مثلث (زبان ، گویش و لهجه) با تکیه بر استان بوشهر

( ای   بسا     « هندو »   و     ترک    همزبان ؛                     ای بسا دو « ترک» چون بیگانگان

پس زبان«محرمی» خود دیگر است                         همدلی     از       همزبانی  بهتر      است)

از آنجا که مایه و ریشه اصلی همه ی علوم و فنون اکتسابی بشر « که همان خط و زبان باشد » در قرآن کریم به عنوان  «قلم» و «بیان» خلاصه شده و همین ویژگی نطق و بیان است که بشر را از سایر موجودات ممتاز می سازد. به علاوه، خداوند؛ انسان را دانا، توانا، بینا، شنوا، خوش بیان و شیوا سخن آفریده است. حال به سائقه طبع پژوهنده دوست نستوه و فرهنگ مدار بندر ریگی مان (استاد عبدالحمید قیصری) برآن شدیم تا در زمینه ی زبان، گویش، لهجه و «گونه» در زبان فارسی «دری» یعنی زبان فاخر شاهنامه فردوسی – به ویژه در حیطه ی استان بوشهر و در حد بضاعت خود، مطالبی را با «هم استانی» های شریف و بر اساس کلیدواژه های زیر به رشته ی نگارش در آوریم. امید است که صاحب نظران به عیب ننگرند و با دیده خطاپوش در آن بنگرند – که آفرین بر نظر پاک خطاپوشان باد. با علم به اینکه ممکن است تعاریف زیر، همگی جامع و مانع نبوده و مصون از لغزش و وافی به مقصود نباشد. افلاطون گفته است قبل از اینکه بخواهیم با یکدیگر به بحث بنشینیم بهتر است از همان ابتدا معانی و مفاهیم کلماتی را که به عنوان پیش نیاز خود به کار می بریم روشن نماییم.

الف – «واج» : کوچک ترین جزء زبان که باعث تمایز معنی می شود.

ب – «گونه» : (Species) : به شکل هایی از یک زبان گفته می شود که هر کدام در یک «جا» و موقعیت معینی به کار می رود. مثلاً در محفل دوستان به یک گونه و در محضر ادبا، فضلا و اهل علم، به گونه ای دیگر سخن می رانیم.

پ – فارسی معیار: فارسی معیار بر دو «گونه» نوشتاری و گفتاری است. این دو «گونه» از نظر واژگان و ساختار تفاوتی با هم ندارند چیزی که هست فارسی معیار نوشتاری را می نویسیم و فارسی معیار گفتاری را به همان شکل اصلی از روی نوشته می خوانیم. آنچه با فارسی معیار تفاوت دارد همان فارسی محاوره ای (گفتگویی) است که با آن حرف می زنیم. این نوع فارسی از نظر آوایی، واژگانی و ساخت دستوری، تفاوت هایی با فارسی معیار گفتاری ندارد. می گوییم «نان» ، و یا «می روم» اما در فارسی محاوره ای می گوییم «نون» و «میرم» ؛ یعنی کلمات را کوتاه ادا می کنیم. وقتی می خواهیم بنویسیم با فارسی محاوره ای نمی نویسیم. هرچند که ممکن است برخی به عنوان «سبک» نگارشی آن را به کار گیرند ولی همه متوجه می شوند که این فارسی معیار نیست (صادق هدایت) . نوشتن نیاز به آموزش دارد اما حرف زدن را هر کسی در خانواده خود یاد می گیرد. فارسی معیار همانی است که آن را می نویسیم و تا آموزش نبینیم نمی توایم آن را به خوبی بنویسیم و برای خوب نوشتن باید خوب آموزش دید.

ت – زبان (Language) : از نظر فرهنگستان زبان شناسی ؛زبان یعنی دانش مشترک بین اعضای یک جامعه بشری که ارتباط کلامی آنها را ممکن می سازد. به تعبیری دیگر، زبان یعنی ارتباط فکر و احساس با دنیای بیرون از خود به وسیله صدا، ژست و یا علائم نوشتاری. اشاره چشم و ابرو (تو مو ، می بینی و من پیچش مو) اشاره سر و دست (نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی – که به دوستان یکدل سرودست و برفشانی) یک تابلوی «توقف ممنوع!» نوعی زبان به مفهوم عام آن است که به صورت قراردادی ، پیامی را به میان افراد جامعه می برد و مهم ترین کارکرد آن ایجاد تفاهم و ارتباط، بیان عقیده، مبادله اطلاعات، تفکر و فرهنگ سازی و انتقال آن به نسل آینده است.

از نگاه علم زبان شناسی (Linguistic) ، زبان شامل تعداد محدودی قواعد  آوایی، معنایی و دستوری است که می تواند به همراه تعدادی واژه، بی نهایت جمله بسازد که این جملات از راه سامانه گفتار آدمی تولید و واسطه ارتباط میان افراد دیگر شده و یک دستور زبان (نوشته یا نانوشته) ناظر بر آنها باشد (می دانیم که دستور زبان یا گرامر بر اساس گفتارها و نوشتارها تنظیم شده است و نه برعکس) خواهیم دید که می توانیم کلیه گویش ها و لهجه ها را زبان بنامیم. از نظر دانش گویش شناسی، یک زبان می بایست دو ویژگی داشته باشد، یکی اینکه زبان رسمی کشور بوده (قدرت سیاسی داشته باشد) مانند زبان فارسی که از خانواده های زبان ایرانی است. دیگر اینکه نسبت به زبان ها (وگویش ها) ی اطراف خود، زبان مادری دیگری دارا باشد (مانند زبان های عربی، ارمنی و ترکی که از زبان های سامی (آرمنی) و «اورال آلتایی» گرفته شده اند.)

هرگاه گفتار دو گروه و یا دو قوم آن چنان متمایز و  متفاوت از هم باشند به طوری که درک و فهم یکی برای دیگری ناممکن باشد، گفتار آن دو قوم و یا گروه، دو زبان مختلف است. مانند زبان فارسی و عربی که هر یک در ساخت آوایی، واجی، واژگانی و دستوری ویژه خود هستند.

ث – زبان های ایرانی: با رعایت «اطناب ممل و ایجاز مخل» می توان گفت شاخه ی زبان های غربی (شامل شمال غربی یعنی گیلکی و جنوب غربی یعنی لری) در میهن ما ، مورد استفاده قرار می گیرد. اما شاخه شرقی زبان ایرانی (شامل شمال شرقی و جنوب شرقی) بیشتر در افغانستان، تاجیکستان و قسمتی از ازبکستان مورد استفاده قرار می گیرد.

هرچند تمام زبان های ایرانی، زبان های مستقلی هستند اما بر اساس نظریه زبان شناسان، همگی با هم ، هم ریشه بوده و اشتراکات فراوانی دارند. وقتی یک کرد می خواهد فارسی صحبت کند، لهجه آن شبیه گیلکی می ماند که در تقسیم بندی زبانی؛ زبان گیلکی جزو زبان های غربی کشور قرار می گیرد و این نشان می دهد که گیلکی اصالتاً و اساساً به کردی نزدیک تر است تا فارسی. اما علت نامگذاری این گروه خانواده زبانی به نام ایرانی، صرفاً به علت قرارگرفتن آنان در فلات تاریخی ایران است. بسیاری از این زبان ها، هیچ گاه در کشور ایران هم نبوده اند. پس نامگذاری زبان ایرانی برای این خانواده هیچ ربطی به کشور ایران ندارد.

ج – زبان رسمی ایران: زبان فارسی و رسمی ایران، همان لهجه تهرانی امروز است. امروزه کشور ما با هفتادو پنج زبان تکلم می کند که متکلمین برخی از این زبان ها کمتر از ده هزار نفر است. شوربختانه، امروزه با گسترش رسانه ها، مطبوعات فارسی و عدم تدریس زبان ها (گویش ها) ی فوق در مناطق و عوامل دیگر ، فارسی تهرانی و سایر زبان ها با خطر تضعیف و فراموشی – به ویژه میان نسل جوان مواجه است.

چ – گویش (Dialect) : از نظر دستور زبان فارسی؛ گویش اسم مصدر گفتن و یا گفتار است. اما از نظر زبان شناسی گونه ای است از یک زبان که از نظر آوایی، تلفظی، واژگانی و دستور زبان با گونه معیار همان زبان تفاوت دارد. گویش را می توان صورت تغییریافته ای از یک زبان دانست که ممکن است برای سخن گویان آن زبان قابل تفهم نباشد. گاه در گذر زمان، گویش های یک زبان آن چنان از یکدیگر دور می شوند که امکان برقراری ارتباط میان سخن گویا آنها از بین رفته و به زبان های مختلف بدل شده اند. مانند زبان (هندواروپایی) و (هندوایرانی) که هردو از یک ریشه بوده ولی امروزه به ده ها زبان تبدیل شده اند.

زبان فارسی که شامل سه دوره ی ایران باستان، میانه و دری است ، یکی از شاخه های منشعب شده از زبان هندوایرانی است (شاخه ایرانی آن) گویش ها که خود مجموعه خاصی از بیان آوایی، لغوی، صرف و نحوی، معنایی و حتی کارکردی یک زبان بوده و به تعبیری شاخه های یک زبان هستند که شدیداً متأثر و منشعب از رسوم فرهنگی و قواعد رفتاری منطقه ای است مانند گویش های کردی، بلوچی، فارسی، بوشهری، دشتی، تنگستانی، بندری، بهبهانی، شوشتری، بیرجندی و …

ح – انواع گویش ها: گویش ها را به چهار دسته می توان تقسیم نمود:

۱-گویش جغرافیایی که به مکان و موقعیت جغرافیایی وابسته است مانند گویش بوشهری و بیرجندی

۲- گویش اجتماعی مانند گویش بازاریان و واعظان

۳- گویش تاریخی که مرتبط به دوران گذشته است ، مانند گویش دوران قاجاریه

۴- گویش معیاری،

خلاصه کلام اینکه به تنوع و تفاوت های منطقه ای (جغرافیایی) و قومی یک زبان می توان نام «گویش» نهاد. گویشوران متفاوت متعلق به یک زبان می توانند سخن یکدیگر را به طور نسبی درک کنند. برای مثال به هر میزان که گویش فارسی شبانکاره ای با گویش فارسی شیرازی متفاوت باشد اما اگر بنا باشد تا یک شبانکاره ای با گویش خاص خود با یک فرد شیرازی مکالمه کند مخاطب شیرازی او متوجه کلیت مطلب می شود ولو اینکه در برخی موارد، متوجه نشده باشد از این رو طرف شیرازی تقاضای تکرار و یا بیان مقصود به گونه ای دیگر می کند زیرا این دو هم وطن شبانکاره ای و شیرازی دو گویش متفاوت از یک زبان واحد (فارسی) را با هم تکلم می کنند و این در حالی است که همین فرد شیرازی وقتی با گویشور مازنی و یا بلوچی روبرو می شود اگر بخواهند از زبان فارسی که برای آنان زبان میانجی به شمار می آید استفاده کنند دچار مشکل می شوند. و نیز بین عرب زبان و فارسی زبان – به رغم تشابهات لغوی این دو زبان، یک درک مشترک بین آنها برقرار نیست. دلیلش ساده است. عربی و فارسی دو زبان متفاوت هستند و نه دو گویش متفاوت از یک زبان. هرچند که فاصله جغرافیایی ، قدیمی ترین و اساسی ترین دلیل بر پیدایش گویش است اما محدود به آن نمی شود زیرا تفاوت های اقتصادی، اجتماعی، میزان سطح دانش، رشته های تخصصی و آشنایی برخی افراد با زبان های دیگر، سن وسال، تفاوت های نسلی،  میزان تقلید از مذاهب، آرمان گرایی و برخی عوامل دیگر نیز در پیدایش گویش های متفاوت اثرگذار بوده و بیش از پیش تفاوت ها در صحبت کردن افراد متعلق به یک گویش را سبب می شوند و این در حالی است که در روستاهای کوچک تنها یک گویش از یک زبان پابرجاست ولی در شهرهای بزرگ شاهد فرهنگ های مختلف و یا پاره فرهنگ و مآلا گویش های مختلف هستیم که باید روستاهای استان بوشهر را جزو مستثنیات دانست.

خ – لهجه (Accent) : در دانش زبان شناسی، لهجه همان طرز تلفظ کردن در سطح فردی و اجتماعی است که تا حدی جایگاه اجتماعی فرد را نسبت به موقعیت جغرافیای اش منعکس می سازد. یک لهجه در بر گیرنده کلیه ویژگی های تلفظی، آوایی و واژگانی (و البته کمتر دستوری) است و یا به تعبیری صورت تغییر یافته ای از زبان است که برای سخنوران آن زبان قابل فهم باشد . مانند لهجه های زبان فارسی (آبادانی، اصفهانی، بروجردی، اراکی، باصری، خراسانی، خوزستانی، شاهرودی، کاشانی، محلاتی، صمدانی و جهودی)

اصطلاح لهجه را عمدتاً برای گونه جغرافیایی و یا گونه اجتماعی نیز به کار می برند مانند لهجه های تهرانی. بالاشهری ، پایین شهری و حتی لهجه های لاتی!

مردمان مناطق مختلف ممکن است یک زبان واحد و مشترک داشته باشند اما به دلایل مختلف تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، گفتار خود را متفاوت از گفتار مردم منطقه دیگر ادا کنند  ( گلنه = للک . لنگوته = لنگ . «گردیک» یا گرداله = قلوه . گنج فراخ = زیرپیراهنی ) نگاهی به جغرافیای طبیعی این مرز و بوم نشان می دهد که زبان و لهجه هی مردم از دگرگونی های زیادی برخوردار است. مثل لهجه های غربی (کرمانشاهی، همدانی) لهجه های شرقی (مشهدی ، سمنانی) لهجه های اطراف دریای خزر (مازنی و گیلکی) و لهجه های مرکزی (اصفهانی و شیرازی)

لهجه های یک زبان نیز ممکن است در طول تاریخ و به دلایل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی چنان از هم فاصله گرفته باشند که تفاوت گفتاری در آنها، علاوه بر آهنگ کلام، از نظر آوایی، دستوری و واژگانی آن چنان متفاوت باشند که فهم سخنان هر یک برای دیگری کم و بیش از نظر آوایی دشوار نماید (فهم سخن گر نکند مستمع، قوت طبع از متکلم مجوی) . برای نمونه، گویش ها و لهجه های دوانی و لاری هر دو از شاخه های زبانی جنوب غربی ایران بوده و با هم خویشاوندی دارند و این در حالی است که به دشواری سخنان یکدیگر را متوجه می شوند (بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم ؛      همسایه ایم و خانه هم را ندیده ایم!)

          هر لهجه دارای گونه های زبانی نیز هست. که بستگی دارد به شغل، تحصیل، سن و جنس گویشور. برای مثال یک فرد بوشهری تحصیل کرده با یک فرد بی سواد بوشهری لهجه متفاوتی دارد. و یا یک جوان دیلمی در مقابل افراد مسن لهجه متفاوتی دارد.جنسیت نیز  در ایجاد گونه های زبانی اثرگذار است. گویش ها از نظر آوایی واژگای و دستوری با هم تفاوت بسیاری دارند و فهم آنها نیز نیاز به آموزش دارد ولی لهجه های هر گویش معمولاً تنها تفاوت آوایی و واژگانی داشته و فهم آنها نیاز به آموزش چندانی ندارد.

د – تشریح بیشتر مفاهیم گفته شده: تشریح و تبیین مفاهیم گفته شده را می توان با انتخاب چند نقطه از خاک سرزمینمان آغاز کرد.

۱-یک بندرریگی به جای واژه (مادرزن) ممکن است کلمه ی (خیره) را به کار ببرد که ریشه در زبان بختیاری چالنگ دارد.

۲- یک اصفهانی به جای گشت و گذار می گوید «تاب خوردن» واژه خیره و واکنش تاب خوردن به ترتیب دو گویش از هموطنان بندرریگی و اصفهانی است که به ترتیب با لهجه بندرریگی و اصفهانی ادا می شود.

۳- اگر یک بوشهری بخواهد واژه «دقت» را با لهجه کرمانی تلفظ کند (کرمانی ها حرف «ق» را به گونه ای خاص تلفظ می کنند) این شهروند بوشهری بایستی کلی تمرین کند تا اینکه بتواند مانند یک شهروند کرمانی واژه دقت را تلفظ کند. دو مثال بالا مشتی است اندک از خرواری بس انبوه.

۴- گویش ها شدیداً متأثر از مرسومات فرهنگی و عقاید رفتاری منطقه ای است . مثلاً یک اصفهانی اگر بخواهد از میهمان خود به خوبی پذیرایی کند غذای «بریونی» را تهیه و تدارک می بیند. در حالی که برای یک بندرریگی که می خواهد از میهمان بسیار معزز خود پذیرایی کند طبخ «بلالیت» همراه با ماهی سرخ کرده چاره ساز است. در همین تهران چند فرهنگی، چند گویش و چند زبانی برای یک قشر سنت گرا اوج مهمان نوازی در بیان این جمله است که تشریف (تشیف) بیارین تا دورهم و بی ریا یه آبگوشت مشتی با سبزی خوردن تازه و دوغ محلی نایب نوش جان کنین. حال آنکه قشر غیرسنتی دیگر، از این نوع میهمان نوازی ، نوع غذا را حس نکرده و به جای آن در گویش خود به عنوان نمونه می گوید: اجازه می دهید شام با میزی از «اردورهای» سرد، پاستایی متنوع و ژیگو در خدمتتان باشیم؟ که با چنین عبارتی تلاش می کند تا رضایت خاطر مهمان خود را جلب کند. دقت کنید که این دو عبارت از دو گروه؛ با فرهنگ ها و گویش های مختلف تهرانی سرچشمه می گیرد با دو لهجه متفاوت تهرانی تلفظ و بیان می شود.

یک لهجه زیرمجموعه ای از گویش و گویش ها نیز زیرمجموعه ای از یک زبان است. هر گویشی لهجه خاص خود را دارد . گویش ها نه تنها در لهجه بلکه در برخی لغات و اصطلاحات و حتی صرف و نحوی نیز تفاوت دارد. جای تردیدی نیست که زبان و لهجه هر دیار ریشه در فرهنگ آن قوم و ملت دارد که باید در پاسداشت آن کوشید زیرا ، به علل گوناگون، روز به روز برخی از واژه ها در حال فراموشی است و جای آن را کلمات نامأنوس گرفته است که طبعاً زبان و لهجه های بوشهری، دشتی، تنگستانی از این روند تعرض مصون نیستند. شاید ما ملت از معدود ملل جهان باشیم که به هر سمتی سرمان را بچرخانیم مردم ما با زبان ها، لهجه ها، گویش ها و گونه های متفاوتی تکلم می کنند. همین تهران را که نگاه کنی با ورود به مترو، اتوبوس شهری، تاکسی، سوپرمارکت و ….. لهجه ها و زبان های مختلف به گوشت می خورد. هستند افرادی که زبان و یا لهجه هایشان حکم ناموس و کیان آنها را دارد که کماکان به آن چسبیده و هیچ نوع سخریه و یا برچسبی آنها را مجاب به ترک لهجه و زبانشان نکرده، بلکه به آن مباهی هم هستند. در این میان عده ای هم هستند که خلاف این نظر را دارند به این معنی که باید همه آحاد مردم یک کشور با زبان واحد تکلم کنند تا موجبات یکدستی و یکپارچگی آن ملت شود. البته نمی توان پنهان کرد که گروه سومی نیز وجود دارد که اگر در دیاری، جز دیار خودشان (به ویژه تهران) به سر می برند سعی می کنند تا لهجه، گویش و زبان خود را مخفی و به شیوه زبان رسمی مملکت (به قول ما، «دگری» ) تکلم کنند تا مبادا برچسب شهرستانی بودن و یا روستایی بودن به آنها زده شود. غافل از آنکه زبان هر قوم و ملت جرئی از هویت قومی و ملی اوست.

ذ – مترادف نبودن لهجه و گویش: مقوله گویش و لهجه نسبت به یکدیگر «هم ارز» نیستند. یک تمثیل (آنالوژی) برای درک تفاوت چاره ساز است. یک برازجانی پنجاه ساله را در نظر می گیریم که بیست سال آزگار در شهر اصفهان به کار و زندگی خود مشغول است. این برازجانی (برازگونی) با مرور زمان، هنگام صحبت با همکاران و دوستان اصفهانی خود، دیگر از اصطلاحات و گویش های برازجانی خود استفاده نمی کند ( «بانگو» «بلتش» «شو» Shoo  و جزء اینها) اما لهجه برازجانی وی به احتمال زیاد حداقل رگه و نشانه ای از برازجانی بودنش را دارد. چنین فردی گویش اصفهانی را با لهجه برازجانی (وشاید برازجانی – اصفهانی) خود تکلم می کند. هرگاه این شخص به دیار مألوف خود سفر کند، با اقوام و دوستان خود به همان «گویش برازجانی» صحبت می کند. یعنی تعدادی از همان اصطلاحات، تعارفات و مناسبات زبانی ویژه برازجان را که در اصفهان رایج نیستند به کار می برد. حال فرض کنیم که در این تمثیل از کلمه «لهجه» به جای «گویش» استفاده کنیم. آن گاه این جمله معنی و مفهومی دارد که بگوییم: فرد برازجانی ، لهجه اصفهانی را با لهجه برازجانی صحبت می کند؟

یک مشهدی که در مشهد حرف می زند، صحبت او نسبت به فارسی معیار، یک گویش به حساب می آید. اما اگر همین مشهدی به بوشهر بیاید و با فارسی معیار صحبت کند دیگر سخن از گویش نیست. بلکه سخن از لهجه است. روستائیان آمل و بابل از دو گویش متمایز مازندرانی بهره می گیرند. اگر مجموعه تلفظ های دو دسته از گویشوران یک زبان به گونه ای باشد که همدیگر را نسبتاً بفهمند سخن از لهجه می گوییم ولی اگر تفاوت های تلفظی و یا دستوری به گونه ای باشد که درک متقابل با ایرادات و دشواری هایی رو به رو، باشد آنگاه از گویش سخن می گوییم. تفاوت در گویش ها نه تنها منحصر به زبان فارسی است بلکه شامل زبان های دیگر نیز می شود. مانند گویش ارامنه ی تهران، جلفای اصفهان و آذربایجان.

گویش هر ناحیه منبعی است ارزشمند شامل فرهنگ، تمدن، تاریخ، اساطیر، افسانه، آیین، اندیشه و ادب مردمان آن ناحیه که می تواند زبان شناسان، جامعه شناسان، مردم شناسان، دین شناسان و اسطوره شناسان را در پژوهش های گوناگون یاری رساند. اما شوربختانه به علل گوناگون که در این مختصر فرصت بیانش نیست خواه و ناخواه، گویش ها به دست فراموشی سپرده شده، نابودی این منابع ارزشمند شتابی روزافزون به خود گرفته است که اگر در مورد پاسداری از این گوهرهای ناب و با «قدمت» چدین هزار ساله اهمال و سستی شود آن وقت است که به خود آییم و بگوییم چه زود دیر می شود! و یا چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

مسلماً بحث جامع و مانع در جستار فوق ، انگیزه ای باشد برای خوانندگان علاقه مند بشود تا، به مطالعه بیشتر، پیرامون زبان خود بپردازند.

ر – گویش مردم استان بوشهر : به طور کلی گویش مردم این استان در تمام مناطق، فارسی محلی است که دارای بن مایه لری می باشد. در همه گویش ها واژه های فارسی باستان، اوستایی و پهلوی دیده می شود. بویژه بازمانده تمام عیار زبان پهلوی هنوز هم در گویش دشتستانی رایج است که مؤید تکامل زبان فارسی قدیم به فارسی نو است. که حکایت از دیرینگی منطقه دارد. به علت ارتباط دریایی بوشهر با کشورهای عربی و نیز تسلط برخی کشورهای اروپایی ، پاره ای از واژه های بیگانه نیز رایج است.

برای نمونه: تماته = گوجه فرنگی . سولجر = سرباز . پاتلون = شلوار مردانه . هاف پاتلون = شلوارک .

گویش مردم شمالی استان مانند دیلم، گناوه و دشتستان به طور عمده لری و تکلم مردم شهرستان های جنوبی استان مانند جم و قسمت هایی از کنگان و دیّر به فارسی و لهجه دار است. در سواحل خلیج فارس و جزایر آن نوعی گویش با رگه های بلوچی، کردی، ترکی و برخی از واژه های فرنگی و عربی است.

ولی استخوان بندی (اسطقس) آن بن مایه فارسی است. گویش فارسی شهر بوشهر همسو با گویش تنگستانی است. اهالی جزایر شمال بندر ریگ، قسمتی از جزیره شیف، کنگان و دیّر با عربی تکلم می کنند. فارسی در منطقه بوشهر با گویش های بردستانی، دشتی، کازرونی و جز اینها است. اما مسلماً تنوع لهجه در روستاهای بوشهر نسبت به شهر بوشهر بیشتر است و این از موارد استثنایی است.

ز – آسیب شناسی مثلث : گویش های مختلف زبان فارسی که در بر گیرنده هنر، اشعار، ادبیات فولکلوریک (عامیانه) بوده اند اندک اندک به برکت برنامه های شبانه روزی دیداری و شنیداری جای خود را به فارسی من درآوردی، اصطلاحات عجیب و غریب و نامأنوس داده که باید گفت خطر زوال زبان؛ زوال ملت و ملیت را به دنبال دارد.

( من آنم که در پای خوکان نریزم              مر این قیمتی «دّر» لفظ دری را )  – ناصر خسرو

شیراز – تیرماه ۱۳۹۵ . مدرس بازنشسته شیمی . حسین جواهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *