شکل گیری «نهضت مقاومت جنوب»
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد هرکس حکایتی به تصور چرا کند؟!
این بار نیز چون موارد گذشته و در نشستی کوتاه و «گپ» و «گفتی» که با استاد حسین جواهری داشتیم، سخن از غائله و یا حادثه آفرینی جنوب – که در مطبوعات و کتاب ها نام «نهضت جنوب» به خود گرفته – ابهام زدایی، واکاوی و آسیب شناسی شکست آن به میان آمد. این نهضت (۱۳۲۵) در میان گذشتگان محلی و منطقه ای؛ همچون «سال آزاری» (۱۳۰۰- ۱۲۹۵) و یا «قحط سفیدو» (۱۳۱۰) مبنای تاریخ منطقه ای است و چون به شرحی که خواهد آمد «خان حیات داود» (تعبیر زنده یاد جلال آل احمد «کتاب» در یتیم خلیج فارس – خارگ) به سهم خود نقش پویا و دینامیکی در این نهضت داشته است، پرداختن به کالبدشکافی این واقعه تاریخی معاصر با رعایت اطناب مملل و ایجاز مخل، احتمالاً برای مخاطبین این هفته نامه خالی از لطف نخواهد بود.
بدون شک تبیین این جستار بدون تصحّف و تورق نوشتارهای گونه گون تاریخی و پژوهش های میدانی (اسرار نهضت جنوب، گذشته چراغی فرا راه آینده، خاطرات سیاسی «فرخ»، ابوالقاسم بختیار، نوشته های فاطمه نجفی کشکولی دبیر تاریخ شیراز، منصور نصیری طیبی و سایر موارد مشابه) نقص غرض و عایق به وصول اهداف اصلی ماست. که در چندین فراز و کلید واژه ها و با رعایت حرمت قلم – به ویژه حرمت نام رفتگان – مطرح می شود.
نهضتیان جنوب را به دو دسته کلّی می توان تقسیم کرد. دسته ی عمّال و دسته ی دیگر کارگردانان. عده ای از روی بیم و اجبار قبول عضویت می کنند و دسته دیگر بوی «کباب گورخر» رسیدن به مقامات عالیه را استشمام می کنند.
نام افراد زیادی از وجوه طبقات به چشم می خورد . از افسران ارشد و امرای ارتش، معدودی علما و روحانیون، استانداران، روزنامه نگاران و صرافان گرفته تا یکّه بزن ها و پهلوان پنبه ای های محلات و بسیاری از عزیزان بلاجهت، ریزه خواران، و بقیته السیف کارگردانان که ما از ذکر نام آنها پرهیز کرده ایم چون اینان در حد سیاهی لشکر و تعزیه گرم کنان بوده اند که ضرب المثل پرمحتوای هموطنان آذری را به ذهن انسان متبادر می سازد که : «بر پشت روباه سوار مشو؛ بگذار شیر، تو را بدرد. از پل نامردی عبور نکن بگذار سیل تو را ببرد!» هر چند در قلمروهای کوچندگان و عشایر کشورمان می توان نمونه هایی از جنبش های راستین و حرکات سلحشورانه اصیل مردمی – از جمله مردم بیگانه ستیز دشتی، دشتستان و تنگستان را برشمرد که با ظرفیت و توان بالای خود از حریم مقدس دین و کیان کشور، جانانه پاسداری کرده اند اما گاهی جسته و گریخته نیز در این مناطق شورش های مشکوک و غائله های مرموز نیز طراحی و ساماندهی شده است که نمونه ی بارز آن «نهضت مقاومت جنوب» ایران است که علل و زمینه های شکل گیری آن از چند منظر قابل بررسی، کالبدشکافی و بلکه آسیب شناسی است. اما چون نیک بنگری همه راه ها به «روم» ختم شده و آن نیز رسیدن به اهداف منافع شخصی ، خودکامگی، استیلای فرد بر توده های ناآگاه و ساده اندیش زمان و زمانه بوده است. اما علل و زمینه های شکل گیری جنبش و شورش معروف شده به «نهضت» جنوب را می توان معلول علل زیر دانست:
الف-گسترش قدرت و نفوذ حزب «توده» ایران:
مرحوم؛ احمد قوام (قوام السلطنه) با تشکیل چهارمین کابینه خود در بهمن ماه ۱۳۲۴، مظفر فیروز (فرزند ارشد نصرت الدوله فیروز و برادر همسر دکتر نورالدین کیانوری-لیدر حزب توده) را که مخالف سرسخت پهلوی اول بوده و محمد ناصر خان قشقایی نیز با او دشمنی داشته است به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی خود بر می گزیند که این گزینش سهم بارزی در ماجراهای پیش آمده و به شرح آتی، داشته است. قوام السلطنه در صدر هیأت بلند پایگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای پاره ای مذاکرات به «مسکو» می رود و با «استالین» نخست وزیر وقت اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آن روز به بحث و چانه زنی می نشیند و به شرحی که خواهد آمد نهضت مقاومت جنوب از خروجی ها و تبعات این نشست ها بوده است. استالین سرمست از باده نخوت و غرور از همان ابتدا با رفتارهای مغایر با عرف دیپلماتیک که با قوام و هیأت همراه او داشته به عناوین مختلف درصدد تحقیر آنان بر می آید. از جمله با قد کوتاهش (اما نه یک کوتوله سیاسی) طوری روی صندلی می نشسته که همیشه قسمتی از پشت او متوجه قوام بلند بالا بوده مضافاً اینکه مرتباً «پیپ» خود را روشن و دودش را به صورت قوام «فوت» می کرده به طوری که همه ی حضار در مجلس متوجه این رفتار زننده رهبر کارگران جهان بوده و مترصد بوده اند که «حضرت اشرف» ؛ نماد اشرافیت ایران هیجده میلیونی آن روز چه واکنشی در برابر یکی از قدرتمند ترین افراد جهان آن روز از خود نشان می دهد. که ما به خاطر پایین نیامدن جرم حجمی نوشتار از بیان آن ابا می کنیم شاید صحت آن مورد تشکیک باشد.
قوام در برابر فشارهای سرسختانه مسکو؛ به رغم میل باطنی خود می پذیرد تا پس از بازگشت به تهران تعدادی از اعضای برجسته حزب توده را در کابینه خود شرکت دهد. در ضمن؛ واگذاری امتیاز نفت شمال را با نمایندگان اعزامی حکومت استالینی امضا کند. مشروط به اینکه مسکو نیز از حمایت فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری میر جعفر پیشه وری که در تبریز ادعای استقلال و خودمختاری و جدا شدن سر «گربه ی» به دیوار نشسته (آذربایجان) را داشته دست بر دارد.
پیرو مذاکرات «قوام – سادچیکف» (سفیر تام الاختیار شوروی) در تهران در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۲۵ «مقاوله نامه» ای (پروتکل) به امضای طرفین می رسد که در آن پروتکل به چهار مورد تأکید می شود:
۱- تهران حزب توده را در قدرت سهیم سازد – که این خود نوعی دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور و مغایر با میثاق های بین المللی است.
۲- ارتش سرخ شوروی ظرف یک ماه و نیم خاک ایران را ترک کند.
۳- از آنجا که حوادث آذربایجان یک موضوع داخلی است باید ترتیب مسالمت آمیزی برای حل آن اتخاذ گردد.
۴- لایحه قرارداد ایجاد شرکت نفت «ایران – شوروی» تا انقضای هفت ماه برای تصویب به مجلس پانزدهم ارائه شود.
بند اول مقاوله نامه به موقع انجام می شود یعنی به تاریخ ۱۰/۵/۱۳۲۵ قوام السلطنه کابینه ائتلافی خود (حزب توده و حزب ایران) را تشکیل می دهد. این پیر سیاست و رجل استخوان دار دوران پهلوی ها در کابینه ترمیمی خود؛ دکتر مرتضی یزدی، دکتر فریدون کشاورز (کسی که بعدها کتابی رونمایی کرد به نام «من محکوم می کنم حزب توده ایران را» ) و ایرج اسکندری را به ترتیب به سمت وزیر بهداری، وزیر فرهنگ (آموزش و پرورش) و وزیر بازرگانی و پیشه و هنر منصوب می کند تا از این راه دست پرمهر و عطوفتی بر سر رفقا ! بکشد (رفقا؛ پیشوند نام چپی ها بود. مثلا رفیق استالین، رفیق کیانوری) و مآلاً حمایت حزب متنّفذ توده را که حزبی با گرایشات کمونیستی (چپ) بوده است جلب کند. ( گفتنی است که نفوذ عوامل و اعضای حزب توده هوادار همسایه شمالی در اکثر ادارات و نهادها – به ویژه در میان کارگران و بیشتر از همه نفتگران شرکت سابق نفت ایران و انگلیس و برخی از سران آنها معروف به «توده ای نفتی!» وکشاورزان زنگ خطر و تهدیدی می شود آشکار برای سیاست پیر استعمار و روبه مکار یعنی دولت فخیمه انگلیس در جنوب کشور.)
بند دوم پروتکل نیز متعاقب اجرای بند اول عملی می شود. بدین معنی که روس ها نیروهای خود را از خاک ایران فرا می خوانند – که احتمالاً تهدید «ترومن» رئیس جمهور آمریکا نیز می توانسته کارا باشد. بدین معنی که اگر نیروهای شوروی خاک ایران را ترک نکنند آمریکا نیز مقابله به مثل کرده و ایران را حیاط خلوت خود خواهد کرد. انتصاب فریدون کشاورز به سمت وزیر فرهنگ و تبلیغات گسترده علیه او توسط دست های پنهان وآشکار انگلیس این نگرانی را در کشور دامن می زند که آموزش و پرورش جوانان ایران به دست یک کمونیست و با «مرام اشتراکی» سپرده شده است و این امر منتهی به «بی دینی» و «آتئیسم» تدریجی می شود.
از طرفی فئودال ها و زمین دارن نیز که ازسرنوشت شوم فئودال های روسیه در انقلاب بلشویکی آگاه بوده و به خوبی می دانسته اند که «بلشویک» ها (اکثریت– نقطه مقابل «منشویک» ها) پس از به قدرت رسیدن چگونه رفتار می کرده اند، از گسترش نفوذ توده ای ها سخت بیمناک بوده؛ حیات اقتصادی و موج سواری خود را در معرض خطر جدی می دیدند. از طرفی توده آگاه مردم نیز به خوبی می دانستند که حزب توده به تدریج کشور را قبضه و دودستی تقدیم دولت کمونیستی شوروی خواهد کرد. بدین ترتیب ، مقاومت در برابر نفوذ و گسترش حزب توده امری طبیعی و محتوم بوده، مضافاً اینکه غرب (آمریکا و انگلیس) نیز از مشارکت حزب توده در کابینه قوام ناخرسند بوده اند. زیرا طبعاً باعث نفوذ تدریجی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران و آرزوی دیرین پطر کبیر در ، دسترسی به آب های گرم خلیج همیشه فارس را بیش از پیش محقق می سازد.
غرب با ترفندهای مختلف تلاش می کرد تا احساسات ضد شوروی در ایران را به عناوین مختلف برانگیخته سازد که البته همیشه ابزار این کار را در اختیار داشته اند.
ب – غائله آذربایجان:
سید جعفر پیشه وری که خود مرام اشتراکی داشته و «اعتبارنامه» اش در مجلس شورای ملی رد شده بوده است (به نقل از کتاب خاطرات سیاسی سید مهدی فرخ – در پاورقی مجله سفید و سیاه) طرفدار شوروی بوده، با پشتیبانی و چراغ سبز آنها و دستور مستقیم استالین، واحدها و پادگان های نظامی تبریز ، اردبیل و ارومیه را متصرف می شود. هدف از این عمل، تجزیه کشور ایران بوده که به تنش و بحران شدید در روابط بلوک شرق با بلوک غرب و سرآغاز جنگ سرد می انجامد. غرب برای مقابله و چالش با این پدیده شوم به دسایس و ترفندهای مختلفی دست می یازد. که از جمله تحریک سران عشایر و ایلات به شورش و فشار بر سیاسیون برای حل معضل از راه دخالت های مختلف در امور داخلی به بهانه ی مقابله با نفوذ شوروی نمونه این ترفندهاست.
غائله آذربایجان و اعلام خودمختاری آن، موج شدیدی از عصبانیت و نگرانی را در اقشار مختلف مردم در گوشه و کنار کشور ایجاد و به دنبال آن ناراضیان وطنی در تهران گرد آمده به رایزنی و چاره جویی می پردازند. این افراد در پی فعالیت انتخاباتی برای ورود به مجلس پانزدهم با ارسال پیغام و پسغام ها به اصفهان رفته با خوانین بختیاری و قشقایی ارتباط تنگاتنگ برقرار و سپس پیمان بسته ، سوگند قرآن خورده که در زمان لازم پس از تسخیر اصفهان به تهران حمله نظامی کرده و قوای دولتی را خلع سلاح کنند. با این نیت شوم و پلید که اصفهان، فارس و خوزستان نیز حکومتی در جنوب تشکیل و به مصاف پیشه وری بروند.
آغازگر این شورش یعنی محمد ناصر قشقایی فرزند صولت الدوله و یکی از رهبران نهضت مقاومت جنوب بعدها در مصاحبه ای در این زمینه اظهار داشته که در پی آسیب حکومت دموکرات آذربایجان به استوانه استقلال و تمامیت ارضی کشور و اداره مملکت به وسیله احزاب و «فرق» تندرو – با وجود هرگونه عیب جویی، دست به این نهضت زده شد با همه ی اینکه می دانستیم که این نهضت پایه علمی و فرهنگی نداشته و از اساس قابل دوام و بقا نیست؛ بلکه به عنوان مانور سیاسی از آن استفاده شده است.
پ – دخالت دولت انگلیس :
گروهی از صاحب نظران معتقدند که طراح و گردانندگان بلوا و آشوب جنوب، عوامل پشت پرده و گاه آشکار دولت بهّیه انگلستان بوده اند. قوام نیز با همراهی سرلشکر فضل الله زاهدی (مجری کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۲۵) و «چارلز ترات» (به ظاهر کاردار سفارت انگلیس در تهران) در راه اندازی آشوب و فتنه جنوب فارس دخیل بوده است. آنان با اجیر کردن سران ایل قشقایی، طرح آشوب و اعلام خودمختاری فارس را در دستور کار خود قرار داده و در نتیجه مناطقی از فارس را به اشغال نظامی خود در می آورند. مضافاً اینکه «ترات» نیز به وسیله برخی شیوخ منطقه اقدام به ایجاد اتحادیه خلق الساعه عرب خوزستان می کند.
انگلیس از این اقدام، با یک تیر دو نشان زدن بوده است؛ یکی اینکه «اولتیماتومی» به همسایه شمالی داده شود مبنی بر اینکه ما نیز می توانیم با تحریک حس ملی گرایی و دینی ، مردم سلحشور جنوب را علیه کاخ کرملین به خدمت بگیریم. دیگر اینکه اگر شوروی موفق گردد تا حکومت مستقلی در شمال و شمال غرب کشور به وجود آورد، ما نیز در این «دو» ماراتون از رقیب خود عقب نمانیم، بلکه در خوزستان، اصفهان و فارس حکومت خودمختار و مستقل و تحت سیطره خودمان ایجاد می کنیم. که در پی رسیدن به این هدف؛ اقدامات روبه صفتانه ای انجام می دهند. از جمله اینکه یکی از مأمورین آنان (مستر چیکاک) با خوانین حیات داودی، بویر احمدی، ممسنی و تنگستانی ار تباط و ملاقات هایی داشته است.
ت – نقش دربار (شاه جوان کم تجربه) و دولت (قوام کار آزموده) :
( به کارهای گران ؛ مرد کار دیده فرست که شیر شرزه برآرد به زیر خمّ کمند )
بسیاری را عقیده بر این است که قوام السلطنه به سران عشایر قشقایی میدان داده بود تا نهضت جنوب را در مقابله با ماجراهای آذرابادگان و از بین بردن فرقه ی دمکرات، این نقشه را طراحی و به مورد اجرا گذارند. او که فردی «پراگماتیک» (مصلحت گرا) و طرفدار سیاست مخفی کاری بوده می خواسته است که با طرح این نقشه، روس ها و دمکرات های آذربایجان را مرعوب و به طور مصنوعی انگشت و یا «دم خروس» انگلیس را در این ماجرا نشان داده و به رخ روس ها بکشد تا بدین وسیله دموکرات ها را منکوب بلکه ملکوک کند. آن چنانکه بعد از فرار آنها، تمام بازداشت شدگان، آزاد و مانند آبی که روی آتش ریخته شود به خاموشی گرایید. در جریان قرار گرفتن شاه به عوان فرمانده کل قوای سه گانه ، امری طبیعی و خلافش، خلاف. اما نه اینکه حسب نوشته روزنامه های «استخر» و «گلستان» شیراز رهبری ها از جنس داهیانه و فصل الخطاب باشد.
متأسفانه مسأله این است که خوی مداهنه و مجامله گویی در برخی از افراد مجیزگو تا آن درجه است که فرد در رأس هرم قدرت را از فرش به عرش می رساند و هندوانه ها زیر بغل و از آن طرف پوست خربزه زیر پاهایش ، تا جایی که امر برخود مشتبه می شود تا به خود بگوید ( این منم طاووس علّیین شده ؟!) و اینکه خاطر مبارک آسوده باشد! تا جایی که : «کورش آرام بخواب که ما بیداریم» قوام از همان ابتدا در جریان کامل شکل گیری نهضت جنوب بوده و آن را به عنوان مترسک علیه دموکرات ها به کار گرفته اما مواظب بوده که بر اوضاع اشراف کامل داشته ؛ مبادا سر کلاف از دستش رها شود.
ث – نارضایتی عشایر از رژیم پهلوی :
پهلوی اول در دوران سلطنت خود، سیاست و برنامه هایی را در مورد عشایر به اجرا می گذارد که نتیجه آن فروپاشی ساختار ایلی، فقر و فاقه، سرکوب شدن، تخت قاپو کردن (طرح اسکان اجباری عشایر) ، وضع مالیات های سنگین برای آنان، برهم زدن ساختار سیاسی آنان، انزوای کامل خوانین و سپردن سرپرستی ایلات و عشایر به دست فرمادهان نظامی و اشخاص غیر بومی، سرکوب شدید عشایر، اعدام ، زندان و تبعید بسیاری از آنها (برای نمونه خوانین حیات داودی و سران قشقایی از جمله صولت الدوله) ، مصادره بسیاری از املاک و اموال خوانین و موارد دیگر ……..
اینها همه و همه دلایلی بود که سبب گردید تا عشایر نگرشی منفی نسبت به رژیم پهلوی داشته و همیشه چون آرامش قبل از طوفان و آتش زیر خاکستر، مهیای شعله ور شدن ، باد کاشتن و طوفان درو کردن باشند که «پدر کشتی و تخم کین کاشتی، پدر کشته را کی بود آشتی؟!»
با ورود قوای متفقین به کشور و استعفای رضاشاه اوضاع و شرایط کشور به کلّی دگرگون و این مار سرما زده، جان تازه ای به خود گرفت و شرایط روز و روزگار به نفع خوانین اعاده و خون تازه ای در شریان های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی مردم، ساری و جاری گردید. خوانین با یادآوری ظلم و بیداد رضا شاه و ذکر مصیبت برای عشایر و ایلات به تحریک آنان پرداخته و با ساماندهی و جمع آوری تفنگچی، جان و رمق تازه ای پیدا می کنند. طبعاً سران عشایر نمی توانسته اند قیام خود را به خواست دولت مرکزی و یا دولت انگلیس عنوان و منتسب کنند. اما آنان برای نیل به اهداف خود سوار بر امواج نارضایتی مردم شده و از این نهضت به سود خود استفاده و از آب گل آلوده ماهی می گیرند. وگرنه پیکره عشایر و ایلات همیشه بیگانه ستیز و نوعاً اهل سازشکاری و تبانی با بیگانگان نبوده اند. در یک جمع بندی می توان گفت که گسترش نفوذ رفقای توده ای، غائله آذربایجان، دخالت انگلیسی ها، خواست دولت قوام السلطنه و برخی از افسران و نارضایتی عشایر عامل شکل گیری نهضت مقاومت جنوب بوده است.
ج – روند شکل گیری نهضت :
چنانکه در بالا فهرست وار اشاره شد می توان گفت مشارکت بیشتر افراد حزب توده در کابینه قوام، نابسامانی های سیاسی و اقتصادی، دخالت های روزافزون بیگانگان به بهانه ی مقابله با گسترش نفوذ شوروی؛ شرایط نامطلوبی را در کشور ایجاد کرده بود. مضافاً اینکه انتصاب سیدمهدی فرخ معروف به «معتصم السلطنه» (با توجه به گرایشات او به حزب توده) به سمت استاندار فارس مزید بر علت شد ( به ویژه اینکه فرخ در کتاب خاطرات سیاسی خود به طور آشکار از خوانین قشقایی مذمّت می کند ). تا بیشترین اعتراض و مخالفت از سوی سران عشایر، قبایل، علما و روحانیون و مردم جنوب کشور صورت گیرد.
از این رو خوانین قشقایی با برخی از سران تنگستان و دشتستان در فیروزآباد فارس به رایزنی می پردازند و متعاقب آن با سپاه چندین هزار نفری مسلح خود در اطراف شیراز تجمع می کند (معلوم نیست وقتی بدنه شیراز از سلخ گرفته تا غرّه طرفدار آقایان بوده اند این تجمع چه توجیهی می توانسته داشته باشد؟!) از سوی دیگر ناصرخان و خسروخان قشقایی با بزرگان و کلانتران و دیگر خوانین خود به منطقه بختیاری آمده و اگرچه روابط چندان حسنه ای با سران بختیاری نداشته اند اما در پی یک هدف مشترک با بزرگان و کلانتران و سرلن طایفه و «تیره» آنان درباره اوضاع مملکت به بحث و تبادل نظر می پردازند که انجام عملیات دید و بازدید و «کیا و بیای» آنها بیشتر به یک جشنواره ایلی شباهت داشته است. گفتنی است که «وارسته» استاندار اصفهان در اتحاد بین سران بختیاری و قشقایی نقش مؤثری داشته است.
سران دو «ایل» با قید سوگند به قرآن کریم معاهده چند بندی مبنی بر اتحاد با یکدیگر، همدست و همداستان شدن برای خدمت به میهن، حفظ شئون ملی و اجتماعی ، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، جلوگیری از نفوذ قدرت دشمن مشترک (حزب توده) و هرج و مرج طلبی، آنارشیستی و تهدید تلویحی و تصریحی دولت زیر عنوان «اتحادیه نهضت جنوب» امضا می کنند. به دنبال درج مفاد اتحادیه در روزنامه اطلاعات؛ سران ایلات ممسنی، کهگیلویه، بویراحمد، ایلات عرب باصری از ایل خمسه، تعدادی از ملّاکین بانفوذ شیراز، روحانیون، روزنامه نگاران، سه تن از سران محلات شیراز و طبعاً برخی آتش بیاران معرکه نیز حمایت خود را از این اتحادیه اعلام می دارند. حیات داودی ها، لیرودی ها و شبانکاره ای ها نیز در مرکز شبانکاره اجتماع کرده و پیمان نامه ای به نام (اتحادیه صغیر) امضاء و ضدّیت خود را با گسترش و نفوذ حزب توده و خودمختاری آذربایجان اعلام می دارند. در مجمعی دیگر که در «چاه روستایی» در منطقه حیات داود تشکیل می شود یک معاهده دفاعی «بختیاری – قشقایی» منعقد می گردد. فتح الله خان حیات داودی مأمور می شود تا با سران قشقایی ملاقات و بین دو اتحادیه ارتباط Organic برقرار کند و در پایان، این اتحادیه در شهریور ماه ۱۳۲۵ نیز در یک کلام دولت مرکزی را به چالش کشیده و تهدید به سقوط می کند.
چ – توقیف سران بختیاری و آغاز جنبش در فارس و بوشهر :
زمانی که سران عشایر با ساز و برگ های خود آماده حمله به اصفهان و اجرای نقشه های شوم خود بوده اند یکی از افراد دست اندرکار بختیاری به دلیل خصومت و رقابت با یکی از سران بختیاری و به منظور ربودن گوی سبقت از حریف و رقیب خود، دولت را در جریان نقشه اتحادیه می گذارد و بدین ترتیب نقشه ها نقش بر آب و چندین نقشه خیانت در رحم خود «سترون» و در نطفه خفه می شود. تاریخ در حافظه خود از این قبیل خیانت ها به وفور، ثبت و ضبط داشته و دارد .( ناجوانمردی است چون «جانوشیار» و «ماهیار» – یار دارا بودن و دل به اسکندر داشتن! )
سپس ناصرخان با پشت گرمی جمعی از سرجنبانان شیراز طی تلگرافی؛ قوام را تهدید می کند اما قوام از در مماشات و نصیحت با او بر می آید و او را از شرکت دردسایس بر حذر می دارد. و تقاضای اعزام نمایندگان آنها را برای مذاکره حضوری به تهران می کند. اما این نصیحت افاقه نمی کند . از این رو قشقایی ها در مدت کوتاهی تمامی پاسگاه های مستقر در جاده های فارس را متصرّف و خلع سلاح می کنند. فتح الله خان حیات داودی با معاونت و مباشرت رییس غلام رزمی و خوانین شبانکاره پاسگاه های برازجان، گناوه و ریگ و پادگان بوشهر را متصرف می شوند. پادگان کازرون نیز با طلایه گری یکی از خوانین کازرون، پس از چند روز با کشته شدن سه تن درجه دار و مجروح شدن تعدادی سرباز وظیفه سقوط می کند. در این ماجرا فتح الله خان سریعاً برای کمک به سقوط شیراز گام بر می دارد.
ح – مصالحه با دولت و پایان تحرّکات نظامی:
۱-فرماندهی لشکر فارس اعلام می کند که اجازه نخواهد داد حادثه بوشهر و کازرون در شیراز نیز تکرار شود و به بمباردمان مواضع محاصره کنندگان و متجاسرین می پردازد و این امر در تزلزل روحیه مهاجمان و عقب گرد آن ها و ایجاد اختلاف و زد و خورد اثر کارا داشته است.
۲- حزب توده اعلام می کند که با استفاده از بشکه های نفت و بنزین که در نقاط مختلف شیراز مهیا کرده اند شیراز را به آتش خواهند کشید و مسئولیت عواقب آن را به گردن قشقایی ها و هم دستانشان خواهند گذاشت که این ترفند، قشقایی ها را به شدت بیمناک می کند. (حیله در جنگ)
۳- برخی از افراد ایلات دیگر برای تاراج شیراز چنگ و دندان تیز کرده و لحظه شماری می کرده اند و چون این خواسته سبب بدنامی بیشتر قشقایی ها می شد، قویاً با اجرای آن مخالفت کردند.
۴- عامل طبیعی و فرا رسیدن فصل پاییز و زمستان موجب تأخیر حرکت ایلات به سوی قشلاق (گرمسیر) و باعث تلف شدن دام ها می شود و این باعث پا پس کشیدن و خارج شد عده ای از نیروهای محاصره کنندگان می شود. البته عده ای از ایلات لرستان آمادگی خود را برای مقابله با قشقایی ها اعلام می دارند که مورد قبول دولت مرکزی قرار نمی گیرد زیرا می توانسته موجب جنگ های داخلی شده و تبعات سنگینی داشته باشد. همه این مصادیق باعث می شود تا سرکرده اتحادیه تن به مصالحه و پایین کشیدن فیتیله غائله رضایت دهد.
سرانجام، بین سرلشکر زاهدی نماینده تام الاختیار دولت و دوست دیرین محمد ناصرخان قشقایی مذاکراتی در شیراز صورت گرفته و با قوام در میان گذاشته می شود. در پی این مذاکرات، نیروهای قشقایی و سایر ایلات به تدریج اطراف شیراز را ترک می کنند و عملیات جنگی کاملا متوقف می شود. سپس محمد حسین خان قشقایی برای انجام پاره ای از مذاکرات با قوام در تهران دیدار می کند. انتشار خبر خاتمه نهضت جنوب و موافقت نامه دولت و قشقایی ها بازتاب گسترده و عجیبی در شیراز پیدا می کند و از اینکه در هیات دولت مصوب شده بوده که با قشقایی ها به شدت برخورد شود ولی این اتفاق رخ نمی دهد اعضای توده ای کابینه نسبت به عدم اجرای مصوبه هیات وزیران معترض و با رو دست خوردن، کابینه قوام را ترک می کنند.
سرانجام در روز ۲۵/۷/۱۳۲۵ عمر هفتاد و پنج روز کابینه ائتلافی قوام به سر می رسد و کابینه سقوط می کند (این پرسش بی جواب مانده که چرا قوام السلطنه با سران قشقایی همیشه مدارا داشته است) (لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند) مظفر فیروز و چهره جنجال برانگیز کابینه ائتلافی که مورد تنفر شاه و نیز ناصرخان دشمن سرسخت او بوده به سمت سفیر کبیر ایران در مسکو منصوب و پیکره آذربایجان نیز به دامان میهن بازمی گردد. توده ای ها می روند و نهضت کمدی-سیاسی بلکه کمدی-تراژدی چون حبابی می ترکد و کلاه گشاد دم روباهی بر سر همان استالین تحقیر کننده قوام رفته و سرو کله پرباد و طمطراق او با کارد پنبه ای قوام بریده می شود. مجلس پانزدهم نیز با واگذاری نفت شمال به روسیه مخالفت می کند.
خ – در پایان طرح چند پرسش؟
۱- آیا راه اندازی جنگ داخلی و کشتن مردم بی دفاع ، سربازان، درجه داران و افسران وطن پرستی چون سرهنگ شقاقی در جنگ سمیرم برای حفظ استقلال کشور و شئون ملی و پاسداری از این مردم بوده و یا برای مخالفت با کنسول شدن محمدحسین قشقایی توسط مظفر فیروز و سودای مملکت داری ناصرخان که برای دستمالی قیصریه را به آتش کشیدند که
(زیان کسان از پی سود خویش بخواهند و دین اندر آرند پیش؟!) (مصاحبه ناصرخان با لاجوردی در ژانویه ۱۹۸۳)
۲- آیا قطع دستگاه های مخابراتی بین راه ها و تخریب پل های ارتباطی میان شهرها، خلع سلاح پاسگاه ها، غارت گمرک، دارایی، بانک ها، پادگان ها، پاسگاه ها و جز این ها در راه تمامیت ارضی کشور بوده و یا انباشته شدن جیب هاب بازیگران عصر طلایی؟!
۳- آیا قشر فرهیخته و «ادیت» امروز مانند قشر نا آگاه دیروز فریب حرف های فریبنده عده ای از عاملان عقب ماندگی و رعیت نگهداری را می خورد و از آنان قهرمان و اسطوره می سازد؟
۴- کدام موفقیت آمیزتر است؟ با سلاح قلم و کتاب (ن، والقلم و مایسطرون) به مبارزه علیه پتیاره و عفریته بی دانشی رفتن زنده یاد محمد بهمن بیگی یا جنگ مسلحانه نام بردگان بالا علیه امنیت ملی و حکومت مرکزی؟
۵- آیا دغدغه هیزم بیاران و آتش افروزان معرکه برای رنگی کردن سفره حرص و آز و رسیدن به مقام وکالت و صدارت و برو و بیای شهرت طلبی های کاذب بوده و یا به راستی دغدغه دین و آب و خاک و آزاد اندیشی شرافت ملی و پاسداری از قانون اساسی؟
۶- آن کس که حقیقت را نمی داند بی شعور است اما آن کس که حقیقت را می داند و آن را پنهان و کتمان می کند تبه کار نیست؟
۷- تصویری در کتاب خاطرات سیاسی فرخ وجود دارد که نشان می دهد جناب خسرو خان در حال سان دیدن از سربازان لشکر فارس است. آیا این سان دیدن که باید توسط فرمانده کل قوا و فرماندهان نظامی صورت گیرد چه پیامی در یک کشور می تواند داشته باشد؟
۸- خیلی از پرسش های دیگر…..
و در پایان: شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید؛ شب را چه گنه قصه ما بود دراز.
« بر آنچه می گذرد دل منه! که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد!»
تابستان ۱۳۹۵ – قیصری-جواهری