( بندر ریگ ؛ در گذر تاریخ سیاسی معاصر )
«حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد ؛ زمانه را قلمی ، دفتری و دیوانی»
در نشستی صمیمانه و «گپ» و «گفتی» که با استاد حسین جواهری داشتیم از ایشان خواستیم تا، با تبادل نظر؛ دانسته های خود را چه به صورت روایتی و چه به صورت مشاهده ای با ما، در میان گذارد. ایشان اظهار داشتند، آنچه که بیان می شود مواردی از مشاهدات شخصی است که به اقتضای شرایط و موقعیّت خانوادگی خود، حاضر و ناظر بر آنها بوده و یا مواردی نیز نقل های مرحوم پدرم است که از سلامت بیان تاریخی برخوردار است. برخی مطالب نیز برگرفته از نوشته های تاریخی است. فضای مجازی نیز به این جستار غنای خود را داده است. در این جستار نه عارضه حبّ و نه عارضه بغض فردی حاکم بوده و نه اینکه کسی را غسل تعمید داده باشیم.
آقای جواهری به منظور رعایت سیستماتیک مطالب بررسی های خود،سه بازه زمانی سیاسی را در عصر معاصر بندرریگ مدنظر داشته اند. با توجّه به اینکه بسیاری از مسایل زندگی گذشته؛ حال و آینده ما به نحوی با سیاست های خرد و کلان زعمای قوم و نقش آفرینی آنان مربوط است (سیاست ریشه عربی دارد و آن به معنی «رام کردن اسب» است و به بیان صاحبان فرهنگ های مختلف و به اقتصار به مفهوم تدبیر امور، مصلحت اندیشی، حکم راندن بر رعیّت و نیز از نظر فرهنگ دینی «تمشیت امور» است.) امّا مراد ما از سیاست در این گفتار نه از نوع دماگوژی (عوام فریبی) توده های ساده نگر؛ ماکیاولیستی (هدف وسیله را توجیه می کند!) و یا با پوزش از نوع «بی پدر و مادر» آن است؛ بلکه تدبیر منزل نیز نوعی سیاست است.
ناگفته پیداست که بانوان، با اطلاع به «علم معاش» و اعمال سیاست صرفه جویی در قلمرو حکومت خود (خانواده) می توانند به نحو بارزی به اوضاع اقتصادی میهن خود بهبود بخشیده و از آنجا در آبادانی و اعتلای کشور خویش سهیم باشند. معروف است که رمز موفقیت «کلادستون» صدراعظم معروف انگلستان بر حریف سیاسی خود (دیزرابلی) معلول تنظیم امور داخلی وی بوده است.
این سه بازه زمانی شامل بندهای زیر است: الف – دوران حکمرانی مرحوم حیدرخان حیات داودی ( به تعبیری شیخ الخوانین ) و یگانه فرزند ذکورشان مرحوم الله کرم خان، مرحوم فتح اله خان (دومین فرزند ذکور ایشان) ب – دوران حکومت ملّی زنده یاد دکتر محمد مصدق مقارن با حکومت مرحوم خانعلی خان حیات داودی (برادرزاده حیدر خان) پ – دوران کودتای ننگین و سیاه «سیا» و «اینتلجنت سرویس» به دست سرلشکر فضل الله زاهدی و اجامر و اوباش تاجبخش !! در ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲
امّا کلید واژه ها
۱-حکومت ملوک الطوایفی (فئودالیسم) :
یکی از اقسام حکومت از نظر شکلی، حکومت ملوک الطوایفی است و آن فرمانروایی ملّاکین بزرگ و تیولداران سران هر منطقه بر رعایا و مراتب زیردست آن منطقه است که به خان خانی، خوانسالاری، ارباب سالاری و مترادف اینها تعبیر می شود. به مصداق احتمالاً ضرب المثل «النّاس علی دین ملوکهم» بدون تردید افراد فرودست فکری جامعه شهری و روستایی به دلیل در جهل نگاه داشته شدن؛ تأثیرپذیری بیشتری نسبت به نخبگان داشته، گفتار و رفتار خویش را بر اساس همان باورهای تحمیل شده (اطاعت کورکورانه) از سوی «الیت» جامعه تنظیم می کنند که بندرریگ ما نیز از این روند جدا نبوده است. یعنی عموماً تبعیّت از افراد تمامیت خواه (توتالیتر).
۲– مرحوم؛ حیدرخان حیات داودی ( ۱۲۴۵ – ۱۳۱۳ ه.ش.):
ایشان در سن ۴۹ سالگی یعنی در سال ۱۲۹۴ ه.ش. و بر اساس موروثی بودن سلطنت و حکومت به ضابطی بندرریگ نائل می شود. تا میزانی که از بیانات موثق معاریف خود در نشست و برخاست رایج و معمول (متعارف) با مرحوم حیدرخان به ما منتقل شده، ایشان اهل تاریخ (در حدّ مجلّدات ناسخ التواریخ مورخ الدوله سپهر) فرهنگ و معارف اسلامی معمول زمان؛ ادبیات از نوع سعدی، حافظ، خمسه نظامی (اگر دولت به عقل و هوش بودی ، نظامی را چرا دولت نبودی؟ ) و بیشتر استناد به اشعار حماسی حکیم فردوسی (گر این تیر از ترکش «نیرمی» است ، نه بر مرده، بر زنده باید گریست) در زمینه ولایتمداری از کانال مباشرین خود بر کلیّه شئون زندگی عمومی و خصوصی مردم اشراف کامل داشته، پای بند به مبانی دینی و مذهبی و مسایل «عرضی» و ناموسی و تأمین کننده امنیت کامل محیط به گونه ای که کمترین تخلف اخلاقی در زمان ایشان بیان نشده است. در حوزه اقتدار محلی و استحفاظی خود، سیاست مماشات و حسن همجواری را رعایت می کرده، سعی بر آن داشته که تا حد ممکن خودش را درگیر مسائل نزاعی و سلایق شخصی دیگران نکند. مگر اینکه (وقت ضرورت چو نماند گریز ؛ دست بباید سر شمشیر تیز) ایشان تذکر و تنبّه را بر تنبیه مرجح دانسته؛ رعایت «لطف و عنف» را ، مدّ نظر و وجهه ی همت خود داشته که ( درشتی و نرمی به هم در به است ، چو «فاصد» (رگزن) که جرّاح و مرهم نه است. درشتی نگیرد خردمند پیش ، نه سستی که ناقص کند قدر خویش) و این در حالی است که گاهی به جای پاسخ یک سلام به طرف مقابل ناسزا می گفته! پاسخ ایشان به افرادی که این شیوه برخورد را غیر اخلاقی می دانسته اند این بوده که اگر من جواب سلام این گونه افراد خاص را بدهم (به آنها میدان بدهم) به جای کلاه ، سر می آورند. ایشان پاسخ را به گویش محلّی، چنین بیان می داشته که (چنین فردی، ایره آدمیکشه) .
این نیز نوعی سیاست است که ممکن است به مذاق خیلی ها خوش نیاید. امّا نمی شود به دست زنگی مست، تیغ داد . طبعاً شیوه ارباب سالاری ، سرجنبانی را بر نمی تابیده است. برای نمونه، مرحوم حاج محمد مرشدی (عالمی فرهیخته، متعهّد، فرهنگ مدار و روشنفکر) با جناب خان اختلاف سلایق فکری داشته است که خود در یک جامعه ی باز، امری طبیعی بلکه لازم است. زیرا جامعه با انتقاد سازنده راه ترقی و تعالی را طی می کند. اما مرحوم خان را خوش نمی آمد. عده ای نیز به ایشان پیشنهاد داده که مرشدی را نفی بلد (تبعید) کن یا به گویش محلّی ( «بار» کن و از دستش خلاص شو! (در قدیم مرسوم بوده که اگر ضابطین وقت – مثلاً خان بلوک یا کدخدای روستا از رفتار رعیت آن زمان به ستوه می آمدند ، وی را ملزم می کردند تا به محل دیگری کوچ کند. به این عمل «بارکردن» اطلاق می شد.) اما مرحوم خان که بسی مال اندیش و سیّاس بوده پاسخ منفی می داده که اگر او را بار کنم فرضاً راهی بهبهان می شود و از همانجا روزنامه ها را علیه ما، می شوراند. اما اگر زیر نظر خودم باشد این بخت و فرصت را از ایشان گرفته و به صورت «کج دار و مریز» با او تعامل و تقابل می کنم؛ گاهی به لطف و گاهی به عنف. این نیز نوعی سیاست مدن است. گفتنی است که در زمان ایشان «انجمن اخوت بوشهر» در بندرریگ شعبه داشته روزنامه خلیج ایران (۱۳۲۹ – ۱۳۰۸) و جریده ی «طلوع مظفری» بوشهر (مربوط به دوره ی قاجار) با تمهیداتی مورد اقبال و استقبال اهالی شهروندان بندریگ قرار می گرفته است.
حال ، تلقی مرحوم ایشان از اقدامات مبارزان تنگستانی و اتحادیه خوانین چاه کوتاه، اهرم و دلوار علیه قشون انگلیس بر اساس سیاست حزم و احتیاط، مفاهمه یا تعامل، اعلام بی طرفی بوده و یا هدف دیگری مورد نظر بوده است ؛ و یا میهمان خود (ویلیام واسموس) یعنی جاسوس آلمان در جنگ بین الملل اول، در خانه خود را تحویل کنسولگری انگلیس داده و یا از خانه خود بیرون رانده، اخلاقاً و یا ضرورتاً درست یا نادرست؛ بسته به این است که ما از منظر باورهای خود چگونه به ماجرا بنگریم. شائبه وابستگی سیاسی به بیگانه و یا مصالح کشور. با عنایت به اینکه در هر حال جاسوسی و ستون پنجم بودن چه در مقیاس خرد و چه در مقیاس کلان امری است نکوهیده و در خور مجازات . نشان «دولت ساحلی ما» از جانب دولت فخیمه انگلیس داشته یا نداشته . آسایش دو گیتی را در (با دوستان دشمنی با دشمنان مدارا و یا با دوستان مروّت با دشمنان مدارا) می دانسته (با برداشتی از کتاب دلیران تنگستان) درستی و یا نادرستی و قضاوت منصفانه و بدون احساسات در حدّ کسانی است که در امور تاریخی صاحب نظر و صائب نظرند. چه تاریخ را با اگر و مگر نمی نویسند. مضافاً اینکه تاریخ را دیکتاتورهای زمان می نویسند. تضاد سیاست عمو سام و روباه مکّار، کتاب «حقوق بگیران انگلیس در ایران» و «میراث خوار استعمار» را رونمایی می کند که آمریکایی ها «باد می کارند و طوفان درو می کنند» ؛ یعنی دو سیاست در تقابل با هم .
امید است در روز بازخواست، همه کارنامه قبولی در دست داشته باشیم «اذکروا موتاکم بالخیر» در پایان می توان از نمایندگان بندرریگ در مجلس شورای ملی در زمان حیدرخان تنی چند از جمله حاج محمد بوشهری، سلطان میرزا احمد اخگر (صاحب مجله اخگر و قرآن اخگر) و نیز شیخ علی دشتی معروف به «شفق سرخ» را نام برد. (متاع کفر و دین بی مشتری نیست ؛ گروهی این، گروهی آن پسندند.)
۳– مرحوم؛ الله کرم خان حیات داودی (۱۲۷۰ – ۱۳۲۰ )
ایشان یگانه فرزند ذکور حیدرخان بوده اند. فردی فاضل، نوگرا، اهل مطالعه، متمدن ،کاریزماتیک و مسلط به زبان انگلیسی با لهجه (accent) اسکاتلندی (در نهایت؛ از نظر ماهیت و در واقع امر، فرق چندانی نمی کند که ایشان زبان انگلیسی را به روایتی در اسکاتلند فرا گرفته و یا به علت حشرو نشر داشتن با زمین شناسان اسکاتلندی بوده که مدتی در این منطقه مشغول کاوش های علمی بوده اند. به فرض صحّت مورد اول، دست کم خسّت اسکاتلندی هم بر دست و دل بازی ایشان بی اثر بوده است) تیراندازی چابک سوار (سبق ورمایه) ، آشنا به «مورس» (الفبای تلگراف) ماشین نویسی و عکاسی (عکس های باارزش و با «قدمت» تاریخی در دسترس خواص و تا حدودی عوام از یادمان های هنری ایشان است. شش جلد کتاب از ایشان به جا مانده که دو جلد آن (برگردان قسمتی از فارسنامه ابن بلخی از زبان انگلیسی) و کتاب «شش فصل» در حدود یک قرن پیش در چاپخانه علوی بوشهر به زیور چاپ آراسته شد.)
احداث باغ و بوستان و ایجاد باغ وحش آن زمان در بندرریگ و دایر کردن آسیاب یا تلمبه بادی در باغ موسوم به «باغ خان» نمادی از سلیقه تجدّد طلبی اوست. فردی بسیار حسّاس و اندک رنج اما به شدت بخشنده و کریم خانواده (بستن شال ابریشمی به کمر نشانه ای از سالاری و بزرگ منشی اوست.) ایشان در سال ۱۳۱۷ از شیراز به گناوه می آید و زمین های موروثی خود در منطقه را به ثمن بخس به اهالی گناوه واگذار می کند. تعیین حدود (مسّاحی) زمین ها به عهده یار قدیم و ندیم و جان بر کف نهش (مرحوم حاج شیخ علی مصدق از معاریف بندرریگ و شبانکاره) بوده و قباله های مبایعه را مرحوم جواهری تدوین و به مهر طغرایی طلایی ایشان ممهور می کرده که این خود نشانه اعتماد و وثوق مرحوم اله کرم خان نسبت به جواهری بوده است. در مقابل؛ ایشان نیز یک قطعه زمین نزدیک چاه معروف به «علو» بندرریگ به کاتب قباله ها هبه می کند.
از اریکه قدرت به پایین کشیدن سرجنبانان در هر لباسی در دستور کار پهلوی اول بوده. از جمله سران عشایر مانند شیخ خزعل در خوزستان، مرحوم اله کرم خان و پدرشان نیز از این «سونامی» بی نصیب نبوده اند. از جمله تبعید بودن در شیراز این دو پدر و پسر تا لحظه ی بدرود زندگی که یک مورد آن گوشه و کنایه ای است که بین سردارسپه و اله کرم رد و بدل شده است. با همه ی اینکه کفگیر مادیات خان به (ته دیگ) می خورده و از اسب ثروت و قدرت می افتد اما از اصل نمی افتد. (اگه لباسم دهرسه، اما اصلم نه پهرسه) یعنی اگر لباسم کهنه و مندرس است اما همچنان متشخصم.
او به سائقه بلندطبعی خود، خانه ی مجللی در هنگ سلحشور شیراز (باغ تخت امروزی) در اجاره داشته تا استاندار و فرمانده لشکر نپندارند که او محتاج است و باید مجیزگوی آنان باشد- که «آنچه شیران را کند رو به مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج» در یک معنی ایشان با سیلی صورت خود را سرخ می کرده. کلام آخر اینکه اگرچه این پدر و پسر تضاد فکری و رفتاری با هم داشته اند اما هردو به یک سرنوشت دچار شده اند که (در کف شیر نر خونخواره ای غیر تسلیم و رضا کو چاره ای) . در پایان مرحوم اله کرم خان، خودش را با پیشرفت میزان معارف و فرهنگ مردم منطقه همسو می دانسته چرا که ذات نایافته از هستی بخش ؛ کی تواند که شود هستی بخش. و فاقد شیئی نمی تواند معطّی شیئی باشد. جا دارد اخلاقاً از مرحوم محمد رسولی یادی کرده باشیم چرا که ایشان در تمام شداید روزگار و تا پایان عمر، همراه، ملازم و محرم اسرار خان مغفور بوده است.
۴– مرحوم؛ فتح اله خان حیات داودی (۱۲۹۴ – ۱۳۴۳) :
پس از فوت مرحوم اله کرم خان و خروج اجباری رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ از کشور و ایجاد فضای باز سیاسی و برداشتن اهرم فشار و تبعات ناشی از آن؛ دومین فرزند مرحوم اله کرم خان یعنی فتح اله خان در سن ۳۶ سالگی به دلیل تهوّر کم نظیر خود، ضابطی بندرریگ و ریاست فائقه حیات داود ورود حله را به عهده می گیرد. مضافاً اینکه بیماری ممتد برادر مهتر (مرحوم؛ غلامحسین خان) به انجام این توفیق کمک می کند (برادر کهتر – امان اله خان نیز حدوداً یکساله بوده است)
تحصیلات ایشان در مکتب خانه و مدارس بندرریگ و شیراز بوده است. دوران ضابطی ایشان دوران پیدایی زیر و بم و فراز و فرودهای قابل ذکری بوده است که شرح مفصّل آنها در نشریات و فضای مجازی مندرج است. از جمله واقعه ی نهضت مقاومت جنوب در سال ۱۳۲۵ با همیاری عشایر کازرون و بوشهر به سرکردگی ایشان و تصاحب اموال دولتی بوده است. اما این ظاهر قضیه و مشاهده قسمت بیرونی کوه یخی است. به بیان دیگر این نهضت یک جریان چندسویه نگری است.اما هر چه که باشد نتیجه اش برای توده ها «خان گزیدگی» بوده است. امید داریم در این مورد یک جستار جامع و مانع ارایه دهیم.
اما این نهضت به اصطلاح مقاومت گرچه به ظاهر رنگ ملی و میهن پرستی داشته و استیفای حقوق مردم محروم شهرها، روستاها و عشایر را بهانه کرده است، اما در بطن خود یک بازی سیاسی بیش نبوده است. واقعیت امر این است که در کردستان (به رهبری قاضی محمد) و آذربایجان (به رهبری جعفر پیشه وری که به علت رد اعتبارنامه اش در مجلس ؛ مارزخمی شده بود) حکومت های خودمختاری به شیوه کمونیستی به وجود آمده بود . کاخ کرملین مصراً تقاضای واگذاری امتیاز نفت شمال در زمان نخست وزیری احمد قوام السلطنه (حضرت اشرف) را داشته است. این پیر سیاست و رجل استخواندار؛ سه نفر از اعضای حزب توده (یزدی، کشاورز و ایرج اسکندری) و مظفر فیروز (معاون سیاسی و پارلمانی) را وارد کابینه و تشکیلات خود می کند تا ظاهراً دست پرمهر و عطوفتی بر سر رفقا کشیده باشد. این نفوذ عوامل حزب توده و هوادار روسیه در اکثر ادارات به ویژه در میان کارگران (بیشتر شرکت نفت سابق ایران و انگلیس و برخی معروف به توده ای نفتی) و کشاورزان همه و همه تهدیدی می شود آشکار برای سیاست روباه پیر مکار در جنوب کشور.
انگلیس با درک این خطر بزرگ، یک رشته فعّالیت های محرنامه ای را در میان عشایر جنوب آغاز می کند و با استفاده از مخالفت هایی که خوانین ایلات با شعارهای کمونیستی حزب توده داشته اند زمینه تشکیل نهضت خونین جنوب را به وسیله عوامل خود در فارس و تهران – به ویژه سرتیپ فضل اله زاهدی آن روز فراهم کرده؛ خوانین ممسنی، قشقایی، بویراحمدی و کوهمره ای مأمور اجرای آن می شوند. تلاش ظاهری دولت برای فروکش کردن درگیری ها ابتر و عقیم مانده، هرج و مرج به شدّت ادامه می یابد. پس از این همه قتل ، غارت و خسارت و با توجه به تغییراتی که در سیاست ایران و شوروی به وجود می آید و حکومت های خودمختار کردستان (مهاباد) و آذربایجان (تبریز) سقوط می کند. طبعاً نهضت کمدی سیاسی جنوب نیز می بایست ساقط شده و می شود. اما با ترفند احمد قوام ظاهراً یک کلاه دم روباهی بر سر استالین می رود.
واقعه دیگر مربوط به تبعید فتح اله خان و پسرعموی پدرشان (خانعلی خان) در سال ۱۳۳۷ با تمهید مقدماتی در دولت دکتر منوچهر اقبال به تهران است و متعاقب آن اعدام ایشان در سال ۱۳۴۳ به استناد شرکت در غائله فارس توسط سران عشایر است. از نظر عبرت تاریخی ذکر این نکته ضروری است که ایشان در زمان حکومت ملّی زنده یاد دکتر محمد مصدق به تهران دعوت می شود. گویا مصدق به ایشان می گوید فرزندم دوست دارم که شما مدتی در تهران نزد ما باشید و ایشان محترمانه به تهران فرا خوانده می شوند. اما همیشه مورد احترام دکتر مصدق بوده است و تا زمان وقوع کودتای ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ در منزلی در زرگنده تهران سکونت داشته و پس از کودتا راهی منطقه جنوب می شود. شواهد نشان می دهد که بسیاری از خوانین جنوب خواسته و یا ناخواسته در ظاهر هم که شده طرفدار پهلوی دوم و به یک معنی شاهی بوده اند (نقطه مقابل مصدقی) اما پسران مرحوم صولت الدوله قشقایی ، مصدقی و پیرو راه او بوده اند. نمونه روشن اینکه مرحوم حیات داودی مقارن کودتا از رادیوی تهران مراتب شادی خود از موفقیت کودتا را از طربق رادیوی تهران به اطلاع عشایر می رساند. وی فردی مقید به مذهب با عزم و اراده ای شکست ناپذیر که تصویر صحنه تیرباران ایشان همان مصداق «گویی به میهمانی خدا می رود» را دارد. جا دارد از مباشر باوفا و همبشه همراه ایشان، زنده یاد حمید رسولی هم چون پدرشان یادی کرده باشیم.
( پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوانش مخوانش پسر)
۵– مرحوم؛ حاج خانعلی خان حیات داودی:
از آنجا که زمینه فعالیت های سیاسی و دیگر مسایل از جمله حشرونشر با افراد سرشناس و کارا برای مرحوم فتح اله خان در شیراز فراهم بود، ایشان بیشتر عمر مفید خود را در شیراز می گذرانید و البته هر زمان که ایجاب می کرد به منطقه نیز سرکشی می کرد تا از نزدیک ناظر بر قضایا باشد. در غیاب ایشان ، مرحوم خانعلی خان با کاریزمای ویژه خود ضابطی بندرریگ و توابع آنرا عهده دار بودند. یکی از ماجراهای رخ داده در زمان ایشان برخورد قوای نظامی و یا انتظامی با مردم شول، کلر و کمالی بر سر بهره ی مالکانه و وصول مطالبات معوّقه بوده است که مردم شول از این بابت متحمل آسیب های فراوان می شوند و این خود، دست مایه ای می شود برای نطق انتقادی و مفصّل قبل از دستور احمد اخگر نماینده مردم بوشهر و بندرریگ در مجلس شورای ملّی در روز یکشنبه مورخ ۷/۱۰/۱۳۳۱ و تذکر به دولت وقت. گفتنی است که از نمد دریافتی های مدیران گمرک بندرریگ از اربابان سفر دریایی، کلاهی پر پشم نیز عاید ضابطین وقت می شده است. بگذریم. ما ، در این جستار مطلقاً به مصادیق مسایل شخصی افراد ، ورود پیدا نکرده ایم. چون از اهداف خود فاصله می گرفتیم.
۶– دوران زمامداری دکتر مصدق:
در دوران زمامداری دکتر مصدق همراه با جریان ملی شدن صنعت نفت یک آزادی نسبی بیانی و تضارب اندیشه ای – به ویژه در زمینه مطبوعات در سطح کشور ساری و جاری بود. مضافاً اینکه دل بیشتر مردم آکنده از مهر دکتر مصدق بود. فراموش نمی کنم که دولت ایشان به علت تحریم نفت ایران، در تنگنای اقتصادی بود به طوری که ناگزیر به فروش اوراق قرضه ملی شد. خرید اوراق قرضه با استقبال عمومی مواجه شد. من کلاس پنجم ابتدایی بودم. پدرم دو برگه ۱۰ تومانی خریداری کرده بود. من با احساس بچه گانه خود به پدرم گفتم که شما تعداد کمی خریده ای. منزلمان را بفروش و تعداد بیشتری تهیه کن!!
این احساس بی آلایش یک محصّل دوره ی ابتدایی نسبت به نخست وزیر کشورش بوده که با شیر اندرون شد و با جان به در رود. همین اواخر دوستی برایم تعریف کرد که ما بعد از فوت پدرمان ، از ماترک ایشان یک برگ قرضه آن زمان مشاهده کردیم که برای یادمان تا آخر عمرش نگهداری کرده بود. پیگیری مردم از رخدادهای ایران به حدی بود که شبها اهالی بندرریگ در منازلی که دارای رادیو بودند تجمع می کرده تا اخبار را از رادیو دهلی و لندن دنبال کنند. حتی مرحوم استاد حسن محمدپور که به زبان عربی مسلّط بود رویدادهای ایران و جهان را برای برخی مشتاقان به فارسی بر می گرداند.
گفتنی است که علاقه مندی توده ها به رویدادهای ایران و جهان به حدی بود که در منزل کدخدای روستای کوچکی مانند سمیعا (سمیّه) آن روز رادیوی معروف Andrea وجود داشته و کلیه اخبار – به ویژه مشروح مذاکرات مجلس و نطق های آتشین موافق و مخالف (وگاه موهن و گزنده) توسط گوینده توانای رادیو تهران (زنده یاد محمود سعادت) استماع می شد.که من خود، در سنین دوران ابتدایی مستمع علاقه مندش بوده ام. در روستای خلیفه ای نیز افرادی با همین نحله فکری وجود داشته است. از جمله ی افرادی که با بسیاری از مجلات و روزنامه های با مشرب فکری مختلف آن روزگار مشترک (آبونه) و کتاب های متنوع زیادی در کتابخانه شخصی خود داشته، زنده یاد عبداله خلیفات مدیر دفتر پست و تلگراف و تلفن (پ.ت.ت) بندرریگ بوده است. ایشان این کتابها و جراید را در اختیار جوانان آن روز که برای آموختن، سری پرشور و شوری در، دل داشته اند قرار می داده. از جمله اسلامی و مرحومان ذاکری، احمدزاده و فاضل که انصافاً بعد از گذشت چندین دهه، هنوز جای سپاسگزاری را دارد که «زکات العلم؛ نشره» . من شخصاً «دورادور» آقای رحیم پور و مرحوم حسن صابری را در زمره جوانان خوش ذوق آن ایام به حساب می آورم و در حافظه تاریخی خود می توانم از برادران عباسی از روستای هم نام خود به عنوان افراد روشن و مبارز با ستم یاد کنم که چه مخاطراتی را به جان خریده اند.
۷– تفرقه بینداز و حکومت کن:
در اینجاست که باید بگویم قلم اینجا رسید و سر بشکست و چه شکستنی؟ می گویند چرچیل نخست وزیر اسبق انگلیس گفته است که بدترین حکومت ها، دموکراسی است. اما در حال حاضر بهتر از آنرا نمی شناسیم. آزادی برای خودش تعریفی دارد. در گوش کسی سیلی بنوازیم و بگوییم آزادی است – که ای آزادی چه جنایاتی که به نام تو مرتکب می شوند!! در همین دوران طلایی دکتر مصدق ، دودستگی شدید (خواسته یا ناخواسته) تحمیلی در بندرریگ بروز کرد. عده ای با تمکن مالی کمتر بلکه با دست تهی اما روشن بینی و میانه روی بیشتر در لباس هواداری از دولت دکتر مصدق و عده ای دیگر با تمکّن مالی نسبی همراه با شیوه فاشیستی و تهاجمی بیشتر در لباس مخالفت عملی با آزادی های مطرح در قانون اساسی. دسته ی اخیر به مصداق «منطق ما، زور ماست و هرکس با ما نیست بر ماست.» با حرکات خود آرامش و امنیت را به بهانه های بنی اسرائیلی از دسته اول سلب و دچار هراس و دلهره می ساختند.
به بیانی دیگر ، گروه مقابل، تأمین جانی و مالی نداشتندکه شنیدن کی بود مانند دیدن و یا مسلمان نشنود کافر نبیند! تا آن درجه که یکی از جوانان آن دوره قربانی نزاع ناخواسته و حمله ددمنشانه فردی از دسته دیگر و در مقابل دیدگان مردم و پدرش، جان به جان آفرین تسلیم کرد. شهربانی نیز مرعوب دسته قداره بند و حالت انفعالی داشت. یکی از تبعات این دو، دستگی های ابتر و هدایت شده اقدام یک فرد گمرکچی و کشف و ضبط کالاهای مردم از منزلشان بود که البته این عمل تلافی جویانه با تمهیداتی انجام گرفته بود و تا مدت ها «سال پیسه ای» مبنای تاریخی محلّی پیدا کرده بود.
جا دارد که به یکی دو مطلب اشاره کنیم تا خوانندگان بدانند که تا چه میزان دسته ای ، دسته دیگر را نشانه می رفته و فتیله را بالا می کشیده اند. یکی از روزنامه های شیراز موسوم به «پیام فارس» مطلبی را از طریق ظاهراً مخبر محلّی خود در مورد مدیر «پستل» بندرریگ به چاپ رسانده و مرحوم جواهری هم به لحاظ حفظ حریم افراد و هم به لحاظ دفاع از حرمت محیط (چو پرده دار به شمشیر می زند همه را ، کسی مقیم حریم حرم نخواهد شد) پاسخی در خور، نوشته و از طریق مرحوم فتح اله خان از مدیر مسئول روزنامه می خواهد تا مطابق قانون مطبوعات در همان صفحه چاپ کند و چنین نیز اتفاق می افتد. روزنامه افترا زده بود که مدیر پست و تلگراف بندرریگ، فردی بی سواد، فعّال مایشا (خودکامه) و با موتور لنج های خود مبادرت به امر قاچاق می کند. او فردی بی بضاعت بوده ولی اکنون صاحب آلاف و الوف شده است.
مرحوم جواهری این گونه پاسخ می دهد: الف – مدیر دفتر پست و تلگراف مورد نظر شما واجد دو مدرک از وزارتخانه های فرهنگ و پست و تلگراف و تلفن است؛ اگر بی سواد است (که قطعاً گزافه گویی است) اشکال متوجه وزارتخانه هایی است که مدرک بی سوادی به ایشان داده ! ب – در محیطی که دوایر دولتی مختلف و نهادهای امنیتی و استحفاظی از قبیل شهربانی، ژاندارمری، گارد مسلح گمرک (مرزبانی) نماینده بخشداری و حکمران محلّی (حیات داودی) وجود دارد چگونه ممکن است مدیر ساده دفتر (پ.ت.ت) بتواند فعال مایشا باشد؟ این فرد دستش به کدام عرب و عجمی بند و یا سر در آستین چه قدرتی دارد؟ پ – فرد نامبرده دارای موتور لنج و یا موتور لنج ها نیست بلکه فامیل گسترده و مشهور آنان با همین نام خانوادگی (خلیفات) اهل تجارت دریایی هستند. و شما با تشابه اسمی به میدان آماده، سره را از ناسره تشخیص نداده اید. ایشان از خانواده ای است که از اغنام و احشام و شتران بسیاری برخوردار بوده از تازه به دوران رسیده و نوکیسه ها نیست. در پایان؛ روزامه با اقرار به اینکه مطالب خلاف واقع گزارش و درج شده است پوزش خواهی می کند.
نکته دیگر مربوط به همان بازه ی زمانی است که طبقه توتالیتر (تمامیّت خواه) نمی توانسته وجود عناصر آگاه و آشنا به قلم و صاحب بینش روشن را برتابند. زنده یاد عبدالحسین ذاکری در همان کسوت کمک آموزگاری با تحصیلات کلاسیک ششم ابتدایی آن روز دستی نیز آشنا به قلم داشته و بر اساس مشرب فکری خود با ارباب جراید و اصحاب رسانه تضارب اندیشه داشته و فروزه های فکری خود را در مطبوعات نسبتاً آزاد دوران مصدق – به ویژه بوشهر – منعکس می ساخته است. یکی از روزنامه های دو آتشه بوشهر، مطلبی را با این عنوان درج می کند که : «کشتی های بادبانی دریاپیمای خان حیات داود از کشتی های نیروی دریایی شاهنشاهی ایران تندرو ترند !» ضابط وقت، پدر ذاکری را که فردی عباباف و قویاً مذهبی بوده و اصولاً هیچ نوع سنخیّت فکری با فرزندش نداشته به مقر حکومتی (دروازه) احضار و از وی می خواهد تا لاشه روزنامه و دست پخت پسرش را بخورد ! که گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری (رجوع شود به ویژه نامه صدای بندر، نوروز ۹۵ زیر عنوان «مطبوعات از گذشته تاکنون بندرریگ» نوشته عبدالحمید قیصری)
۸– کودتای ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ :
با اجرای کودتا کفه ترازو به نفع گروه اقتدارگرای سودجو چربید و تیغ به دست زنگیان سرمست از باده خواهی و جاه طلبی افتاد و آنها از پتانسیل بیشینه خود استفاده کرده و طوفان گرد و خاک به راه انداختند و کسانی که در لانه های خود خزیده بودند و در کمین فرصت، سر در آورده، چنگ و دندان تیز کرده و هرچه در توان داشتند تسویه حساب شخصی کردند. چرا که کشتیبان یا کشتینیان را سیاست دگری آمده بود
(چو درّه تهی گشت از نره شیر شغالان در آیند هر سو دلیر)
چون بیشتر مطالب جنبه فرهنگی و مطبوعاتی داشت گفتنی است که در دهه های ۲۰ – ۵۰ دفاتر نمایندگی در بندرریگ جایگاه رسمی تری پیدا کردند جا دارد از تلاش و زحمات فرهنگی و مسئولیت پذیری پیشینیان که در این مسیر تلاش و اطلاع رسانی کردند ، نامی برده شود. از جمله مرحوم حاج سالم رضایی نماینده رسمی مؤسسه اطلاعات ، آقای محمود ولیزاده نماینده رسمی مؤسسه کیهان و آقای عبدالحمید قیصری نماینده مؤسسه آیندگان قدردانی به عمل آید و در پایان در زمینه ی شهدای بندرریگ در جنگ تحمیلی :
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ؛ بل احیاء عند ربّهم یرزقون(سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹)