« منظومه ی عقاب خانلری »           از : حسین جواهری

گویند؛ زاغ، سیصد سال بزید و گاه سال عمرش از این نیز در گذرد؛ در حالی که عقاب را سال عمر، بیش از سی سال نباشد ( به نقل از کتاب «خواص العیون» )

زمانی عقاب از کلاغ پرسید : «چگونه است که تو سیصد سال عمر می کنی ؛ حال آنکه عمر من بیش از سی سال نیست ؟» کلاغ جواب داد : سبب این است که تو ، خون زنده می خوری امّا من، به خوردن مردار قانعم! عقاب اندیشید که خوب است من نیز مردارخواری را تجربه کنم. پس عقاب و کلاغ هر دو به پرواز درآمدند . مرده اسبی به راه افتاده دیدند؛ فرود آمده، بر آن نشستند. کلاغ شروع به خوردن و تحسین آن مردار کرد، اما عقاب ، یکی دو بار به آن منقار زد و به کلاغ گفت: نه؛ برادر! خون تازه خوردن بهتر از سی سال مرده خواری است.

عقاب نماد انسان های آزاده ای است که عمری کوتاه داشته اما عزت و شرافت حسینی را انتخاب کرده و برای چند صباحی زنده مانی ! بیشتر ، به هر نوع پستی، حقارت، رذالت و سرسپردگی تن در نداده اند و این در حالی است که زاغ، عمر طولانی همراه با حقارت داشته و برای زندگی بیشتر ، به هر مذلّتی تن می دهند. به بیان دیگر ؛ مردمان ، عقاب را نمادی از ارزش های متعالی و والای انسان و، نگاره ای زنده و پویا از آزادگان و آزاد اندیشانی می دانند که جان بر سر ارزش ها و آرمان های انسانی خود می نهند. کسانی که عمر کوتاه ولی باارزش و زیبای عقاب را بر سر زندگانی طولانی همراه با حقارت و پستی زاغ ترجیح داده، زندگی را در گندآب پستی ها و حقارت های بدنامی سپری نمی کنند. (اگر این خاصیت مردار است ؛ عمر مردارخوران بسیار است!) در حدیث نبوی نیز دنیا به مردار (جیفه) مانند شده و خواستاران آن به سگان !     (الدنیا جیفه و طلّابها کلاب)

«الکساندر سرگیویچ پوشکین» نویسنده و شاعر رمانتیک بلند آوازه و نامدار روسی است که با به تصویر کشیدن این «دوگونه» زیستن را پیامی هرچه رسا تر و با زبانی شیوا و آمیخته با هیجان از زوایا و ابعاد مختلف ارزش هایی چون عزّت نفس ؛ آزادگی، هیمنه، وقار، شرافتمندی و جز اینها را تبیین و ستایش کرده است.

شعر عقاب پوشکین را اولین بار، زنده یاد معلم و استاد اندیشمند فرزانه (دکتر پرویز ناتل خانلری) ترجمه و ظاهراً در ابتدا به صورت یک رباعی سروده و بعداً در ۲۴ مردادماه سال ۱۳۲۱ در قالب مثنوی بلند به سمع و نظر دوست دیرین خود صادق هدایت رسانده ؛ بلکه به او اهدا نموده است. هدایت پس از شنیدن این منظومه چنان ذوق زده می شود که بلادرنگ به اتفاق خانلری به اداره مجله «مهر» ، به سردبیری دکتر ذبیح اله صفا رفته موجبات چاپ و نشر عقاب را فراهم می سازد. که بعد از چاپ، بین ده تا بیست نسخه هم «تیراپاژ» به خانلری تعلق می گیرد.

ترجمه زیبا و دلنشین و پرمحتوای شعر عقاب یکی از شاهکارهای ماندگار سپهر شعر و ادب پارسی است. شعری نمادین که بر اساس «دیالوگ» بین عقاب و زاغ شکل گرفته و یکی ار بهترین نمونه های شعر چندین صد ساله فارسی است که در قالب شعر کلاسیک سروده شده و به حافظه جامعه سپرده شده است.

در این شعر ، دو راه متعارض و متضاد ابدی در پیش راه عقاب قرار می گیرد؛ نیکی و بدی، زشتی و زیبایی، پاکی و پلشتی، روشنایی و تاریکی، فضیلت و رذیلت، دانش و بی دانشی، تنور و تحجّر فکری …….. و انتخاب بین راه یزدان و اهریمن، دنیا و آخرت و تمام امور در تعارض با هم که باید یکی از این دو راه را برگزیند. در این شعر، دارندگان و خواهندگان دنیا و مردارخواران به زاغ تشبیه شده اند. به راستی دو صفت اصلی دنیا و دلبستگان به آن، که زاغ، نماد چنین افرادی است، همان مرده خواری و میل به نشیب و پستی است.

( زاغ را میل کند دل به نشیب     ،     عمر بسیار از آن گشته نصیب )

شعر عقاب؛ افقی بلند و آرمانی فرا می گشاید و کمال مطلوبی همت انگیز به همگنان فرا می نماید که میل آنها رهایی از لجّه تاریک آلودگی، پستی و فرومایگی و در مقابل؛ پرواز به اوج آسمان بی کران و نورانی پاکی، شرف و آزادگی است. شعر زیبا و پر محتوای عقاب خانلری، مدت ها در کتب درسی دانش آموزان دوره ی متوسطه تدریس می شد !

ناگفته نماند که نویسندگان و شعرای بزرگی نیز به ترجمه شعر عقاب پرداخته اند از جمله دکتر ایرج خالصی ایلامی که اثر او به لحاظ تلفیق کردن زبان عاطفی با واژه ها و کنایه های بکر و اصیل و قابل فهم کردی جایگاه ویژه ای دارد. بایستنی است که نظیر چنین مضمونی را عنصری شاعر قرن پنجم هجری نیز در مناظره زاغ سیاه با باز سفید پرورانده است و یا اینکه «ابوطیب معصبی» شاعر قرن چهارم نیز این پرسش را به شعر آورده:

( چرا عمر طاووس و درّاج کوته ؟   چرا مار و کژدم زید در ، درازی؟     صد و اند ساله یکی مرد «غرچه» (مخنّث»   چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی ؟ )

این نوشته را به همه انسان های آزاده و آزاداندیش که دل درگرو آزادی دارند تقدیم می دارم.

( لحظه ای چند بر آن اوج کبود     ،       نقطه ای بود و سپس هیچ نبود !! )

شیراز –مدرس بازنشسته شیمی – حسین جواهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *