم خان” ارمنی که فرنشین شهربانی همه کشور بوده است گوشزد کرده و هشدار
می دهند که اگر شیخ زنده بماند توانایی و شایش این را دارد که او مردم را در برابر گشایندگان تهران فراخوانده یپرم خان، شیخ را دستگیر و شیخ دادگاهی می شود. دادستان دادگاه “ابراهیم زنجانی” و همبودهای دادگاه کسانی چون:سردار اسعد، حسن خان وثوق الدوله، سپهدار اعظم، سید حسن تقی زاده، جعفرقلی خان بختیاری و چند کس دیگر بوده اند که از سوی همبودهای نشستگاه بلند پایه جنبش به فرنام داوران دادگاه گزیده شده بودند. سرانجام دادگاه رأی به جان ستاندادن شیخ فضل الله می دهد . گاهِ به دار آویختن او، برای پیش گیری از هرگونه جنبش ناگهانی از سوی هواداران آقا شیخ فضل الله و پاد مشروطه خواهان، شمار ۱۵۰۰ ژاندارم (امینه) ارمنی را به میدان توپخانه گسیل داشته و پیرامون میدان توپخانه ماندگار کردند (کتاب زندگی نامه شهید شیخ فضل الله نوری- اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه) وثوق الدوله از زمره کسانی است که با محمدعلی شاه گفتگو داشته و برآیند این بوده که محمدعلی شاه با گرفتن حقوق ماهیانه از ایران به روسیه بیرون (تبعید) شود. وثوق الدوله در گزینش های چرخه ی نشستگاه نیز از سوی مردم تهران گزینش می شود. در نهمین نشست این چرخه به این انگیزه که در
کابینه ی سپهدار اعظم به فرنام وزیر دارایی شناسایی می شود.

از نمایندگی نشستگاه کناره گیری می کند. وثوق الدوله از سال ۱۲۸۸ خورشیدی- تا آغازه های پادشاهی رضاشاه،۲۱ بار،وزارت خانه های دارایی (۲ بار)، خارجه(۸بار)، دادگستری(۵ بار)،کشور(۵بار)، معارف(فرهنگ)(۱بار)، را بر دوش خود داشته است. این چرخه های وزارت در زمان صمصام السلطنه بختیاری، میرزا محمدعلی خان علاء السلطنه، محمد ولی خان تنکابنی (سپهدار اعظم) و مستوفی الممالک بوده است.

ج-“وثوق الدوله ی فرماسونر“: واژه ی فرانسوی “فراماسیون” (Frane-mason) و انگلیسی “فری میسن” (Free mason) از دو واژه ی Franc=Free به معنای “آزاد” و Mason به معنای “بنا” ساخته شده و بر روی هم به معنای “بنای آزاد” است اما “فرماسونر” در زبانزد به کسی
می گویند که همبود فرماسونری باشد و آن سازمانی است سیاسی که در سده ی هیجدهم پدید آمده و در بیشتر کشورهای جهان ریشه دوانده است. فرماسونری در ایران از آغاز به فرنام یک سازمان سیاسی به سود انگلستان کار می کند؛ به گونه ای که بیشتر جایگاه های کرامند کشوری با فراماسونرهایی بوده اند که به آنان جایگاه داده می شد. و یا پس از به کار گماری، فراماسونر می شدند. در ایران کرامند ترین ساز و برگ های سیاسی گرداننده ی کشور تا زمان ها همین ساز و برگ های فراماسونی بوده که
خانواده های دارنده جایگاه و دارایی را زیر پوشش خود گرفته تا خواسته های امپراتوری انگلستان را برآورده کنند تا به گونه ای نگذارند تا میرزا ابوالقاسم فرهانی یک سال صدارت کند، اما حاجی میرزا آغاسی چهارده سال صدارت نماید و یا میرزا تقی خان امیرکبیر با آن همه پیشکاری و توانایی ها برکنار و از بین برده می شود و میرزا آغاخان نوری سرسپرده انگلیس به جایش بنشیند. این کنش ها با دست پنهان انگلیس به نام محمدشاه قاجار و پسرش ناصرالدین انجام می گیرد و این دست پنهان همان انجمن ها و فراماسونی روباه نیرنگ باز است! میرزا حسن وثوق الدوله نیز یکی از کسان انجمن فرماسونی در ایران بوده است.

چ-“دو، چرخه ی نخست وزیری وثوق الدوله“: وثوق در چرخه ی نخست، نخست وزیری خود که کشور را ناپایداری فراگرفته بود از سوی احمدشاه گمارده برپایی کابینه خود می شود.

وثوق الدوله در ۷/۶/۱۲۹۵ خورشیدی (برابر ۲۸ اوت ۱۹۱۶م) همبودهای کابینه نخست خود را به نشستگاه
می شناساند:

۱- وثوق الدوله (حسن وثوق) رئیس الوزرا و وزیر امور خارجه.

۲- نصرت الدوله فیروز وزیر کشور

۳- سردار منصور رشتی وزیر دادگستری

۴- مشاور الملک (حسن مشار) وزیر دارایی و سرپرست وزارت بازرگانی

۵- حشمت الدوله (میرزا تقی خان والا تبار)

۶- وزیر جنگ (پدافند امروزی)

۷- ممتاز الملک (مرتضی خان ممتاز) وزیر معارف (فرهنگ)، اوقاف و صنایع مستظرفه (هنرهای زیبا)

۸- قوام الدوله (شکرالله خان) وزیر فواید عامه

۹- امین الملک (دکتر اسماعیل خان بدر) به دستیاری وزارت امور خارجه و عدل الملک (حسین دادگر) به دستیاری وزارت کشور گمارده و شناسایی می شود. از رویدادهای کرامند رسانه ای در این چرخه، پخش دوباره ی روزنامه “ایران” پس از پانزده سال فرویش (تعطیل) بوده است. روزنامه “علیه دولت ایران” که در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه از سوی محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وزیر چاپ (انطباعات) بنیاد نهاده شده بود در کودتای محمدعلی شاه به جانبداری از وی برخاست. و با چیرگ آزادیخواهان و برپایی مشروطه دوم به تاریکی فرو نشست در این کابینه به گردانش سید حسین اردبیلی پخش دوباره یافت. زندگی اردبیلی، یک سال پس از پخش “ایران” سپری شد و محمد ملک زاده به نما گردانش روزنامه را به گردن گرفت اما نویسنده و گرداننده بنیادین محمدتقی بهار (ملک الشعرا) بود.

پس از او، میرزا اسماعیل خان یکانی به گردانش ایران برگزیده شد و سرانجام، زین العابدین رهنما (شیخ العراقین زاده) گردانش آنرا به گردن گرفت و تا سال ۱۳۱۴ به گونه روزانه پخش می شد و از پشتوانه بالایی برخوردار بود. اما در سال ۱۳۱۴ که رهنما نماینده نشستگاه تازه گشایش شد مورد بی مهری رضاشاه قرار گرفت و به زندان افتاد و برجستگ روزنامه به مجید موقر واگذار شد.

«سیاستگزاران دوره قاجاریه»

میرزا حسن خان وثوق (وثوق الدوله)-بخش دوم

ح-وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹٫م (۱۲۹۸خورشیدی)

ح-۱سال های جنگ جهانی نخست و پس از آن برای ایران چرخه ای بسیار دشوار بود تا جایی که گونه ای ایستایی (Stagnation) و آماسش فزاینده بر کشور ایران چیره گردید. گنجینه کشور تهی و حقوق کارمندان ماه ها پس افتاده ماند. و براستی پایه های کهن اقتصاد ایران لرزان شد. دولت، ارتش سازمند و پولی برای برپایی بی هراسی نداشت و، با فرویش توان کانونی؛ زمین داران بومی و سران ایلات و عشایر برای گریز از مالیات و سرپیچی از فرمانروایی زمان درخوری یافتند. سرکشان و گردنکشان و راه زنان خروش کرده و بیمناکی فراگیر شد. بازرگانی از رواگ و روایی افتاد. برون بردها (exports) با کاهش همسنگی همراه گردید. خشکسالی و کمیابی، گرسنگی و کاهش فرآوری و بریدن راه های پیوستگی ووو. انگیزه مرگ و میر چاریک کشاورزان شد. گسترش بیماری های واگیردار نیز گروه انبوهی را به کام مرگ فرو برد. از نگرش سیاسی نیز نهادهای نو بنیاد مشروطه از زمره احزاب سیاسی، رسانه های نوشتاری آزاد، نشستگاه (مجلس) دچار کندی و ایستایی شد و بخشی از نخبگان سیاسی به انگیزه کوچ برآمده از جنگ فراگیر در بیرون از کشور می زیستند چراکه از راهیابی آنان به کشور جلوگیری می شد که همه ی این چالش ها پیش درآمد دگرش گسترده در اندیشه و کنش ایرانیان بود چنانکه گفتمان دولت هسته گرفته (متمرکز) و توانمند را جانشین گفتمان مشروطه خواهی و
قانون گرایی ساخت و چون نیک بنگری، جنگ؛ انگیزه سرخوردگی گسترده نیروهای سیاسی و کیشی شد و گروهی از سرجنبانان و بزرگترین رهبران مشروطه را به کناره راند و پهنه ی سیاست را به جولانگاه نخبگان توانگرا و هوادار باختر دگرگون کرد که همه ی اینها با سیاست های بریتانیا در ایران به گونه ای همگرایی داشتند. وثوق الدوله نیز در نشستگاه پنجم به واخواست های مدرس و مصدق در پدافند از پیمان نامه ۱۹۱۹ به همین چگونگ نگران کننده، گواهمندی می کند و می گوید که در سال های جنگ جهانی؛ ایران به یکی از پهنه های جنگ دگرش شده بود. مردم و جایگاه ها به انگیزه ناتوانی دولت و راهیابی نیروهای یورشگر به کشور هرکدام برای خود سیاستی گوناگون در پیش گرفته بودند که خود، انگیزه ی آشوب اندیشه ای و کنشی در ایران و از میان رفتن نیروهای ایمنی آفرین کشور و افزایش
هزینه ها می شد. آشفتگی و هراس، دزدی، خودسری در سراسر کشور به یک پدیده ای بهنجار دگرش یافته بود به گونه ای که حتی در تهران، گروهی آدمکش و دهشت افکن (تروریست) برای خود (کمیته مجازات) برپا ساخته و خواهان فرمانروایی بودند.

ح-۲-توان های بیرونی و امور ایران: جنگ جهانی توان های بزرگ درگیر در ایران، این کشور را در ایستار و جایگاه ناهمسانی جای داد؛ عثمانی به چند دولت جداگانه و، زیر سرپرستی دگرش یافت. روسیه دستخوش جنبش و دگردیسی (revolution) جنگ های درونی و تلاش برای برپایی سامان نوین بود؛ پس نه؛ می خواست و نه هم می توانست روش ها و سیاست های تزاری را در ایران دنباله دهد و این درحالی است که انگلستان یگانه دولتی بود که در نبود هماوردانش با بودش زیان های بسیار برخاسته از جنگ، ایستار خود را در خاورمیانه نیرو بخشی کرد؛ عراق و فلسطین را به چنگ آورده و با رهبری “لرز کردن”(به زودی شناخته خواهد شد) می کوشید تا مستعمرات (Colony) را از سنگاپور تا مدیترانه گسترش دهد. انگلیس اندیشه داشت تا در ایران کارکرد پیشین روسیه را به آرایه گسترده تری انجام دهد چراکه روسیه تزاری، ایران را بخشی از خاک خود می پنداشت و در پذیرش نامه هایش با دولت های بیرونی به این معنا پای می فشرد چنانکه در پیمان نامه ۱۹۱۱٫م با آلمان، این کشور را پایبند ساخت تا در نیمه ی شمالی ایران از هرگونه برجستگی که برآیندهای سیاسی داشته باشد از زمره، راه آهن چشم پوشی کند؛ به گونه ای که بتوان گفت جنبش روسیه برای ایران بزرگترین رخداد تاریخی ۱۵ ساله واپسینه به گونه ای بود که ایران و ترکیه را از کام اژدها رهانید آنچنان که ملک الشعرای بهار آنرا شگفتی سیاسی خوانده است. بلشویک های روسیه با تازش به روش ها و سیاست های تزاری؛ جنگ جهانی نخست را جنگی امپریالیستی شمردند و همه پیمان نامه ها را استعماری و پنهانی تزارها در برابر ایران را آشکار و بیهوده کردند. بدین سان در سیاست بیرونی شوروی دگردیسی کرامندی پدیدار شد و بن همسنگی دو توان را بی سود ساخت. روسیه ای که دست کم پس از پیمان نامه ۱۹۰۷٫م جایگاهی هماهنگ با انگلیس در پیش گرفته بود، اینک خود، خرده گیر آن کشور بوده و آرمان های سیاسی و اقتصادی بریتانیا را در ایران هویدا می ساخت. بلشویک ها در گزاره ای خواهان دستینه پیمان نامه نوینی با ایران شدند که برپایه دادگری و نگهداشت حقوق همجواری دو کشور آمایش شده باشد و بدین سان از دست درازی و دست اندازی در کارهای ایران پرهیز گشته، ارتش را در برابر این پرسش گذاشت که آیا از الگوها و نمونه های روسیه پیروی کند و در کارهای ایران دست اندازی نکند و یا اینکه چیرگ
ویژه سازی “monopolistic” را بر ایران واداشتگی نماید؟ اما آنچه که مایه بیم بریتانیا بود این بود که اگر جای تهی روس ها را در پایان های جنگ پر نکند، باشد که نیروهای “آلمانی-عثمانی” از شمال ایران پیشروی کرده و با ۱۱۰۰۰۰ دستگیر اتریشی-آلمانی در ترکستان به هم پیوسته و با امیر افغانستان، همدست شده و آرامش هند را بر هم زنند. در چنین فرامونی دیدگاه هواداران دست اندازی سپاهی پیروز شد و ارتش بریتانیا از جنوب و جنوب باختری ایران به سوی آذربایجان، قفقاز و خراسان جنبش کرد تا به پاد جنبشیان روسیه یاری رساند و انگلیس ها هم چنین ماوراء النهر و بخش روسی نوار خاوری ایران را دست اندازی کردند و بر امور ایران چیره شدند. فروپاشی توان های بزرگ در تابستان و پاییز ۱۹۱۹ نیز به پابرجایی برتری بریتانیا بر ایران کمک کرد. از نگرش سیاسی نیز کابینه های پاد انگلیسی مستوفی الممالک و صمصام السلطنه جای خود را به کابینه انگلوفیل (هوادار سیاست انگلیس) وثوق الدوله داد. در چنین جایگاهی، کوشش برای سرپرستی (قیمومت) ایران در چارچوب پیمان نامه ۱۹۱۹ آغاز شد. بریتانیا از آغاز در اندیشه ی سرپرستی بر ایران بود و می خواست آنرا از همایش صلح درخواست کند ولی به انگیزه های گوناگون نهفته (بالقوّه) بیرونی پای پس کشید اما در برابر، گزینش گرفت تا بر امور دارایی (مالی) و سپاهی و راه های ایران چیرگ یابد. انگلیسی ها در این راستا ایران را زمانی تنها گذاشتند تا چگونگی های آشفته کشور، زمامداران ایران را به ستوه آورده آنها با وارسی و مهار خط های تلگراف، از بودش ایران در کنفرانس آشتی، جلوگیری از پیوستگ کشور با دیگر همدستان و ترساندن به گفتن کمک های دارایی و سپاهی به لشکر قزاق، ایران را آسیب پذیر ساختند.

ح-۳- گزاره پیما ن نامه : پیمان نامه ۱۹۱۹ دارنده یک پیوست و دو بخش جداگانه:

الف-“سیاسی-سپاهی”.ب-“دارایی”(مالی)و یک پیوست دیگر بوده در بخش سیاسی-سپاهی پیمان نامه از باره هایی چون پافشاری برخودسالاری و یک پارچگی سرزمینی ایران، گسیل کارشناسان انگلیسی برای انجام پیمان فراهم سازی جنگ افزارها و برپایی همایش-سپاهی با بودش افسران انگلیسی و نیز
آماده سازی پشتوانه مورد نیاز از راه وام گیری سخن رفته بود. البته بایسته های واگذاری و بازپرداخت این وام در بخش دارایی پیمان نامه در میان گذاشته شده است. بهسازی راه ها و ابزارهای پیوستگی مانند
راه آهن و بهسازی گمرک ها از دیگر بخش های این پیمان نامه بود. در بخش پیوست درباره ی
دوباره نگری پیمان نامه ی پیشین میان ایران و انگلیس بررسی کشمکش های ایران گفتگو شده بود. در کارنامه ی دیپلماتیک انگلیس خود سالاری ایران، معنایی جز چیرگ بر ایران نداشت و به گزاره زنده یاد حسن مدرس چالش و دشواری بنیادین در همان پذیرش خودسالاری در ماده نخست پیمان نامه نهفته بود. مدرس در یکی از سخنرانی هایش گفت اینکه بگویند که ما خودسالاری (استقلال) ایران را به رسمیّت  می شناسیم مانند این است که بگویند ما سیادت شمای مدرس را به رسمیّت می شناسیم! (خنده ی نمایندگان) بریتانیا با جای گرفتن (اشغال) جنوب ایران در چالشی که انگیزه جدایی افغانستان از ایران شد دستینه پیمان نامه ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵؛ شکستن آشکار بی سویگی و جای گرفتن در ایران در جنگ جهانی نخست و نیز جلوگیری از رهیابی گروه ایرانی به همایش آشتی و سازش پاریس-به دستاویز اینکه دولت ایران دولت خودسالاری نیست؛ خودپایی ایران را نادیده گرفته بود. امّا اکنون که سرنوشت ایران را به دست کارشناسان بریتانیا می سپرد چگونه می توان ایران را کشوری استوار برپای خود پنداشت؟ دولت ایران برپایه پیمان نامه ۱۹۱۹ ناگزیر بود از کارشناسان بلندپایه انگلیس، وزارت خانه های برجسته و کلیدی چون: وزارت جنگ، دارایی و وو. بهره جوید که به کارگرفتن کارمندان آن با توانایی های کرانمند، شدنی و دلخواه نبود. بدین سان با تلاش های آنها، وزیران ایرانی زیر نگرش کارشناسان و برپایه پیرنگ ها و برنامه های آنان کار می کردند. بی گمان همین روند کارشناسی راه بنیادین چیرگ بریتانیا بر ایران بود. چون سامان نوین جهانی و هنجارهای سازمان ملل پیرنگ سرپرستی ایران را بر نمی تافت و نیز دنباله گیری جای گرفتن سپاهی ایران از نگرش سیاسی-اقتصادی نزدیک به بهره نبود زیرکانه ترین راه همان روند کارشناسی در چارچوب پیمان ۱۹۱۹ بود که هم خودسالاری نمادین ایران را نگه می داشت و هم انگلستان را بر ایران چیره می ساخت. این شیوه پیشتر در مصر با پیروزی، آزمون شده بود و “لرد میلز” کارشناس انگلیسی آنرا “تحت الحمایگی” (Protectorate) پنهان با چیرگ ناپیدای بریتانیا، گفتار کرده است.

در بخش سیاهی پیمان، نگرانی بسی بیشتر بود. ژنرال “دیکسن” که بی درنگ پس از دستینه شدن پیمان به ایران آمد و آئین نامه کنارگزاری کارشناسان جز انگلیسی، یکپارچه کردن یگان های سپاهی بودش را آماده ساخت و پیرنگی داد که برپایه آن همه جایگاه های هسته ای و بنیادین و برتر در گزینش و چاره داری افسران انگلیسی به جا ماند . سپاهیان انگلیسی با هر درجه ای در برابر هم یگان و همترازان ایرانی حتی بالادست خود برتری داشت. برای نمونه یک سرگرد ایرانی می بایست به سرجوقه انگلیسی پاس بگذارد. نکته کرامند و در خور نگرش در بخش سپاهی پیمان نامه درباره برپایی نیروی دریایی آگاهانه دم فروبسته است. زیرا با افزایش توان سپاهی و نگارآفرینی آن در شاخاب فارس پایان می پذیرفت، که شدنی بود پس ها، بودش و سودهای ویژه سازی (monopole) بریتانیا را در این سامان می ترسانید. انگلستان بهره مندی از کشتی های جنگی را حق ویژه سازی خود می دانست و از چرخه ی صفوی به این سو از نبود نیروی دریایی که راهبند انجام حق فرمانروایی ایران بر کرانه ها و جزیره های شاخاب (خلیج) فارس (Persian Gulf)می شد بهره ها برده بود. انگلیسی ها شاخاب فارس را دریای انگلیسی
می پنداشتند که با برپایی ناآسایشی و پدافند از شیخ های بومزادی مانند شیخ خز علی کشور را به جایگاهی گزند پذیر نگاه می داشتند.

دنباله دارد

«سیاستگزاران دوره قاجاریه»
میرزا حسن خان وثوق (وثوق الدوله)-بخش سوم
…(دنباله گزاره پیمان ح-۳): با نگرش به چیرگی بریتانیا بر یگان های سپاهی ایران، نکته اینجاست که اگر دولت انگلیس یا همدستان آن، ایران را بیم می دادند، پیمان نامه چه پاسخی داشت؟ راستینه این است که چالش پدافند از ایران در برابر یورش بیگانه رها شده مانده بود. این زمینه با نگرش به چالش های ستیزه آمیز میان ایران و انگلیس از زمره چالش شیخ خزعل و دوگانگی در برآورد بهای نفت و حق برجستگ آن و نیز حق فرمانروایی بر جزیره های شاخابه ی فارس ارزش بنیادی داشت و کشتی ایران را به تخته سنگ می کوبید و بدون پدافند می گذاشت و خاک ایران را به توبره کرده و برپشت انگلیس ها نهاده بود. برای انجام پخش دارایی پیمان نامه نیز گنجینه داری انگلیسی به ایران می آید و درآمدها، هزینه ها، همه ی بن مایه و سرچشمه های کشور را زیر دست خود می گرفت تا کارهای اقتصادی ایران استوار شود. در این زمینه پیچیدگی های برجسته ای در میدان حقوق گمرکی، درون برد و بیرون برد، فروش و نمایش و… نهفته بود اما آنچه جای گمان ندارد این است که انگلستان از همان آغاز بازشناخت و روادید کارشناسان هزینه می کرد. افزون بر این، شاهی بزرگترین نهاد مالی با حق ویژه سازی برونده اسکناس از برپایی بانک ملی ایران جلوگیری می کرد و بر انبوهه ی تلاش های پولی و دارایی (مالی) کشور چنگ می انداخت و بدون هماورد و هم چشم، بهره ی هنگفتی می اندوخت. همچنین با کاهش میزان نامه های گمرکی (تعرفه و عوارض) کالاهای بریتانیا بازار ایران را شکست می داد. یکی دیگر از باره های کرامند و درخور نگرش که در پیمان نامه ۱۹۱۹ رها شده ماند از زمان انجام یا زمان پایان پیمان نامه بود، به گمان زمان پشتوانه پیمان نامه برپایه زمان بازپرداخت وام و چرخه ی کارگماری کارشناسان شناخته می شد، اما در پی فشار ناهمسویان و دگر اندیشان؛ وثوق الدوله درخواست کرد چرخه ای ده تا پانزده ساله برای آن گزینش شود. “کاکس” نیز چرخه ی پانزده تا بیست ساله را به “کرزن” پیشنهاد داد اما کرزن که
نمی خواست خوان گسترده ی روزی بی کران ایران را به چرخه ای کوتاه کرامند سازد این گونه پاسخ می دهد :”از آنجا که نویسه(text) پیمان نامه به پارلمان بریتانیا واگذار شده و خبر گزاری ها بندها و ریزگان آن را پخش کرده اند هیچ خوشایند نیست که اکنون دگردیس هایی در آن داده شود چون هرگونه دگرشی در نویسه پیمان نامه رخ دهد می تواند نشانه ناتوانی ما به شمار آمده و سرانجام آن به پیشنهاد خواسته های نوین تر و آزاردهنده تر گردد.”
راستینه جز این نبود که با بودن کارشناسان در سازمان ها و وزارتخانه های کشور آنها گزیرش گیری های کرامند را انجام می دادند و این مورد تا چند دودمان دنباله یافت. بریتانیا هرگز نمی توانست به فرستادن چند کارشناس دارایی یا سپاهی بسنده کند، چنانکه در گامه های پایانی جای داد. کرزن با کارگماری چند رایزن حقوقی فرانسوی برای راه اندازی دانشکده حقوق ناسازگاری کرد. برهان او این بود که مرز بین سیاست و حقوق بسیار باریک است.
باره هایی که دولت بریتانیا در پیوست های پیمان نامه گنجانید تنها بخشی از درخواست های ایران از همایش آشتی پاریس که بریتانیا راه بند ورود نمایندگان و پیشنهاد کشمکش های آنان در همایش شد. درخواست های ایران در برگیرنده بزرگداری خودسالای کشور، برهم زدن پیمان نامه ۱۹۰۷٫م بازپرداخت زیان های برخاسته از جنگ، واگذاری چاره داری و توانایی های تفنگداران جنوب فارس (S.P.R: South Persian Rifles ) به دولت، برهم زدن “کاپیتولاسیون” (جلوگیری از پیگیری داوری شهروندان بیگانه) بازنگری در برجستگ ها، گسترش و بهسازی نوارهای مرزی ایران به ویژه در سامان هایی که در گذشته از ایران جدا شده است و داشتن نماینده در همایش آشتی پاریس؛ در حالی که بریتانیا تنها با سه مورد بی زیان برای سودهای آن کشور همداستانی کرده بود و به دیگر باره های بالا هیچ پروا و نگرشی نکرده بود. باره هایی که بریتانیا به بررسی آنها همداستانی نشان داد یا شدنی نبودند مانند بهسازی نوارهای مرزی و پرداخت زیان های جنگ جهانی و یا اگر شدنی بودند بریتانیا نمی خواست به سودهای خود در آن گستره گزند برساند. گذشته از این، دولت ها و کشورهایی مانند: روسیه، عثمانی و آلمان که ایران از آنها می خواست تا نوارهای مرزی خود را بازسازی و تاوان بپردازند، در پی
دگرگونی های بین المللی و نیز دگرگونی همسنگی توان ها در گیتا یا سرنگون شده بودند و یا اینکه در آنجا جنبش رخ داده بود و، با رژیم های نوین اداره می شدند به گونه ای که سیاست های گذاشته را باور نداشتند بدین سان ماده ششم پیش نویس (بازنگری در پیمان نامه های موجود) و ماده هشتم
پیش نویس(همبودی ایران در همبودگاه ملل) که انجام پذیر بودند و برای انگلیس پایبندی بین المللی پیش می آورد از نویسه پایانی زدایش شدند. در زمینه ی بازپرداخت زیان ها جنگ نیز انگلیس دورویی و نیرنگ بازی خود را هویدا ساخت با همه ی اینکه نیروهای انگلیس بیش از همه به ایران گزند و زیان وارد کرد و نفت و دیگر سرچشمه های دارایی ایران را چپاول کرد تاوان نپرداخت و تنها نوید داد که پرداخت دادخواست و درخواست ایران را از دیگر سویه های جنگ پیگیری کند. بدین سان برآیند بدون چون و چرای پیمان نامه این بود که دولت انگلیس، همه ویژگی های یک مستعمره را در بندبند پیمان نامه ۱۹۱۹٫م گنجانده بود. بسنده بود که اداره کارهای ایران از وزارت خارجه ی انگلستان به وزارت مستعمرات آن دولت، ترابرده (منتقل) شود و پادشاه انگلستان بر پاژنام های خود فرنام امپراتوری ایران را نیز بیفزاید.
ح-۴- “پیرنگ گر و پیمان نامه و سویه های آن”: پیرنگ گر (designer) پیمان “لرد کرزن” امپریالیست کاردان در امور ایران و نویسنده های کتاب دو پوشه ای “ایران و مسئله ایران” بود که پیشتر با پیشه و شگرد خبرنگاری “تایمز” چند ماه (۱۸۸۸٫م) در ایران زیسته و به بیشتر جاهای کشور رهسپاری کرده بود. کرزن هفت سال شاهیار (regent) هند بود و روی هم رفته گرایش تند پاد روسی چه از
گونه ی “تزارسیم” و چه از گونه ی “بُلشویسم” داشت. هنگامی که “لوید جرج” نخست وزیر و “بالفور” وزیر خارجه بریتانیا در همایش آشتی پاریس سرگرم باره های کرامندتری بودند، دست کرزن در کارهای ایران و تا زیان یا “کمیته ی خاوری” باز شد این کمیته در سراسر میدان خاور در جنگ جهانی نخست؛ چه ایران، قفقاز، ماوراء النهر و چه افغانستان تلاش می کرد. از پایانه های ۱۹۱۹٫م در آستانه رهسپاری “بالفور” به همایش آشتی، کرزن از آغاز جانشین گذرا شد و یک سال پس، وزیر خارجه شد و بی درنگ به انجام سیاستی پرداخت که پروانه آنرا از کمیسیون خاوری گرفته بود. جستار بنیادین خاوری چگونگی پیوستگ با ایران و پایبندی بریتانیا در برابر آن پس از نپذیرفتن پیرنگ سرپرستی ایران بود.
در این کمیته دو دیدگاه روشن و ناهمسان بودش داشت: یکی دیدگاه کرزن که می خواست کارهای ایران به دست لندن سپرده شود و دیگری دیدگاه “مونتاگور” شاهیار (نایب السلطنه) هند، که می کوشید کارهای ایران را خود به دست گیرد. گروه نخست در اندیشه برپایی دولتی وابسته به انگلیس در ایران با پشتیبانی دارایی بریتانیا بود تا در کوته زمان زمینه را برای انبازی شرکت های سرمایه گذاری انگلیس فراهم آورد. اما گروه دوم اندیشه داشت تا برپایی دولت دست نشانده ی سپاهی و خشن آراستگی را استوار سازد و از واداشتگی هرگونه هزینه نوین بریتانیا جلوگیری کند. پیش نویس پیمان ۱۹۱۹ در لندن هماهنگ شد و گفتگوهای تهران بیشتر سویه نمادین داشت زیرا در روند گفتمان های تهران
بازسازی های تهران بی

«سیاستگزاران دوره قاجاریه»

میرزا حسن خان وثوق (وثوق الدوله)-بخش چهارم

ح-۶- واکنش در برابر پیمان نامه: ژرفا و دامنه ی ستیزها نشان می داد که هواداران پیمان نامه بسیار اندک بودند هرگز نتوانستند بایستگ انجام (اثبات) آنرا بازنمایی %

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *