مثلث (زبان، گویش و لهجه) بندرریگی
ای بسا هندو ، و ترک هم زبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی، خود دیگر است همدلی از همزبانی بهتر است – مولانا
هرچند که «شیخ الشهروند» مان – حاج حسین اسلامی – کتابی در زمینه فرهنگ اصطلاحات و گویش های مربوط به بندرریگ در دست تدوین دارند، اما ضمن آرزوی توفیق برای ایشان، از همشهری بندرریگی مان (استاد حسین جواهری) درخواست کردیم تا در تکمیل نوشتارهای مربوط به تاریخ شفاهی بندرریگ، گزاره هایی نیز در زمینه مثلث (زبان، گویش و لهجه) شهروندان بندرریگی با ما، در میان گذارند. استاد نیز در پی اجابت مسئول ما گزاره و کلید واژه هایی مکتوب داشتند. امید است صاحب نظران به عیب ننگردند ؛ بلکه با دیده خطاپوش بنگرند که «آفرین بر نظر پاک خطاپوشان باد !» مضاف بر اینکه (به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک)
الف – بر اساس ترجمه نصّ صریح قرآن کریم؛ ویژگی نطق وبیان است که بشر را از سایر موجودات ممتاز ساخته است. به اضافه ؛ خداوند انسان را توانا، شنوا، خوش بیان و شیوا سخن آفریده است. به هر روی زبان ما زبان فارسی «دری» و به سخن دیگر، زبان فاخر فردوسی و زنده کننده عجم، بدین پارسی است. گویش بندرریگی ما برگرفته از بن مایه زبان لری است که خود زیرمجموعه ای از زبان ساسانی پهلوی جنوب غربی و به شرح آتی، این گویش اغلب در بر گیرنده واژگان سره فارسی است . (بپرسید از احوال میش و بره ، نیوشنده دادش جواب سره) که با همه دگرگونی جهانی و گزندهای خواسته و ناخواسته مترتّب بر آن، اصالت خود را تا حدّ زیادی محفوظ داشته است.
به گفته افلاطون، قبل از آنکه بخواهیم با یکدیگر به بحث و یا جدل احسن بنشینیم، بهتر است از همان ابتدا کلید واژه هایی را که به عنوان پیشنیاز به کار می بریم، روشن نماییم.
ب – «واج» :
کوچک ترین جزء زبان است که باعث تمایز معنی می شود.
پ – «گونه» (species) :
به شکل هایی از یک زبان گفته می شود که هر کدام در یک «جا» و موقعیت معیّنی به کار می رود. برای مثال در محفل دوستان به یک گونه و در محضر فرهیختگان به گونه ای دیگر سخن می رانیم که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»
ت – فارسی معیار (گونه نوشتاری و گفتاری) :
فارسی معیار محاوره ای (گفتگویی) با فارسی معیار نوشتاری از نظر آوایی، واژگانی و ساخت دستوری اندک تفاوتی دارند. در فارسی معیار نوشتاری می نویسیم «نان» و یا «می روم» لیکن در فارسی معیار گفتگویی، می گوییم «نون» و «میرم»
ث – زبان (Language) :
از نظر فرهنگستان زبان شناسی، «زبان» یعنی دانش مشترک بین اعضای یک جامعه بشری که ارتباط کلامی آنان را ممکن می سازد. به بیان دیگر، زبان برای بیان مقاصد است. به طوری که یک تابلو «توقف ممنوع» ، نوعی زبان به مفهوم عامّ آن است که به طور قراردادی پیامی را به میان جامعه می برد.
ج – «گویش» (Dialect) :
از نظر دستور زبان (فن درست گفتن و درست نوشتن)، گویش ، اسم مصدر «گفتن» ویا (گفتار) است. اما از نظر زبان شناسی، گونه ای است از یک زبان که از نظر آوایی، لفظی و واژگانی و دستور زبان با گونه معیار همان زبان تفاوت دارد. گویش ها را به چهار دسته می توان تقسیم نمود :
۱-گویش جغرافیایی که به مکان و موقعیت جغرافیایی وابسته است. مانند گویش بوشهری و گویش بیرجندی. ۲- گویش اجتماعی مانند گویش بازاریان و واعظان شهر ۳- گویش های تاریخی که مربوط به دوران گذشته است. مانند گویش دوران قاجاریه. ۴- گویش معیاری. مردمان مناطق مختلف ممکن است یک زبان واحد مشترک داشته باشنند اما به دلایل مختلف تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ، گفتار خود را متفاوت از گفتار مردم منطقه دیگر ادا می کنند. ( «گِمنه» = للک . «لنگوته» = لنگ حمام . «گردیک» و یا «گُرداله» = کلیه یا قلوه . «گنج فراخ» = زیرپیراهنی. «کوکر» = باقرقره. «مختک» = گهواره. «زینه» = همسر مرد.(لهجه و گویش بختیاری) «میره» = همسر زن (گویش بختیاری) «دول» = دلو. «کلپوک» = مارمولک. «لوک» = شتر بارکش.
چ – لهجه (Accent) :
در دانش زبان شناسی، لهجه همان طرز تلفظ کردن در سطح فردی و اجتماعی است که تا حدّی جایگاه اجتماعی فرد را نسبت به موقعیت جغرافیایی اش بازتاب می دهد. لهجه را برای گونه جغرافیایی و یا گونه اجتماعی نیز به کار می برند. مثلاً لهجه تهرانی، بالاشهری ، پایین شهری، آبادانی، اصفهانی و یا لهجه جهودی (دگر دین موسی که خوانی جهود ، که گوید جز این را نشاید ستود – فردوسی) و حتی لهجه «لاتی» (این دعا بسیار کردیم و صلات ، پیش لات و پیش عزّی و منات – مولوی). نباید واژگان گویش و لهجه را مترادف یکدیگر گرفت.
ح – توجیه بیشتر مفاهیم گویش و لهجه:
برای این منظور چند نقطه از خاک میهن مان را بر می گزینیم:
۱-یک بندرریگی ممکن است در گفتگو، به جای واژه «مادرزن» و یا «پدرزن» واژه «خصیره» را که ریشه در زبان بختیاری چالنگ دارد به کار ببرد و مثلاً خطاب به فردی که سرزده بر سر سفره طعامی رسیده بگوید: «خصیرت دوستت داشته» که خود اصطلاحی است رایج میان مردم منطقه. ۲- یک اصفهانی به جای واژه گشت و گذار می گوید «تاب خوردن» . واژه «خصیره» و کنش تاب خوردن دو گویش از هم وطنان بندرریگی و اصفهانی ماست که با لهجه بندری و اصفهانی بیان می شود. ۳- گویش ها شدیداً متأثر از آداب و رسوم فرهنگی و عقاید رفتاری منطقه ای است. مثلاً یک شهروند اصفهانی چنانچه بخواهد از میهمان خود به خوبی پذیرایی کند، غذای «بریانی» را تهیه و تدارک می بیند و این درحالی است که برای یک شهروند بندرریگی که می خواهد پذیرای یک میهمان بسیار معزّز خود باشد طبخ «بلالیت» همراه با ماهی سرخ کرده چاره ساز است. ۴- و در تهران چند فرهنگی و چند قومی و چند زبانی برای یک قشر سنتی، اوج میهمان نوازی در بیان این جمله است که : «تشریف (تشییف) بیارین تا دورهمی و بی ریا یه آبگوشت مشتی با سبزی خوردنی تازه و دوغ نایب نوش جان کنین !» حال آنکه قشر غیر سنتی و نوپای دیگر ممکن است از این نوع میمان نوازی ، نوع غذا را حس نکرده و به گویش خود به عنوان نمونه بگوید: « افتخار دهید تا شام با میزی از «اُردورهای» سرد متنوع و «ژیگو» در خدمتتان باشیم !» و با چنین بیانی تلاش می کند تا رضایت خاطر میهمان خود را جلب نماید. چون نیک بنگریم این دو بیان برای نمونه از دو گروه با فرهنگ ها و گویش های مختلف تهران سرچشمه می گیرد که با دو لهجه متفاوت تهرانی تلفظ و ادا می شود.
خ – نمونه های اندک از گویش های بسیار بندرریگی :
در بند «الف» به خاستگاه و پیشینه تاریخی گویش های بندرریگی اشاره گذرایی داشتیم که ریشه در زبان باستانی و پهلوی ساسانی دارند. برای نمونه به واژگان زیر می توان اشاره داشت:
۱-«اشتر» = شتر . (اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب ، گر ذوق نیست تو را؛ کج طبع جانوری!» و یا «چه داند آنکه اشتر می چراند؟» ۲- «اُشتو» (درگویش بهبهانی) = شتاب (اسب تازی دو تک رود به شتاب – شتر آهسته می رود شب و روز – سعدی ) ۳- «اُور» Owr = ابر (دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد.) ۴- «تاک پریک» = دانه به دانه و مقدار کم و به ندرت . ۵- «پریگ» = روز قبل از دیروز. ۶- «پازن» = بز نر کوهی (گویش بختیاری) ۷- «پسین» (پهلوی) = بعد از ظهر (فراوان ز گردان گردن فراز – ز بهر پسین حمله را باز دار – اسدی طوسی) ۸- «چاس» (گویش دزفولی) = چاشت (غذای پیش از ظهر) (صبح تو شام گشت و فلک بر تو چاشت کرد – تو غمروار در هوس شام و چاشتی – خاقانی) ۹- «دروشیدن» (واژه پهلوی) = لرزیدن در اثر ترس و یا سرما. ۱۰ – «دوش» (واژه لری ممسنی) = شانه و «دیشب» (دوش در تیرگی عزلت جانفرسایی ، گشت روشن دلم از صحبت روشن رایی – بهار) ۱۱- «تنگل» = گلو ۱۲ – «تش» = آتش (موسی اندر درخت هم «تش» دید – سبزتر می شد آن درخت از نار – مولوی) ۱۳- «برار» (در گویش کردی و لری) = برادر (جون جونم، تش جونم؛ برار عزیز، نه چه «شی» (در گویش بختیاری) ، شیی = شوهر و شوهر کردن ۱۴ – «گپ» = بزرگ که در صفت تفضیلی می شود «گفتر» یعنی در واقع تبدیل «پ» به (ف) و در گویش لری = سخن و از نوع دوستانه (تاکی از تو گپ و این لاف بود – چون تو کی همسر «خفاف» بود – خفاف شاعر) ۱۵ – «گُت» = بزرگ [به شهرری به منبر بر یکی روج (روز)، همی گُت واعظک زین هرزه لائی – بندار رازی] ۱۶ – «گزر» = هویج، زردک (زور باید نه زر، که بانو را ، گزری به که ده من گوشت – سعدی) ۱۷ – «مُروا» = فال نیک (چو بر مروای نیک انداختن فال – همه نیک آمدی مروای آن سال – نظامی) که نقطه مقابل آن «مرغوا» = بدشگون است (نفرین کند به من بردارم به آفرین –مروا کنم بدو بردارد به مرغوا – خسروانی شاعر بی دیوان) ۱۸ – «ورزا» = گاو نر ویژه شخم زدن زمین و …..
همه واژگان بالا ، بازمانده زبان پهلوی جنوبی یعنی زبان روزگاران ساسانی بوده است.
د – تبدیل حرفی کلمات در گویش بندری :
۱-حرف نفی «نه» را همیشه پیش از مسند و مسندالیه و گاهی به آخر آن چسبیده به فعل می آورند. برای نمونه «بلد نیستم» که در زبان محاوره ای می شود «نه بلدم». ۲ – هرگاه واج «ب» پس از مصوّت بلند «الف» قرار گیرد به «و» تبدیل می شود. مانند «خواب» که به «خوُ» تبدیل می شود و یا «آفتاب» که به «آفتو» تبدیل می گردد. ۳ – هر گاه حر (ه) بعد از «ا» ساکن قرار گیرد، این «ا» ساکن که به صورت مصوّت بلند است تبدیل به (a) شده و به صورت مخفّف در می آید که در اشعار شاعران زیاد است. مانند «شاه» که به «شه» تبدیل می شود (می خوران را شه اگر خواهد بر دار زند ؛ گذر عارف و عامی همه بر دار افتد – پروین اعتصامی) ۴ – در زبان محاوره حرف (ر) در وسط کلمات تبدیل به «ل» می شود. مانند سوراخ که به سولاخ تبدیل می شود. (هر حلقه در سولاخ او می کشیدی – فارسنامه ابن بلخی) ۵ –حرف «ق» گاهی تبدیل به «خ» می شود. مانند «وقت» که به «وخت» تبدیل می شود. ۶ – واج (ع) هر گاه در اول یا وسط واژه قرار گیرد سبب می شود که «ع» مصوّت (a) با کشش زمانی بیشتر تبدیل شود مانند «دعوت» که می شود «دآوت» . ۷ – حرف «غ» در میان برخی از کلمات و برخی از موارد حذف می شود. مثلاً «چغندر» به «چُندر» تبدیل می شود. و حرف «ق» در برخی مناطق مانند «دشتی» به مخرج «ک» تبدیل می شود. مانند قم و قوری که به «کُم» و «کوری» تبدیل می گردد. ۸ –گاهی جمع را با «ا» بیان می کنند . «بچه ها» (بچا) ، مردها «مردا» ، زنان «زنا» و …
۹ – ضمایر انعکاسی را در گویش بندری به شکل «خو» صرف می کنند که خود برگرفته از گویش لری است. مثلاً «خودش» را «خوش» تلفظ می کنند. (آوشه و را جونه و برگ کرنتو ؛ خوش دلش خواسه )
۱۰ – در آخر اسامی اشخاص حرف «و» اضافه می کنند مانند علی که می گویند «علو» این اضافه نمودن «واو» به آخر اسامی بیشتر حکم «تحبیب» دارد و کمتر تحقیر (کاف رحمت از پی تصغیر نیست جد که گوید طفلکم تحقیر نیست – مولانا) ۱۱ – یکی از مشخصات گویشی مردم بندرریگ که ریشه در روزگاران کهن دارد این است که نام افراد را جهت شناسایی با نام پدر ذکر می کرده اند (و به ندرت مادر) یعنی برای آنان لقب عنوان می کرده اند. مانند «محمود میرزا علی اکبر» و یا «علی ملا حسین» . گاهی نیز به جای اضافه کردن نام پدر به اسم شخص، از نام مادر استفاده می شده و آن بیشتر در موردی بوده است که فرد از کودکی یتیم شده و حضانت و سرپرستی طفل به مادرش سپرده شده است. مانند: «غلو دی سکو» گاهی نیز عکس قضیه صادق بوده است. مانند «دی حسین» و «دی هاجر». حال انکه در زبان منطق، معرّف باید اَعرف از معَرّف باشد. به هر روی شهری است و رسمی.
در پایان این قسمت اشاره می شود که یک واژه می تواند در فرهنگ لغات معانی مختلفی داشته باشد به ویژه اینکه اگر با تغییر اعراب همراه باشد. برای مثال کلمه «شو» بسته به نوع اِعراب، معانی : شوهر، شب، زیر، آهار، امر به شستن (شو) ، نمایش، و فعل امر شدن (مهتری گر به کام شیر در است ، شو خطر کن به کام شیر بجوی)
ذ – ورود واژگان بیگانه بر گویش های بندرریگی :
از میان زبان های غیربومی به ترتیب زبان عربی، انگلیسی، هندی، فرانسوی و روسی به دلایل بسیار مختلف و به کوته سخن، مراودات و ارتباطات تجاری و قومی با کشورهای عربی زبان دور و نزدیک، هندوستان، سواحل عاج و زنگبار …… و کشمکش های دول سلطه گر بیگانه اروپایی – به ویژه انگلیس و نیز مسأله حضور کارشناسان انگلیسی در منطقه در زمینه راه اندازی پالایشگاه های صنعت نفت و نیز تماس کاری عده ی زیادی از مردم با کارشناسان و به بیگاری گرفتن هندوان زحمت کش بر گویش بندرریگی تأثیرگذار بوده است که در حال حاضر تعداد بسیار زیادی از آنها جا افتاده است.
۱-نمونه های بسیار بسیار اندک از زبان فراگیر عربی : احسنت – عقال (عگال) – مرحبا – اهلاً و سهلاً – جزاک الله خیرا – نعم – هیهات – یاهو – من بعد – مایملک –درهم – مع السلامه – قبل الظهر – کمافی السابق – فوق العاده – علی السویه – حیص و بیص – بعدالظهر – صلات – زکات – عطشان – عظمی – انتباه – توحید –نبوت – معاد و …….
۲- نمونه هایی از زبان انگلیسی که در گویش بندرریگی جا خوش کرده اند : «اسپرتو» = الکل Spirit ، «سمنت» = سیمان (Cement) ، «کُپ» = فنجان (Cup) ، «جک» = پارچ آب (jug) ، «پتی» = خالی (Empty) ، «سی» = یا «سیل» = نگاه (See) ، «پتاته» = سیب زمینی (Potato) ، «تماته» = گوجه فرنگی (Tomato) ، «کُفّه» = سرفه (cough) ، «لاس» = ماده (Lass) ، «رفوزه» = مردود (Refuse) ……..
۳- به مقداری از واژگان هندی نیز اشاره داریم : «جوتی» juti (کفش)، «لنگوته» (لنگ گرمابه) ، «صحاب» (صاحب و ارباب) ، «پته» Patte (نامه ، ورق) ، «چالو»Chalu (روشن کردن ماشین) ، بنگله Bangle (یک مجموعه ساختمانی) ، «جتی» (نامه)
و نمونه های روسی (استکان ، سماور) که در گویش مردم ایران فراگیر بوده و نمونه های فرانسوی : «پاتلون» (شلوار) و «پیشتو» (هفت تیر)
ر – کلام آخر (آسیب شناسی) :
جای تردید نیست که زبان، لهجه هر دیار ریشه در فرهنگ کهن اقوام آن دیار دارد که باید در پاسداشت آن کوشا بود. افرادی هستند که زبان، گویش و لهجه های آنان حکم کیان و ناموسشان را دارد. عده ای نیز به دلایل خود به یک پارچگی زبان باور دارند. گروه سومی نیز وجود دارد که سعی می کنند در دیاری غیر از زادگاه خود این مثلث را مخفی نگه دارند تا مبادا برچسب عقب ماندگی به آنها زده شود! غافل از اینکه گویش و لهجه و زبان هر قوم و ملت جزئی از هویّت قومی و ملّی اوست.
شوربختانه به برکت عوامل مختلف از جمله برنامه های دیداری و شنیداری ؛ هنر و ادبیات عامیانه (فولکوریک) جای خود را به فارسی «من درآوردی» ، اصطلاحات عجیب و غریب و نامأنوس داده که باید گفت بیم زوال زبان و ملیت را دارد.
(من آنم که در پای خوکان نریزم من این قیمتی دّر لفظ دری را – ناصرخسرو)
شیراز – دی ماه ۱۳۹۵