( سیمای قدیم بوشهر در آیینه مطبوعات )

( هرچه رفت از عمر ، یاد آن به نیکی می کنند   چهره ی امروز در آیینه ی فردا خوش است –صائب )

این نوشتار را با اذعان به کژی و کاستی های آن به شهروند گرانسنگ و چهره مطبوعاتی بالنده مان – عبدالحمید قیصری – که به راستی «دستم بگرفت و پا به پا برد» تقدیم می دارم ؛ چه کند؟ بی نوا همین دارد و نیز این جستار را در قامت خوشه چین دانش نگارندگان مطبوعات ایران و جنوب ؛ با شعری که در دوران تحصیل در مدرسه سعادت بوشهر بر پیشانی روزنامه «سنگلاخ» بوشهر مشاهده می کردم آغاز می نمایم: (بوشهر سنگلاخ شد از حادثات چرخ ؛ زین روی ، نام نامه ما گشته «سنگلاخ» !!)

در پی رشته جستاری مربوط به «سانسور» و «قربانیان مطبوعات در ادوار گذشته» مناسب دیده شد تا
تکلمه ای التقاطی و صرفاً به معنای لغوی آن (دانه چیدن مرغ) و نه به مفهوم ایدئولوژیکی اش – بر روند مطبوعات دیرپای استان بوشهر- بدون تکرار گزاره های گذشته آن داشته باشم.

الف – رسانه ای با نام های فرنگی «gazette» و «newspaper» و پارسی «روزنامه» :

(آبی به «روزنامه» اعمال ما فشان         بتوان مگر سترد، حروف از گناه ما – حافظ) روزنامه در زمان های باستان به معنی دفتر یادداشت و گزارش روزانه بوده است. این رسانه با پیشینه ای بس دیرینه، پرتو مهرگونه خود را با افت و خیزها و دگردیسی های چونی و چندی در میهن مان، از ابتدا در دوره قاجار با ابتکار و رهنمودهای خردمندانه و داهیانه «عباس میرزا» ولیعهد، به سرزمین باستانی و پرماجرای ما آشکار ساخت. اما زمانی است که این رسانه از سوی رسانه های دیداری و شنیداری و نیز «اینترنت» به چالش کشیده شده است. با این همه هنوز هم فرجام تیره و تاری که برای آن پیش بینی می شده است آن چنان رقم نخورده و روزنامه های چاپی و الکترونیکی در حال حاضر با یکدیگر ، تعامل و همزیستی نسبتاً مسالمت آمیزی دارند . لیکن نمی توان پنداشت رسانه ای که سودای دگرگونی و تغییرات در دهکده جهانی را در سر داشت، اکنون بسی از رسانه های نوشتاری در کشورهای صنعتی غرب – به ویژه در سال های اخیر به طرز نظرگیری در چنبره رقابت ، دچار آفت «درآمد» و از دست دادن خوانندگان خود شده و آگهی های تجاری به سمت و سوی فضای مجازی سرازیر گشته و نسل امروز، شیفته و واله این فضا شده است. لذا جای این پرسش باقی است که آیا روزهای روشن و شکوهمند روزنامه ها به شب های دیجور «شِکوه ناک» منتهی گشته است ؟

ب- «بوشهر» و «میرزا صالح شیرازی» :

«جغراسیاست» (Geopolitics) بوشهر؛ نقش مهم دریا و کشتیرانی در زمینه ی ارتباط تجار ی و بین المللی و در نتیجه دروازه تجارت و نمایندگی بازرگانی کشورهای اروپایی بودن، «مثلث دریابیگی و برادران سعادت» و …. بستر و زمینه های مناسبی بوده اند تا بوشهر و بنادر آن از جمله بندرریگ به لحاظ سیاسی – تجاری و به ویژه رشد و غنای فرهنگی خود از دیرباز در گستره فراگیر خویش ، بیش از نقاط دیگر مرز و بوم ما، تحت تأثیر جاذبه تحولات اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دنیای خارج قرار گیرد.

این ویژگی ها در مجموع سبب شده است تا بوشهر در مقیاس کلان با عناصر مطبعه و مطبوعات و قلم
روزنامه ای (بدون آرایش و پیچش صنایع لفظی و در حد خود؛ روان) که نقش کارائی در بیداری و آگاهی توده ها دارند همساز و دمساز باشد تا آن درجه که روشنفکران بوشهری در عصر قاجاریه با محافل روشنفکری و روزنامه های اپوزیسیون خارج از کشور در ارتباط و برخورد اندیشه تنگاتنگ بوده باشند . تا آن میزان که اخبار و رخدادهای منطقه جنوب و نوشتارهای شهروندان بوشهری در نشریاتی چون «حکمت» و «ثریا» (مصر) ، «باختر» (اسلامبول)، «حبل المتین» (کلکته) و «قانون» میرزا ملکم خان (لندن) به چاپ برسد. جالب تر اینکه «میرزا آقا خان کرمانی» (بنیانگذار نوین ملی گرائی) خطاب به میرزا ملکم خان (نویسنده ای سیاستمدار و پایه گذار فراموشخانه …) اظهار می دارد که «قانون در بوشهر ، غوغا به پا کرده است! »

از بن دندان می توان گفت که آشنایی مردم بوشهر با عنصر مطبوعات، انگیزه ای بوده است تا یکی از اقلام وارداتی لندن و هند به بوشهر، کتاب و روزنامه (مطبوعات) با زبان های فارسی و انگلیسی بوده و از همین نگاه و برداشت تاریخی بوده است که برخی از پژوهشگران بر این باورند که به لحاظ روابط تجاری و دیگر مراودات همجواری مکرّر کازرونی ها با بوشهر، بلکه متوطن شدن بسیاری از ارزشمندان و اندیشمندان آنان در این شهر؛ از جمله شخص میرزا صالح – فرزند حاج باقر کازرونی (بعداً معروف به میرزا صالح شیرازی) و از پیشگامان وارد کننده دستگاه چاپ در تبریز و اولین ناشر قرآن در ایران؛ در دوران جوانی برای نخستین بار؛ در ، دروازه فرهنگ و تمدن سرزمین ایران (بوشهر) با روزنامه های پارسی زبان هندوستان آشنایی پیدا کرده و همین سابقه ی معرفت و آشنایی اولیه با فضای فرهنگی بوشهر به منزله جرقه و انگیزه ای بوده که وقتی میرزا صالح از سوی عباس میرزای نایب السلطنه با درایت، و وزیر با کفایتش میرزا عیسی قائم مقام فراهانی در رأس تعداد انگشت شماری محصل راهی دیار فرنگ می شوند او برای آموختن فن ترجمه زبان انگلیسی و یا فنون دیگر به لندن اعزام می شود. وی با اغتنام فرصت از اوقات فراغت، نه تنها الفبای فن روزنامه و روزنامه نگاری ، بلکه فنون چاپ، حکاکی، ساختن مرکب چاپ، حروف مقطّعه و موارد دیگر مربوط به آن را فرا گرفته و با خرید یک ماشین چاپ سنگی با دست پر به تبریز باز می گردد.

میرزا صالح به سبب درک و فهم اجتماعی و شناخت از اوضاع و احوال آن روز ایران و نیز باور به بنیادهای مدنیّت نوین ؛ راه برون رفت از جامعه عقب مانده سنتی را در نیاز به تأسیس و انتشار روزنامه در ایران
می داند و در جهت نیل به این آرمان ( هر حوایج را که بودش آرمان ، راست کردی میر شهری رایگان – مولانا) اولین شماره روزنامه دیواری را بدون نام خاصی که بعداً به تبعیت از هندوان به «کاغذ اخبار» (برگردان تحت اللفظی Newspaper) معروف می گردد در تاریخ ۲۵ محرم الحرام سال ۱۲۵۳ برابر با ۱۱/۲/۱۲۱۶ به عنوان نخستین روزنامه دیواری با خط نستعلیق و با چاپ سنگی، بنیاد و نثر انتشار می دهد که روزی شایسته نامگذاری روز مطبوعات و خبرنگار است.

زمانی که از میرزا صالح شیرازی به عنوان پایه گذار و نخستین مدیر نشریه فارسی زبان ادواری در دوران محمدشاه قاجار نام می بریم و او را پدر جاوید روزنامه ایران می دانیم بایستنی است که از برادرش، میرزا محمدجواد خان ادیب شیرازی به عنوان اولین سردبیر یا دست کم معاون سردبیر اولین نشریه فارسی زبان ایران یاد کنیم. چه این دو برادر به همراه میرزا اسدالله باسمه چی (چاپگر) که او نیز زاده فارس است به عنوان سه فارسی تا سال ۱۲۵۶ قمری به روزنامه نگاری در ایران دوران قاجار اشتغال داشته اند.

( نام نیک رفتگان ضایع مکن      تا بماند نام نیکت برقرار – سعدی )

دو شماره از این روزنامه که متضمّن خبر تاجگذاری ملکه ویکتوریا بوده و به وسیله مأمورین سیاسی دولت بریتانیا به آن کشور ارسال شده است در موزه لندن بایگانی و از آن پس تا آغاز دوران ناصری نشریه ای در ایران منتشر نشده تا منتهی می شود به دوران امیرکبیر و روزنامه «وقایع اتفاقیه» و «علمیه دولت علیّه ایران» و …. و چون نمی خواهیم از هدف اصلی خود فاصله بگیریم، جزئیات روند مطبوعات را در نوشتاری دیگر، رقم خواهیم زد. سپس میرزا صالح به عنوان مسئول وصول (محصل) مالیات ایران به خدمت گرفته می شود و اینکه دیگر (نه از تاک خبری و نه از «تاکنشان» اثری !) معلوم نشده در چه تاریخی و در کجا به قطعه ابدیت پیوسته ! بدون ورود به جزئیات در این مختصر ، انتشار روزنامه ها از آذربایجان، تهران، اصفهان و فارس … به بوشهر تسرّی پیدا می کند.

پ – همپیکری مطبعه و مطبوعات (چاپ و چاپخانه) :

از آنجا که تلازم و ارتباط تنگاتنگ بین چاپخانه و نشریات، مقوله ای است که تصور آن نیاز به تصدیق نداشته و اثبات همپیکری و «ارگانیک» این دو وجه، اجتهاد در مقابل نص است، جدای از تبریز که نخستین بار با عنایت به همت میرزا زین العابدین تبریزی، صنعت چاپ در آنجا رواج داشته و سپس وارد تهران، اصفهان، شیراز، ارومیه و بوشهر … شده به لحاظ تاریخی اشاره ای به دو چاپخانه پیشتاز بوشهر که روزنامه های محلی در آنها به چاپ می رسیده اند می توان عنایت داشت.

۱-چاپخانه مظفری (ستمگران را چو جایگه چنین باشد – ستمگری نکند مردم «لبیب» و فهیم – سوزنی سمرقندی ): این چاپخانه با مدیریت «میرزا علی آقا اکبر شیرازی» (لبیب الملک) شروع به کار می کند. میرزا علی آقا برای تهیه چاپخانه سربی شخصاً راهی هند می شود و الزاماً با تعدادی از کارگران هندی آشنا به فن چاپ (باسمه چی) به بوشهر مراجعت و به سال ۱۲۸۰ خورشیدی شروع به کار می نماید و نشریه مظفری بوشهر در این چاپخانه به چاپ می رسد و چندی بعد به شیراز منتقل می شود.

۲- چاپخانه علوی : این چاپخانه در سال ۱۲۸۶ خورشیدی توسط آقا سید عبدالله علوی بهبهانی (معروف به صحاف بوشهری) از کشور هند وارد بوشهر می شود و با «قدمت» تاکنون ۱۱۰ ساله خود به لحاظ شکل حرفه ای و صنعتی (فنی) به صورت مدرن و نزدیک به شرایط روز (به روز) همچنان پابرجا و در تبار علوی تا نسل چهارم جنبه موروثی به خود گرفته و به فضل الهی کلمه چاپخانه با «علوی» ملازمه ذهنی خواهد داشت. این چاپخانه علاوه بر چاپ روزنامه های محلی و سایر موارد چاپی رایج ، مبادرت به چاپ یک قرآن نفیس با حاشیه زرکوب می نماید که قدمت ۹۰ ساله دارد. نمونه ی دیگر در حد دانسته های نگارنده، چاپ دو اثر ارزشمند کتاب «شش فصل» و ترجمه فارسنامه ابن بلخی از متن انگلیسی آن از مرحوم الله کرم خان حیات داوودی (بندرریگ) است که دومی در سال ۱۳۳۷ قمری در این چاپخانه به چاپ رسیده است.

به وجود دو چاپخانه دیگر ( «احدویه» که سال های متمادی فعالیت داشته و چاپخانه خلیج فارس ) می توان اشاره کرد. با امعان نظر در نوشتارهای دیگر، ما در این نوشتار در مقام و در حد مقایسه این چاپخانه ها نبوده و نیستیم. اما به لحاظ خدمات مطبوعات و قدمت تاریخی ، هر دو را با درجات متعالی ارج می نهیم که« به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک »

ت – روزنامه و روزنامه نگاران پیشتاز در بوشهر :

به کوته سخن؛ اصولاً طنز و طنزپردازی چه از بافت نظم و چه از جنس نثر، در ادبیات ما پیشینه ای بس دیرینه دارد. اشعار شعرای بزرگی چون مولانا، سعدی، حافظ و ….. و یا شاعر معاصری چون «ابوالقاسم حالت» خالی از رگه های طنز نیست و طنزپردازان بنامی چون عبید زاکانی و هزل و هجوسرایی چون سوزنی سمرقندی از جایگاه ویژه ای برخوردارند. ( دانش آموزی از معلم خود پرسید «هیچ کِدام» درست است یا «هیچ کَدام»؟ معلّم در پاسخ گفت «هیچ کُدام»! ) و یا « گفتی به غمم بنشین! یا از سر جان برخیز! فرمان برمت جانا! بنشینم و برخیزم – سعدی » و یا « ما همه شیران ولی شیر علم ، حمله مان از باد باشد دمبدم! – مولانا » دیری نپایید که در دوره ی مظفرالدین شاه ، در پی دگرگونی های گوناگون فرهنگی و گسترش مطبوعات طنز نیز به عنوان ابزاری جذاب و اثر گذار جای گسترده ای برای خود یافت و بر دل ها نشست (خوش آن دل که بر صدر دل ها نشیند)

۱-روزنامه طلوع بوشهر: عبدالحمید خان ثقفی تهرانی (متین السلطنه) پس از پایان تحصیلات تکمیلی روز، در رشته علوم اجتماعی – سیاسی و تا حدودی شیشه گری به عنوان مسئول مستقیم گمرکات بوشهر و بنادر جنوب منصوب می شود. ثقفی شش سال پیش از جریان مشروطیت در سال ۱۲۷۹ خورشیدی مقارن سال ۱۳۱۷ قمری نشریه مصوّر (طلوع) بوشهر را با آرمان های آزادی خواهی و ضد استبدادی و به شدت انتقادی در قالب طنز و کاریکاتور های بسیار گونه گون با چاپ سنگی در چاپخانه مظفری بوشهر چاپ و نشر می نماید. عمده کاوشگران و نظریه پردازان مطبوعاتی – از جمله علامه دهخدا – «طلوع» را نخستین نشریه فکاهی ایران می دانند و معدودی نیز جنبه تشکیکی به قضیه داده برای روزنامه فکاهی «ادب» مشهد به همت و مدیریت شاعر نامدار – ادیب الممالک فراهانی – که زمان انتشار «ادب» مقارن «طلوع» بوده است ، رتبه نخست قائل هستند.

بدون توجه به فضای امور اعتباری و بعضاً مجازی، چون ژرف بنگریم هر دو نشریه فکاهی در تنویر افکار عمومی و تشحیذ ذهنی شهروندان بوشهری و مشهدی آن روزگاران، منزلت والا و معنوی خود را حائز هستند.

(هرکس به قدر فهمش؛ فهمید مدّعا را )

۲- روزنامه ملّی مظفری بوشهر: (رنگین کمان با آن شکوهش ، پاداش کسانی است که تا آخرین دم، زیر بارش باران بمانند) این روزنامه در دهه اول شوال ۱۳۱۹ (بهمن ماه سال ۱۲۸۰ ه.ش) با چاپ سنگی و خط شکسته و با «لوگوی» شیر خورشید نشان بر سربرگ خود با مدیریت عبدالحمید خان متین السلطنه و احتمالاً با همکاری «میرزا آقا علی شیرازی » (لبیب الملک) منتشر می شود. در پی انتقال عبدالحمید خان از بوشهر، مدیریت این روزنامه   به عهده ی میرزا علی آقا محول می شود. این روزنامه با چاپ سربی بازتاب دهنده اخبار و وقایع منافع ملی و مصالح کشوری بوده است. این روزنامه ارگان آزادی خواهانه لیبرال
دموکرات ها و مشروطه طلبان بوشهر و جنوب ایران بوده و نه تنها مقالاتی در این باره داشته، بلکه مقالاتی را که «ادوارد براون» – محقّق و ایران شناس انگلیسی و هوادار مشروطیت ایران در روزنامه «منچستر گاردین» می نوشته به فاصله چند هفته ترجمه آن در این نشریه بازتاب می یافته است. طبعاً مندرجات روزنامه مظفری با سرشت و بافت فکری و چینش سیاسی عین الدوله (صدراعظم مظفرالدین شاه) خوش نیامده؛ در نتیجه روزنامه مظفری بوشهر توقیف و میرزا علی زندانی می شود. به گفته ویکتور هوگو ….. به چه حق مرغان آزاد را در قفس زندانی و این نغمه گران آسمانی را به بند می کشید؟

با پادرمیانی اعتمادالسلطنه – وزیر انطباعات وقت، از روزنامه مظفری رفع توقیف و میرزا علی آقا از بند رها می شود. ( هر که شه آن کند که او گوید – حیف باشد که جز نکو گوید ) همزمان با انحلال مجلس اول و به توپ بستن آن به دستور محمدعلی شاه و نفی بلد (تبعید) آزادی خواهان تهران، میرزا علی از بوشهر متواری و به هندوستان پناهنده می شود و در بمبئی با مدبر الممالک مرندی (مدیر روزنامه تمدّن) راهی مصر می شود و مقاله اش در میان مطبوعات فارسی زبان بازتاب گسترده ای می یابد. سپس به مکّه معظّمه می رود و تنها یک شماره از روزنامه اش را در مکه منتشر می کند.

پس از برقراری مجدد رژیم مشروطه و بازگشت آزادیخواهان به دیار مألوف خود، میرزا علی آقا پس از بازگشت از هجرت، روزنامه خود را در بوشهر بازپخش می دهد. اما (خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود) دیری نمی پاید که به علت فشار سرکنسول انگلیس در بوشهر؛ به دستور موقرالدوله (حاکم بوشهر و بنادر) توسط دوتن از گماردگان حکومت، وی را به هنگامی که از حمام بیرون می آمده، دستگیر و سواره به عنوان تبعیدی به بندرریگ کوچ می دهند. او پس از حدود یک سال و نیم زیر نظر حاکم وقت بندرریگ بودن، فرار را بر قرار ترجیح داده با تحمل شداید و دربدری ، خودش را به کربلای معلّی می رساند.

( دل تنگ و سینه تنگ ونفس تنگ و کار تنگ    از چارسو گرفته عرصه به ما روزگار تنگ.

ما با زمانه در زد و خوردیم و می زنیم           گه سنگ را به شیشه و گه شیشه را به سنگ!)

مدیر آزاده مظفری به هنگام آوارگی و در جلای وطن نیز دست از مبارزه و ابراز عقیده ، منویات خواهی و چالش با خودکامگان و تمامیت خواهان وطنی و استعمارگران اجنبی – به ویژه دولت فخیمه انگلیس بر نداشته است. این روزنامه نگار نستوه به مصداق ( گر ما ز سر بریده می ترسیدیم ؛ در محفل عاشقان نمی رقصیدیم ) ظاهراً چاپخانه ای در کربلا راه اندازی می کند تا بر ضد خودکامگی و سرجنبانان علیه دموکراسی و تجاوزات امپریالیسم روس و به ویژه انگلیس به کمک فرزند خود، روزنامه «انتباه» (آگاهی و بیداری) را منتشر سازد. این روزنامه زیر فشار سانسورچیان انگلیس به «حقایق» ، «غیرت» و «انتقام» تغییر نام می دهد تا انتقام خود را با صدای اسلام خواهی از خودکامگی و سرجنبانان علیه دموکراسی و تجاوزات اجنبی گرفته و ایرانیان مقیم شهرهای عراق و عرب ها را علیه سیاست شوم انگلیس بشوراند. با این همه مصمّم به برگشت بوشهر می شود. موقرالدوله قبول این خواسته را متوقف بر جلب رضایت سرکنسول انگلیس می داند . سرکنسول نیز این برگشت را صرفاً در واگذاری پنج هزار روپیه در بانک شاهی می داند و کوتاه هم نمی آید. این روزنامه نگار نیز برخورد با این سنگ بزرگ را که به قولاً «نشانه نخوردن به هدف است» در توان خود نمی بیند تا سرانجام ، آزاده ای که «هر خدمتی که کرده، بی مزد بود و منت» در سال ۱۳۳۷ قمری در کربلا فوت می کند. او به عنوان اولین روزنامه نگار تبعیدی ایران قلمداد می شود. به تعبیری و برداشت راقم این سطور عنوان «ابوالمصائب» مطبوعات برازنده بلندای اوست که همه ی ناملایمات و مصائب را در راه عقیده به جان خریده که «به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را» .

پس از فوت لبیب الملک، مدیریت روزنامه مظفری به عهده فرزندش میرزا محمدکریم شیرازی و با همان سبک و سیاق در بوشهر چاپ و منتشر می شود. این روزنامه مآلاً در پی بیداری مردم و سر دادن ندای آزادی و دموکراسی ، مشروطیت خواهی در سرتاسر جنوب توزیع می شده که پس از ۲۱ سال در سال ۱۳۰۱ و در پی درگیری های سیاسی – اجتماعی و بحران مالی پرونده تلاشگر و گرانسنگش بسته و بوشهر دوران فترت مطبوعات خود را آغاز می کند. با برگشت به زیست نامه سیاسی و مطبوعاتی متین السلطنه، وی با داشتن سمت های مختلف دیوانی و از جمله در سمت نمایندگی مردم مشهد و نایب رئیس دوره دوم مجلس شورای ملی، سرانجام در سال ۱۲۹۶ خورشیدی با تهاجم مسلحانه عده ای از افراد کمیته ترور و مجازات به دفتر کارش به تلاش های وی نقطه پایان نهاده و بدین ترتیب او نیز جزو قربانیان سیاسی و مطبوعاتی در ایران قلمداد می شود.

۳- روزنامه ندای حق برازجان : پس از یک دوره ایستایی و تهیگی مطبوعاتی در بوشهر، سومین نشریه این استان به سال ۱۲۱۹ خورشیدی با کمک مالی و خواست و تشویق «ویلهلم واسموس» آلمانی و طبعاً برخورداری از همت سردار غیور، غضنفر السلطنه برازجانی در برازجان چاپ و در منطقه دشتستان منتشر می شده است. هدف از این اقدام فعال سیاسی آلمان در منطقه جنوب، روشنگری افکار و بیدار کردن احساسات میهن پرستانه مردم دشستستان بوده است. تا بدین وسیله تلاش ها و تبلیغات کنسولگری انگلیس علیه آلمان ها را خنثی کند چه؛ با انگلیس و متحدین آنها در تخاصم بوده اند. عمده کارهای اجرائی اولیه، مطالب و مقالات این نشریه را نیز محمدرضا اصلاح دریسی (کازرون) و ملقب به محمدرضا بوشهری، اولین روزنامه نگار در منطقه دشتستان به عهده داشته است. این روزنامه با پیشباز مردم برازجان آن روز که از دانش و بینش قابل قبولی برخوردار بوده اند مواجه شده است. واسموس در خاطراتش بیان داشته که وی مشوّق «اصلاح» بوده است.

۴- روزنامه خلیج ایران : این روزنامه در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به سردبیری یوسف اخوت اصلاح طلب (مسئول انجمن اخوت) بوشهری در چاپخانه مظفری چاپ می شده است. بعد از مدتی، اخوت یک دستگاه چاپ سربی از هند وارد بوشهر می کند که از آن پس روزنامه اش با این دستگاه جدید چاپ می شود. این نشریه ابتدا به صورت روزنامه منتشر و در بوشهر و سایر نقاط از جمله بندرریگ به راه های گوناگون بین علاقمندان توزیع می شده است. سرانجام این روزنامه پس از ۲۱ سال سابقه روی پای خود ایستادن در سال ۱۳۲۹ به خدمات مطبوعاتی خود پایان می دهد. در پایان، به روایت زنده یاد آقا شیخ عبدالوهّاب جواهری به عنوان فرد فرهنگی بندرریگ، دیلم و گناوه، علاّمه سیدمحمدخان فرزان بیرجندی در رأس فرهنگ و معارف بوشهر و بنادر جنوب در جلسه هزاره فردوسی (۱۳۱۳) نقطه نظرات ارزنده و محققانه خود را در زمینه قلم و بیان و با اشاره به مندرجات روزنامه خلیج ایران ابراز می دارد. (روانش شاد!)

۵- هفته نامه نورافشان بوشهر: این نشریه در سال ۱۳۰۹ خورشیدی با مدیریت سیدمحمد علی علوی و با سردبیری فرهنگی فرزانه بانو شوکت سلامی در چاپخانه علوی، چاپ و منتشر می شده. بدین سان بانو سلامی به عنوان اولین بانوی مطبوعاتی بوشهر به شمار می آید. اضافه کنیم که اولین نشریه زنان به نام «مجله دانش» در سال ۱۲۸۹ ه.ق. به سردبیری بانوی روزنامه نگار خانم دکتر کحّال (کحّال = چشم پزشک) و اولین روزنامه ای که رنگ و بوی قلم و اندیشه بانوان به خود داشته روزنامه «زبان زنان» در سال ۱۲۹۸ به همت بانو صدیقه دولت آبادی در اصفهان بوده است.

۶- روزنامه «دیلی نیوز بولتن» : سرکنسولگری بریتانیا در بوشهر برای زیر پوشش قرار دادن اخبار جنگ جهانگیر دوم و تبلیغات به سود کشور مطبوعش در طول جنگ آن در سال ۱۳۲۱ اقدام به انتشار یک نشریه به عنوان ارگان رسمی کنسولگری بریتانیا در بوشهر به سردبیری پرویز رائین می کند که به وسیله دستگاه مستقر در کنسولگری بوشهر به چاپ می رسیده است.

۷- روزنامه ندای جنوب: محمد باقر خان تنگستانی دو شماره از هفته نامه جنوب، ارگان ملیّون را در تهران به چاپ می رساند. شماره سوم این هفته نامه به «یادگار جنوب» تغییر نام می دهد. مندرجات این نشریه به مذاق استبدادزدگان به ظاهر مشروطه نما خوش نمی آید. به طوری که برای باقرخان، شمشیر را از رو
می بندند. این هفته نامه پس از ۳۵ شماره توقیف می شود. اما باقرخان با همکاری جمعی از مشروطه خواهان تهرانی و تبریزی هفته نامه جنوب را منتشر می کند. با انتشار تنها سه شماره؛ این هفته نامه نیز سرنوشتش به سرنوشت یادگار جنوب گره می خورد و ایشان به فعالیت های ژورنالیستی خود نقطه پایان می گذارد. اما با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ گویا محمد باقر خان موفق می شود چند شماره از ندای جنوب را در سال ۱۳۲۵ در بوشهر به همت فرزندان خود منتشر کند و چون گویا برگی از این روزنامه چاپ بوشهر در هیچ آرشیوی مشاهده نشده ، لذا در زمینه انتشار ندای جنوب به سردبیری محمدباقر خان با احتیاط و تأمل بیشتری برخورد شده است.

سوای آنچه که تاریخ در زمینه مبارزات سیاسی این خان تنگسیر داوری کرده ، این نگارنده چه در زمان تحصیل در بوشهر و چه در دانشگاه تهران از نزدیک به سجایای اخلاقی این رادمرد خطه جنوب اشراف کامل داشته و قولی است که جملگی برآنند. به هر روی نشریه ندای جنوب در سال ۱۳۲۹ با مدیریت مدیر چاپخانه علوی منتشر می شود. ندای جنوب بوشهر پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و یورش ددمنشانه استبداد به تمام نهادهای دموکراتیک همچون سایر رسانه های روشنگر کشور تعطیل می شود.

(مطبعه بی کار و سرگردان شده            روزنامه بی خیر، ویلان شده – ملک الشعرای بهار)

۸- روزنامه سنگلاخ : این روزنامه در سال ۱۳۳۰ خورشیدی به مدیریت محمدعلی چوبک در کنار فروشگاه معظم لوازم التحریری خود به صورت هفتگی در مطبعه علوی چاپ و منتشر می شده است.

۹- روزنامه دریا کنار بوشهر : در نیمه دوم سال ۱۳۳۰ ، روزنامه دریاکنار به صاحب امتیازی عبدالحمید راهدار و سردبیری سید محمدصادق یزدانی در چاپخانه گلستان شیراز چاپ و در بوشهر و حوزه خلیج فارس توزیع می شده است. جا دارد یادی از زنده یاد عبدالرحیم جعفری ، فعال مطبوعاتی و همکار این روزنامه داشته باشیم.

۱۰- روزنامه پست خلیج : این روزنامه در سال ۱۳۳۱ به سردبیری سیدمحمد صادق یزدانی فرهنگی در بوشهر (که نگارنده ایامی چند افتخار شاگردی درس تاریخ ایشان را در دبیرستان سعادت بوشهر داشته ام) منتشر می شده است. که به دلیل بحران مالی و قانون ممنوعیت انتشار روزنامه توسط کارمندان دولت، تنها چند شماره از آن به چاپ رسیده و در همان سال تعطیل شده است.

۱۱- روزنامه عرشه : این روزنامه با گرایش چپ افراطی (حزب توده) و به شدت ضد شاهی با صاحب امتیازی احمد محمدیان و مدیریت داخلی حمید محمدیان بوده سال ۱۳۳۱ در چاپخانه نور شیراز چاپ و در بوشهر و برخی از شهرهای استان – از جمله بندرریگ، خوانندگان خود را داشته است. عرشه در یکی از شماره های خود مقاله ای انتقادی از عبدالحسین ذاکری – معلم بندرریگی – زیر عنوان (کشتی های دریا پیمای خان حیات داود، از کشتی های نیروی دریایی شاهنشاهی ایران سریع السیر ترند !..) به چاپ می رساند. ضابط وقت بندرریگ ، پدر ذاکری را که اصولاً سنخیّت فکری و مشرب سیاسی با فرزند خود نداشته بلکه صرفاً یک فرد قویاً مذهبی بوده است به مقر حکومتی (دروازه) احضار و از وی می خواهد تا برگ روزنامه دست پخت قلم فرزندی را ببلعد! (عبدالحسین قیصری – تاریخ مطبوعات در بندر ریگ – ویژه نامه صدای بندر سال ۱۳۹۵) که «گنه کرد در بلخ آهنگری ، به شوشتر زدند گردن مسگری» بدون تردید روزی چنین بیدادگری هایی چون حبابی می ترکد آن چنان که ترکید! که «الملک یبغی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» روزنامه عرشه در فردای شب کودتای سیاه و پلشت ( با دل پاک، مرا جامه ناپاک سزاست ، نه مرآن را که دل و جامه پلید است و پلشت – کسائی مروزی ) توسط مأموران بوشهر توقیف و دست اندرکاران آن بازداشت می شوند. شوربختانه از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۷ ، استان بوشهر به دلایلی روزنامه ای نداشته است !

ث – روزنامه نگاران استان بوشهر:

معرفی کامل روزنامه نگاران زیر، خود به نوشتارهای مستوفاتی نیازمند است که در این مختصر نمی گنجد. اما « آب دریا را اگر نتوان کشید ، هم به قدر امتحان (تشنگی) بتوان چشید »

۱-محمدرضا اصلاح بوشهری : نام محمدرضا «اصلاح» (برگرفته از روزنامه «اصلاح») با روزنامه نگاری در بوشهر گره خورده است. محمدرضای اصالتاً دریسی (کازرون) به واسطه سالها اقامت در بوشهر به بوشهری شهرت یافته. او اوضاع دوران استبداد محمدعلی شاهی را بر نتابیده به بمبئی می رود و با انتشار روزنامه اصلاح به دفاع از آرمان های مشروطه خواهی می پردازد و در زمان مقتضی به بوشهر مراجعت و به مبارزه می پردازد. از جمله در روزنامه ندای حق برازجان، اخبار جنگ و پیروزی های آلمان را انتشار و انقلابیون جنوب را علیه منافع انگلیس ها ترغیب و در نهایت ساکن اهواز می شود. (درود بر روان همه آزادی خواهان دنیا)

۲- سید محمدرضا مساوات برازجانی : او در سال ۱۲۸۶ خورشیدی، امتیاز نشریه هفتگی تندرو و رادیکال مساوات را به اتفاق سید عبدالرحیم خلخالی در تهران کسب می کند. این نشریه در شمار چهار روزنامه مهم دوران مشروطیت اول به حساب می آید. به نوشته احمد کسروی یکی از دلایل گرایش محمدعلی شاه به روس ها و دشمنی با مشروطه همین تندروی های روزنامه مساوات بوده است . مساوات در زمره قهرمانان پیشکسوت مطبوعات مشروطه اول و از مبارزان طراز نخست مبارزه با استبداد است. (سنگین نمی شد این همه گوش ستمگران ، می شد گر از شکستن دل ها صدا بلند !) مساوات از مفاخر ایران و به ویژه منطقه برازجان و دشتستان است.

۳- شیخ علی دشتی : دشتی، قلم زنی را ابتدا در روزنامه فارس شیراز آغاز و سپس روزنامه خلیج فارس را با برداشت های فکری خود منتشر می سازد که نوشتاری از او، وی را ناگزیر به جلای شیراز و عزیمت اجباری به اصفهان و تهران می سازد. او در تهران هفته نامه «ستاره ایران» و «شفق سرخ» را منتشر می سازد. دشتی دارای تألیفات متعدد در زمینه های مختلف بوده، بیشتر ایام با چالش های مختلف نگارشی و سیاسی مواجه بوده است. به هر روی (هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت!)

۴- برادران سعادت : آقا شیخ محمد حسین سعادت، روزنامه «سعادت» را در شیراز داشته و آقا شیخ عبدالکریم سعادت، سردبیر روزنامه عدالت شیراز بوده اند.

۵- استاد علیمراد فراشبندی برازجانی : اولین شماره روزنامه «خامه ملت» را در ۱۳/۵/۱۳۳۱ به نیت هواداری از حکومت ملی دکتر مصدق منتشر می کند که سرانجام بعد از ۴۹ شماره ، در پی کودتای ۲۸ مرداد به محاق تعطیل می افتد.

در مجموع : « قرضی است کرده های تو در نزد روزگار ، در هر کدام روز که خواهد ادا کند »

و سرانجام :

ج – برخی از نخستین های مطبوعاتی :

به علت گستردگی مطالب این نوشتار ، نخستین ها را در بخش جداگانه ای به آینده نزدیک موکول می نماییم.

در پایان چنانکه در سرآغاز نوشتار اشاره شده است، این نوشته ممکن است به لحاظ ذکر ارقام آن هم به دلیل متناقض و متفاوت بودن مواردی در منابع مطالعاتی دارای لغزش های احتمالی باشد. اما از جنبه کیفی وسواس تاریخی به خرج داده شده تا در حد تشخیص کیفیت فدای کمیت های آماری نشود.

( ما درون را بنگریم و حال را ، نی برون را بنگریم و قال را ) و ( به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ، که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم ).

امید است اهل بصیرت به عیب نگرند اما به دیده خطاپوش بنگرند. ( پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ، آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد ! ) و به هر روی (ان کس است اهل بشارت که اشارت داند )

شیراز – دی ماه ۱۳۹۵ – حسین جواهری – مدرس بازنشسته شیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *